دکتر ح. م. صدیق
تۆرکمنلر ایندی، تۆرکستان، چین، قاراخستان، اوزبکستان، افغانستان، ایران، تۆرکیه، سوریه و عراق اؤلکهلرینده یاشاماقدادیلار. بو اؤلکهلر آراسیندا، تۆرکمنستان و ایرانین «تۆرکمنصحرا» بؤلگهسینین اصلی و یئرلی اهالیسینی تشکیل ائدیرلر.
اؤلکهمیز ایراندا تۆرکمن صحرادان باشقا، بجنورد شهرینین غرب بؤلگهلرینده ده تۆرکمنلر یاشاییرلار. ایراندا یاشایان تۆرکمنلر یموت، گوکلان، وتکه، ساریق و سالور طایفالارینا باغلیدیرلار. یموتلار آققالا دان اترک چایینا قدهر و گوکلانلار قوچان و درهگز بؤلگهلرینده یاشاییرلار.
ابوریحان بیرونی (333) و خواجه رشیدالدین (1/ 55) ده تۆرکمان کلمهسینی «تۆرک مانند» معنا ائدیرلر.
تۆرکمن و تۆرکمان کلمهلری مین ایل بوندان قاباقدان ان اسکی یازیلی قایناقلاردا ذکر اولونوبدور. کاشغری «دیوان لغات الترک» ده تۆرک کلمهسی قارشیسیندا یازدیغی شرحین فارسجا ترجمهسی بئلهدیر:
«تُرک Türk : نام پسر نوح (ص) است و آن، نامی است که خداوند به فرزندان تُرک بن نوح عطا فرموده است. چنانکه مراد از «انسان» در قول خداوند : هَلْ اَتی عَلَی اْلاِنْسانِ حین مِنَ الدَّهر, «آدم» علیهالسلام است و به یک تن اطلاق میشود. و نیز در این آیه :
لَقَدْ خَلَقْنا اْلاِنْسانَ فی اَحْسَنْ تَقْویم. ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلِین اِلّا الّذین اَمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ.
کلمهی «انسان» اسم جمع است. چنانکه نمیتوان از مفرد چیزی سوا کرد, در این جا نیز چنین است : چون لفظ «ترک» نام فرزند نوح است, جز به یکی دلالت نمیکند, اما وقتی اولاد او را شامل میشود, مانند لفظ «بشر» است که آن, هم بر مفرد و بر جمع, هر دو اطلاق میشود. و یا مانند کلمهی «روم» که نام روم بن عیصو بن اسحاق (ص) است و فرزندان وی نیز, چنین نامیده شدهاند. کلمهی «ترک» نیز چنین است.
گفتیم که نام «ترک» را خداوند نهاده است. چونکه روایت است از «الشیخالامام الزاهد الحسین بن خلف الکاشغری» به او نیز«اِبنُالغَرْقی» گفته است که شیخ ابوبکر المفید الجرجرایی از شخصی معروف به ابنابیالدّنیا که در کتابش که موضوع آن «آخر الزمان» است نقل کرد که به استناد از رسولاکرم (ص) حدیثی صحیح نوشته است, و آن حدیث, چنین است :
یقُولُ الله جَلَّ و عَزّ اِنَّ لی جُنْداً سَمّیتُهُمْ التُّرک
وَ اَسْکَنتُهم المَشْرِقْ فَاِذا غَضِبْتُ علی قَوْمٍ سَلَّطْتُهُمْ عَلَیهِمْ
یعنی : خداوند عَزّوجَلّ میفرماید : من سپاهی دارم, که «ترک» نامیدم. آنان را در خاور زمین سکونت دادم. هر گاه بر قومی خشم گیرم, آنان را بر آن قوم مسلّط کنم.
و این خود, در برابر همهی مخلوقات, برتری و فضیلتی برای ترکان به شمار میرود. زیرا خداوند نام دادن به آنان را خود ولایت فرموده است و در بلندترین جایگاه زمین و در پاکیزهترین هوا سکونت داده است و آنان را «سپاهیان خودم» خوانده است. گذشته از آن, در ترکان صفاتی همانند زیبائی, محبت, خوشرویی, ادب, احترام به بزرگترها, پایبندی به سخن و وفای به عهد, صفا و سادگی, روح حماسی و قهرمانی, دلاوری و جوانمردی که شایستهی هر گونه مدح و ستایش است, و نیز خصوصیات دیگری که به شمار و اندازه در نمیآید, نهاد.
چنانکه در این قطعه نیز آمده است :
قَجَنْ کُرْسا اَنی تُرْک
بُدُنْ اَنْغا اَیدَجی
مُنْکَرْ تَکِرْ اُلُغْلُقْ
مُنْدانَرُو کَسلِنُورْ
QaçankörsəanıTürk
Budunaŋaaydaçı
Maŋərtəgiruluğluq
Mundanarukəslinür
ترجمه : هر گاه او را چونان ترک
مردمان نظارهگر شوند, [گویند :]
بزرگواری شایستهی این شخص است
و سروری با او به پایان میرسد.
توضیح آنکه : مردی را میستاید و میگوید زمانی که طوایف ترک او را دیدند, گفتند : بزرگواری و عظمت به این مرد برازنده است و پس از او منقطع میشود.»
و تورکمن سؤز ایله علاقهدار دئییر:
« اینان اوغوزان هستند. داستان «ترکمن» نامیدن اینان چنین است:
به روزگاری که ذوالقرنین از سمرقند گذشت و آهنگ دیار ترکان کرد, خاقانی جوان به نام شو Şuبود که قشونی انبوه داشت و در نزدیک بالاسغون, قلعهای با نام «شو» بنا کرده بود. همه روزه سیصد و شصت نوبت در مقابل کاخش, برای بیگان طبل نوبت مینواختند.
وقتی خبر نزدیک شدن ذوالقرنین را به خاقان شو رسانیدند, گفتند:
- چه فرمائید؟ آیا نبرد کنیم, فرمان شما چیست؟
شو, چهل ترخان (= سپهسالار) را به اطراف رودخانهی خُجَنْدْXocənd فرستاده بود که نگهبانی دهند و از مسیر گذر ذوالقرنین او را آگاه سازند. افراد قشون [اسکندر] از کنار آنان گذشتند و آنان نفهمیدند ولی خاقان آسوده خاطر بود.
خاقان حوضچهای از نقره داشت که هنگام سفر, همراه خود میبرد و آن را پر آب میکرد و اردک و مرغابی در آن میافکند که شنا کنند. هنگامی که از او پرسیدند:
- چه فرمان میدهید؟ نبرد کنیم یا نه؟
او به پاسخ گفت:
- این اردکان و مرغابیان را بنگرید که چگونه در آب فرو میروند!
از این پاسخ, حاضران به گمان اینکه خاقان آمادگی نبرد ندارد و نیز کنار نخواهد رفت, دل نگران شدند.
ذوالقرنین رود خنجد را پشت سر نهاد طلایهداران خاقان آمدند و از عبور اسکندر خبر دادند. و خاقان در دم امر به نواختن طبل و دهل کرد و به سوی خاور روانه شد. مردم از اینکه خاقان بیساز و برگ و بدون آمادگی آهنگ عزیمت کرده بود, