قسمت اول

مقاله‌ی زیر را استاد دکتر ح. م. صدیق در سال 1346 نوشته‌اند و اول بار در سال 1347 در مجله‌ی «امید ایران» در تهران چاپ شده است و قرار بود به عنوان مؤخره در کتاب «قصه‌های روباه» در سال 1351 منتشر شود که اداره‌ی نگارش رژیم شاهنشاهی اجازه‌ی درج در کتاب را نداد. اینک آن را به عنوان یادگاری از تحقیقات ایشان در دوران دانشجویی در آن سال‌ها در این جا درج می‌کنیم:

 آتالار سؤزو یعنی حرف‌های پدران و پیشینیان. آذربایجانیان وقتی می‌خواهند هنگام صحبت مثلی بیاورند؛ اغلب می‌گویند: «آتالار بئله دئییبلر...» یا «دده‌لر بئله دئییبلر...» یعنی: پدران چنین گفته‌اند...

یا این‌که «کئچمیش‌لر نه یاخشی دئییبلر...» و یا این‌که «قدیم کیشی‌لر، سؤزون لاپ جوهرین چکیبلر...» یعنی: قدیمی‌ها چنین گفته‌اند... و غیره. تقریبا همه‌ی گرد‌آورندگان امثال و حکم ترکی آذری به این گونه گفته‌ها نام «آتالار سؤزو» داده‌اند. در جاهای دیگر هم «آتا سؤزلری» می‌گویند. ترکان کرکوک هم بدان نام «اسکیلر سؤزو» ‌می‌دهند. در فارسی به آن «ضرب‌المثل، امثال و حکم، اقوال سائره و غیره» می‌گویند. کلمه‌ی «مثل» در زبان آذربایجانی بیشتر به آن‌چنان حکایاتی اطلاق می‌شود که منشأ آن یکی از آتالار سؤزو بوده باشد.

بدین‌گونه گوییم، آتالار سؤزو در زبان آذربایجانی به مجموع امثال و حکم، کنایات و تعبیرات اقوال سائره و اصطلاحات گفته می‌شود. می‌دانیم که امثال و کنایات به مثابه‌ی دریایی هستند عظیم که گونه‌گون گوهرهای گران‌بهای ذهن وقّاد و اندیشه‌های روشن و فروزنده و ذوق استوار مردم را در ازای زمان‌های متمادی در بر گرفته است. مبیّن‌هایی که برای توجیه حوادث اجتماعی و گزارش جزر و مدهای زندگی و به خواست هر رویداد و هر نیاز اجتماعی به وجود آمده‌اند. این مردم‌اند که ما فی‌الضمیر خود را موجز و کامل بیان داشته‌اند. گاهی یک حادثه‌ی تاریخی را در یک جمله گزاره، زمانی فکری عمیق را در چند کلمه گنجانده، و وقتی هم پندی لطیف را آویزه‌ی گوش ساخته‌اند.

این مردم‌اند که پس از واخوردگی و ناکامی در مبارزات حق‌طلبانه‌اش به طنزی و کنایه‌ای جانگزا برخاسته و هنرمندانه پشت نقاب‌ها را تصویر کرده‌اند، خواست و اعمال دل‌های سیاهی را که در برون صورتی زیبا و ظاهری خوشایند دارند و با خوش برخوردی به حرکت کثیف خود ادامه می‌دهد، افشا کرده‌اند.

اگر هم این مردم یغما شدنی و تاختنی بوده‌اند، باری غرورشان باخته شدنی نبوده است. اگر هم به تمام هست و نیستشان آتش می‌افتاد، باز از موجودیت خود و از موجودیت پدران خود و از موجودیت آنچه که به راستی حق است، دفاع می‌کردند.

باری آتالار سؤزو شامل همه‌ی این مبین‌هاست، و بخش‌های بسیاری از آن از سال‌ها و قرن‌ها پیش، گذشته از آن‌که جداگانه صورت مکتوب یافته‌اند، به ‌حدّ وفور تقریبا در تمام متون کلاسیک آذری دیده می‌شوند. دو نفر آذربایجانی در یک محاوره‌ی کوتاه محال است، چندین «آتالار سؤزو»ی زیبا به کار نبرند. چرا كه گفتیم آتالار سؤزو آن‌چنان جمله و جملاتی هستند که معانی عمیقی را در الفاظ اندک خود می‌گنجانند، به مردم برای درک طریق صواب از راه ناراست یاری می‌کنند، اندیشه‌های مردمی را دامن می‌گشایند، از تاریخ اجتماعات داستان می‌آغازند و خلاصه، جلوه‌های مختلف حیات انسان‌ها را در خود منعکس می‌کنند.

از قدیمی‌‌ترین آثاری که آتالار سؤزو مستقیما در آن‌ها جایی برای خود باز کرده است، می‌توان «دیوان لغات‌الترک» و «کتاب دده قورقود» و برخی منابع دیگر را ـ و از جمله «ثعلبیه» چنان‌که در جای خود اشاره کنیم ـ نام برد.

در بیرون از ایران هر چند درباره‌ی آتالار سؤزو کتاب‌ها و مجموعه‌ها پرداخته شده، لکن در ایران هنوز کسی کار شایسته‌ای درباره‌ی آن انجام نداده است، و کسی با علاقه‌مندی و درک مسؤولیت و حفظ امانت و پژوهش دقیق بدان نپرداخته است. مجموعه‌ی ناقصی در سال 1332 به نام «امثال و حکم در لهجه‌ی محلی آذربایجان» توسط آقای علی اصغر مجتهدی به عنوان پایان‌نامه‌ی دانشگاهی در تبریز چاپ شده است.

در گرد‌آوری آثار فولکلوریک و مخصوصا آتالار سؤزو به نکات مهمی باید توجه داشت که مهم‌ترین آن‌ها این است که هرگونه تعصب و جانبداری قومی، مذهبی، اخلاقی، اجتماعی و غیره را کنار گذاشت، یعنی مادامی‌که کسی چنین صفتی را نداشته باشد به هیچ‌ روی شایستگی دست یازیدن به فولکلور (یعنی اندیشه‌ی خلق) ندارد.

مضافاً، بی‌جا نمی‌دانیم که در همین‌جا درباره‌ی آتالار سؤزو برخی نکات مهم را هم فهرست‌وار یاد‌آور شویم و آن‌گاه برویم سر مطلب:

 قسمت اعظم آتالار سؤزو زاده‌ی روح صاف و بی‌آلایش بی‌نوایان شهر و روستا است. توده‌های ستم‌دیده و جورکشیده‌ای که نتوانسته‌اند غرور خود را ببازند. این قسمت عظیم شایسته‌ی مطالعه و پژوهش دقیق و عمیق است و متاسفانه ما را این‌جا امکان و فرصت چنین کاری نیست. همین‌قدر است که به آوردن چند مثال اکتفا می‌کنیم:

■ خانین کؤلگه‌لیگیندن، ایتین دامی گؤزه‌لدور. (زندگی در لانه‌ی سگ بهتر است از زندگی زیر سایه‌ی خان.)

■ خانا بویون أگینجه، آللاهدان اؤلوم ایسته. (به جای این‌که از خان اطاعت کنی، از خدا مرگ بخواه.)

■ آللاه کریمدیر، قویوسو دریندیر (خدا کریم است، چاهش هم عمیق است)

■ یاخشیلیق ائت آت دریایا، بالیقدا بیلمسه، خالیق بیلر (تو نیکی می‌کن و در دجله انداز.)

■ رحم ائله‌ین، رحمه قالار (هر که رحم کند، رحم هم می‌بیند)

■ ظولمیله آباد اولان، عدلیله بر باد اولار (آنچه با ظلم آباد شود، با عدل بر باد می‌رود.)

 

برخی‌ها در بردارنده‌ي فلسفه‌ی حیات و عمیق‌ترین و دقیق‌ترین مسایل تاریخ و حیات اجتماعی است:

■ ائل گوجو سئل گوجو (زور توده زور سیل)

■ تک ألدن سس چیخماز. (یک دست صدا ندارد.)

■ بولانماسا، دورولماز. (تا پریشان نشود کار به سامان نرسد.)

■ آغلامایینجا، سود وئرمزلر. (تا نگرید طفل، کی نوشد لبن؟)

■ زحمت‌سیز رحمت اولماز (بدون زحمت، رحمت نشود)

■ یاریلیق قازان قایناماز (دیگ شرکتی، به جوش نیاید.)

■ بیر اؤلومه چاره یوخدور (فقط مرگ است که چاره‌ای ندارد)

■ او یایدان بیر ـ بیر دوشه‌ر (تیر از کمان یک یک اوفتد)

الخ...

 

نیز باید توجه داشت که برخی از آتالار سؤزو، اندیشه‌های قشر محدودی از جامعه را در بردارد.

مثال: رعیت، دوت ایشله‌ت.

■ رعیت آزقین اولار.

■ بؤیوگون تانیمایان، تانریسیندا تانیماز.

■ آللاهدان گئچندن سونرا، نفس دؤولتده‌دیر.

 

بسیاری از تک بیت‌ها و اشعار ناب شاعران کلاسیک هم صورت آتالار سؤزو به خود پذیرفته‌اند مثلا این مصراع از «فضولی»:

رومی کی دئدین،‌ قضیّه معلوم!

 

و یا این بیت از فضولی:

ای فضولی! اودلارا یانسین بساط سلطنت،

یئیدیر اوندان حق بیلیر بیر گوشه‌ی گلخن منا.

 

و یا: 

‌ظالمين رشته‌ی اقبالینی بیر آه كسه‌ر.

 

 و این مصراع از «مُذنب»:

گئت کؤپک اوغلو دوکانین تاختالا... الخ

 

بخش ناچیزی هم از زبان‌ فارسی وارد شده و رایج است. مانند:

هر طرف کشته شود، مصلحت اسلام است!

و نیز یادآور شویم که بسیاری از آتالار سؤزو، صورت‌ها و قالب‌های گوناگون دارند و آن بر چندین وجه است یا علت، اختلاف لهجه است در مکان‌های مختلف. مانند «آلاهین یانیندان کیم گلیب» و صورت زیر را هم دارا است:

او دونیادان کیم قاییدیب؟

کیم او دونیادان قیچی چوپلو گلیب؟

 

و یا «آتالار سؤزو»هایی هستند که به درازای زمان تغییراتی در قالب خود داده‌اند و آن با غور در متون قدیمی مانند «دیوان لغات الترک» مذکور و مقایسه با آتالار سؤزوهای رایج کنونی آشکار می‌شود.

دیگری، آن آتالار سؤزوهایی هستند که قبلا رایج بوده‌اند و مثلا در متونی مانند کتاب یاد شده و کتاب «دده قورقود» و غیره آمده‌اند اما اکنون به گوش مردم ناآشنا و بیگانه می‌نماید. و آن علتی دارد: «.... آن حادثه‌ی تاریخی، یا آن فراز و نشیب اجتماعی یا آن نیازمندی روزانه که موجب ساختن فلان ترکیب و تعبیر شده است، از میان می‌رود و همراه آن لغتی که ساخته شده بود، رفته رفته از سر زبان‌ها می‌افتد.» (دکتر محمد جعفر محجوب: فرهنگ عامیانه‌ی جمالزاده، ص 34)

برخی از آتالار سؤزو و امثال سائره هم هستند که در قالب موزون و آهنگ‌دار پرداخته شده‌اند. مانند:«کئچمه نامرد کؤپروسوندن، قوی آپارسین سئل سنی» که منسوب است به سلطان مراد چهارم و یا:

1- اگری آغاج دوز اولماز، / رنده وورسان یوز یئردن.

2- یوزمین تولکو ییغیلسا / نئیله‌یه‌ر بیر آرسلانا؟

 

که هر دور در قالب یک دو بیتی هفت هجایی بوده‌اند.

به هر انجام، بحث درباره‌ی آتالار سؤزو را به وقت دیگر موکول می‌کنیم و اینک می‌پردازیم به آن آتالار سؤزو که مربوط به روباه‌اند. بی‌گفت‌وگوست ما که اکنون همت خود را در «روباه‌نامه» صرف نمایش دادن «روباه» - به صورتی که در آثار فولکلوریک آذربایجان آمده است- کرده‌ایم، واجب و بجا است که در آتالار سؤزو، یعنی در ضرب‌المثل‌ها، تعبیرات، کنایات، اقوال سائره و اصطلاحات آذربایجانی هم سیری کنیم و نام «روباه» را از آن‌ها بیرون کنیم و به بررسی تصاویر پردازیم.

لاکن چنان‌که چند خط پیشتر هم اشاره‌ای کردیم این بررسی را به عللی می‌گذاریم به پایان مبحث و هم‌چنان‌که در مقاله‌ی افسانه‌ها هم گفتیم، در آتالار سؤزو هم فقط تصویر روباه را می‌نمایانیم.

با این‌که تقریبا همه‌ی آتالار سؤزو را که کلمه‌ی روباه (تولکو) در آن‌ها آمده است در این‌جا گرد آورده‌ایم، لاکن برخی از آن‌ها هستند که سخنی درباره‌ی شخصیت «روباه» بازگو نمی‌کنند و ابدا با موضوع مورد بحث ما ـ با نظر خاصی ـ یعنی نقش «روباه» در آثار فولکلوریک آذربایجان ارتباطی ندارند. خود، گزارنده‌ی مطلبی دیگرند و نیز متأسفانه ممکن است آتالار سؤزوهایی یافت شوند که با آن‌که نام «روباه» در آن‌ها نیامده، باز مربوط به مطلب جای گفت‌وگو باشند و ما بدان‌ها ـ جز دو سه تا ـ هنوز دست نیافته‌ایم و مجال بررسی بیشتر هم نداشتیم، شاید در آینده این کار را انجام دهیم.

اساس گردآوری این آتالار سؤزو بر مجموعه‌ي فراهم آورده‌ی نگارنده از ضرب‌المثل‌ها، کنایات، تعبیرات اقوال سايره، تشبیهات و اصطلاحات آذربایجانی قرار گرفته است که مقایسه‌ای با «امثال و حکم» مجتهدی و «کرکوک اسکیلر سؤزو» از عطاترزی باشی و «بایاتیلار» از محمدعلی فرزانه رفته است. و هرجا که این سه کتاب چیزی اضافی بر مجموعه‌ی فراهم آورده‌ی نگارنده داشت و یا مطلبی را پیش از ما باز نموده بود، با نشان اختصاری آن‌ها (م. برای اولی، ع. برای دومی، ف. برای سومی) یادآور شدیم. مسلم است که اگر منبع دیگری در دست داشتیم، از آن استفاده می‌کردیم. و نیز برای یافتن نظایر آن‌ها در زبان فارسی به کتاب‌‌های «امثال و حکم» دهخدا، «فرهنگ عوام» امیرقلی امینی و «داستان‌های امثال» وی، «فرهنگ لغات عامیانه»‌ی جمالزاده و برخی کتب و مجلات پراکنده‌ی دیگر رجوع کردیم. نیز لازم به یادآوری است که از کتاب «ضرب‌المثل‌های فارسی و انگلیسی» سلیمان حیّم و برخی از دائرة‌المعارف‌های خارجی هم نام برده‌ایم.

در این مختصر، ترجمه یا مفهوم نزدیک به هر یک از آتالار سؤزو را داخل ابروان ( ) می‌دهیم و مورد استعمال آن ‌را می‌گذاریم و اگر نظیری در زبان‌های دیگر به نظرمان رسید، بازگو می‌کنیم. توضیح این‌که ضرب‌المثل‌هایی را که در کتاب «ثعلبیه» آمده‌اند، در بحث مربوط بدان کتاب خواهیم آورد.

آتالار سؤزوها را با حروف تهجی تنظیم کرده‌ایم. بی‌جا نیست با سخن کوتاهی هم از روی این مطلب بگذریم:

می‌دانیم که در زبان ترکی آذری 10 مصوّت داریم به شرح زیر:

1- āĀ- (آ کشیده) در کلمات دخیل فارسی و عربی. مانند: آسان، بیداد، فنا.

2- U-u (او) در کلمه‌ی اون (آرد) و بؤیوک (بزرگ).

3- İ-i (ای) در کلمه‌ی ایت (سگ) و ایستی (گرم).

4- Ə-ə (فتحه) در کلمه‌ی اگر و دوه (شتر).

5- E-e (کسره) در کلمه‌ی تئل (گیسو).

6- A-a (آ کوتاه) در کلمه‌ی یاتماق (خوابیدن).

7- O-o (ضمه)در کلمه‌ی اورتا (میان) و بوغماق (خفه‌کردن).

8- Ö-ö (نزدیک به صدایی در زبان فرانسوی) در کلمه‌ی اؤزگه (یابانجی، غیر) و اؤن (جلو).

9- Ü-ü (او جمع شده) در کلمه‌ی اومید (امید) و دوزلوک (راستی).

10- I-ı (میان آوای) در کلمه‌ی قیش (زمستان) و قیزیل ‌(طلا).

 

از این ده مصوت، غیر از سه تای اولی، هفت حرف دیگر (یعنی از شماره‌ی چهار تا ده در فهرست بالا) در الفبای موجود علامتی ندارند. و ما برای آسانی بیشتر، فتحه را در اول کلمه به صورت « أ »، کسره را در اول کلمه به صورت « ائـ » و مصوت شماره‌ی 10 را باز فقط در اول کلمه به صورت « ایـ » نشان می‌دهیم. این‌که برخی‌ها در کتابت و ضبط، حرف با آوای شماره‌ی 10 را مورد اعتنا قرار نمی‌دهند و آن‌چه را که مثلا، حداقل بایستی «ایلدیریم» بنویسند، می‌نویسند «الدرم»، مردود است.

باری ترتیب الفبایی مصوت‌ها در زبان کنونی ترکی آذری، بدین‌گونه خواهد بود: « آ، أ، ائـ » در آغاز الفبا. « اؤ، او، اوˇ، اوˆ » به ترتیب پس از حرف «واو»، «ای، ایˇ» در انجام الفبا و پس از حرف صامت «ی».

بدین‌گونه مصوت شماره‌ی 10، دومین حرف از انجام الفبا و « ائـ » سومین حرف از آغاز الفبا خواهد بود. و اینک آتالار سؤزوهای وابسته‌ی به «روباه»:

1. آرا خلوت، تولکو بگ

یا: دره خلوت، تولکو بگ

و یا: دره خلوت اولاندا، تولکو بگدیر (هر وقت دشت و دره خلوت شود، روباه فرمانروا است.)

نظیر: مهر درخشنده چو پنهان شود، شب‌پره بازیگر میدان شود.

 

2.آیی‌نی ائله گؤردوم، تولکویه پناه گتیردیم. (خرس را چنان دیدم که به روباه پناهنده شدم)

نظیرش: ایلانی ائله گؤردوم، أژدهایا پناه گتدیم. (مار را چنان دیدم، به اژدها پناه آوردم)

 

در مقایسه‌ی این دو آتالار سؤزو با هم، تناسبی که مردم نسبت به جانوران قایل شده‌اند، قابل دقت است. در این دو آتالار س‍ؤزو نسبت خرس با روباه مثل نسبت مار است به اژدها. یعنی اگر خرس مثل مار باشد، روباه بسان اژدها خواهد بود. این مطلب برای درک بهتر مطالبی که در بررسی و تحلیل این مباحث خواهیم آورد، کمک شایانی به ما خواهد کرد و نقاب‌‌های متعدد از چهره‌ی آنچه که خلق آن را به روباه تشبیه کرده است، خواهد افتاد.

 

3. أتی، تولکو أتیندن آجیدیر. (گوشتش از گوشت روباه تلخ‌تر است) در مورد کسی به کار رود که در نهایت بدطینتی و خیره‌رویی باشد.

 

4.أرشین گتیر بئز آپار، جوال گتیر قوز آپار. (بیا، بیا آنچه گفته‌ام ادا کنم) مثل این آتالار سؤزو چنین است که گویند تازی‌ها دنبال روباه را گرفته بودند، روباه دید هوا پس است و کم مانده که طعمه‌ی تازی‌ها شود، سوی الله گریست که «از دست اینان نجاتم ده، نذر می‌کنم قیرخ أرشین بئز و قیرخ چووال قوز (چهل گز پیراهن و چهل کیسه گردو) میان مساکین و فقرا تقسیم کنم. «الله استغاثه‌اش را شنید و به تازی‌ها دستور داد که از پیگیری او وا ایستند. روباه که خود را نجات یافته دید، روی سنگی چمباتمه زد و نفسی به راحتی کشید و گفت: ای الله، من بزازیدیممی بئزیم اولاً، باغوانیدیممی قوزوم اولاً؟ «خدایا من بزاز نیستم که بئز داشته باشم، باغوان هم نیستم که قوز داشته باشم!» این دفعه الله غضب کرد و تازی‌ها را دستور داد که گرفتارش سازند. روباه که حال را دریافت، در رفت و فریاد برداشت: «آرشین[1] گتیر بئز آپار، چووال گتیر قوز آپار!» بیار پارچه‌هاتو ببر، کیسه بیار گردوهاتو وردار) و این آتالار سؤزو از آن زمان به ‌جا ماند.

در مورد اشخاصی به‌کار رود که به قول آذربایجانیان «اولدوز گؤرمه یینجه، جان وئرمزلر»‌و تا زمانی که «قویروقلاری قاپی آراسیندادیر»، یعنی دمشان لای در است یا ریششان گیر است، دم از دوستی زنند و در صورت لزوم به لابه و التماس پردازند؛ اما تا خرشان از پل گذشت و «قویروقلاری قاپی آراسیندان چیخدی» یا «ریششان جست»، همه چیز را از یاد برند و من و شمایی نشناسند.

 

5. اگر سن تولکو اولسان، من سینن قویووغونام. (اگر تو روباه باشی، من دم توام) در مقامي استعمال ‌شود که کسی به نیرنگ‌های طرف پی برده باشد و بخواهد حالیش کند که از او روباه‌تر است. نظیر آن در فارسی گویند «اگه قودولی، من بند دوام».

 

6. تولکو باتیرمامیش اوجاق باشی قویماییب (تلی پاک به‌ جای نگذاشته است) در موردی به کار رود که کسی همه را از خود ناراضی کرده باشد و برای گشودن گرهی که دارد این در و آن در زند و سودی نبیند و التفاتی به او نشود. در شأن نزول آن گویند که «روباهی را چشم‌درد گرفت به شغالی مراجعه کرد و  درمان خواست. شغال دستور داد «از خاک تلی که در آن جا ملوث‌کاری نکرده‌ای، قبضه‌ای بردار و توتیا کن! امید است بهبود یابی. روباه زار ـ زار بگریست و گفت:«ـ اگه چاره‌ي منحصر است، کوری چشم من حتمی است؛ چرا که تلی پاک به ‌جای نمانده است.»

(م.) نظیر آن در فارسی: تلی پاک نگذاشته است. پشت بامی پاک به‌ جای نمانده است.

 

7. بئله کی دوه باسیر، قورت چئزیر، بیزه کؤده چیخماز. درباره‌ی شأن نزول این مثل قصه‌ای وجود دارد که آن را با عنوان «نیروی شیر» در کتاب «قصه‌های روباه» آورده‌ام.

 

8.  تولکو آجسادا تولکودور، آجماسادا (روباه چه گرسنه باشد و چه سیر، همان روباه است و عوض نمی‌شود.) مفهوم این‌که، در برخی کسان بعضی صفات فطری است. در فارسی مثلی هم بدین‌گونه هست که شیر تا گرسنه نشود، شکار نکند.

 

9.  تولکو اصفهاندا آز ایدی، بیریده گمی ایله گلدی! (روباه در اصفهان کم بود، یکی هم با کشتی تشریف آورد.) در آثار طنزی فولکلوریک آذربایجان، روباه و اصفهان هم‌بستگی ویژه‌ای با هم دارند که امیدواریم وقت دیگر به‌گشادی از آن سخن گوییم. چنان‌که در فصل آینده خواهیم دید قهرمان کتاب «ثعلبیه»، یعنی «روباه بزرگ» هم اصفهانی است. باری شاید علت این هم‌بستگی وفور روباه در اصفهان ـ تخت‌گاه صفویان ـ باشد هم‌چنان‌که (در آتالار سؤزو آمده) شغال در مازندران و شیر در حسنو فراوان است. ترکان کرکوک این آتالار سؤزو را بدین‌گونه آورند: «چمده چاققال آز ایدی بیری‌ده گمی‌له گلدی» (شغال در بیشه کم بود یکی هم با گمی آمد)، در توضیح «گمی» نوشته‌اند:«رشته‌ای که از گردن آویزان باشد.» (ع. 244)

 

10. تولکو بازاردا نه غاییریر؟ (روباه در بازار چه‌کار دارد؟) در مورد اشخاص ریاکار و نیرنگ‌بازی به‌کار رود که از برخی اجتماعات گریزان باشند و در خفا کوشند. نظیر آن در فارسی «شتر را به نعل‌بندی چه‌کار؟» و یا «خرس را به اره‌کشی چه‌کار؟»

 

11. تولکو باهانادان قالماز (روباه از بهانه نماند) معادل فارسی: حیله‌جو را بهانه بسیار است.

 

12. تولکو توزاناقی سالماق. يا، تولکو فیسقیراغی سالماق. در مفهوم «روباه بازی درآوردن» و موش‌مردگی درآوردن و روباهی کردن (حیله‌گری کردن) و مانند روباه بودن.

روبه بازی مکن در صف عشاق زانک

زشت بود پیش گرگ، شیر کند آهویی.

 

13. تولکو ـ تولکو، تولکو سنی،

اؤلدوره‌رلر بیل کی سنی،

آپارارلار سلطان یانینا،

گتیره‌رلر خان یانینا،

دیند‌یره‌رلر بیل کی سنی!

 

(ای روباه! تو بدان که بالاخره تو را پیش سلطان می‌برند، پیش خان می‌برند و به توضیح می‌کشند در این‌که نیرنگ‌بازی و حیله‌گری سرانجام خوبی ندارد و مشت دغل‌بازان بالاخره باز می‌شود و مچشان را می‌گیرند.)

 

14. تولکو، تولکولوگونو ثابت ائدینجه، ده‌ریسینی بوغازیندان چاقاردارلار (تا روباه، روباهی خود را ثابت کند، پوستش کنده شود.) مانند: تا تریاق از عراق آورده شود، مارگزیده مرده شود. روباه در این آتالار سؤزو، برخلاف تصویر خاصش که تقریبا در همه‌ی آثار فولکلوریک آذربایجان دارد، نموده شده است. مفهومش این‌که قدرت و زور      هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد که حق مظلوم و ناتوانی به‌ دستش برسد. حکومت زور و تحکم حق مسلم خلقی را از دستش می‌گیرد، پستانک‌هایی برای سرگرمی و انحراف از دیدن حقایق و نمایش حقیقی پشت نقاب‌ها در دهانش می‌گذارد و احیانا اگر جنبش‌ها و مبارزات حق‌طلبانه‌ای از او سر زند و ظاهر شود، به فوریت خنثی و خفه می‌کند. زندگی در روزگار «فئودال‌ها» و «خان‌ها» چنین بوده و چنین است. روایت دیگر، این آتالار سؤزو «تولکونون عرضه‌سین اوخویور ده‌ریسی فیلیق چیخار» (تا عریضه‌ی روباه را بخوانند، پوستش را می‌کنند). روایت کرکوک «تولکونون فرمانی اوخونوجا، دریسی دابباغا گئده‌ر.» (ع. 243) عَلَی مَایجیءُ، التَّریاق مِن الّعِراقَ، یَکونُ العلیلُ قد ماتَ.

 

15. تولکو، تولکویه بویورور، تولکوده قویروغونا بویورور (روباه به روباه می فرماید، روباه هم به دمش. روباه به روباه می‌گوید، روباه به دمش می‌گوید.)

 

16. تولکو، تولکویه حقه گلیر (روباه به روباه کلک می‌زند.)

 

17. تولکو چوخ بیلدیگیندن تله‌یه دوشمور (روباه از زیرکی‌اش به تله افتد) نظیر فارسی: پهلوان از پُر فنی به زمین خورد.

 

18. تولکو دده‌سی خیرینه دال قاشیماز (روباه به خیر باباش، پشت کسی نخارد.) نظیر فارسی: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

 

19. تولکو دلیگه گیرمز، قویووغونادا بیر سوپورگه باغلار (روباه به سوراخ نمی‌رود، به دمش هم یک جاروب می‌بندد.) نظیر فارسی: موش به سوراخ نمی‌رفت، به دمش جاروب بست.

ادامه دارد. . .



[1] آرشین: واحد اندازه گیری.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید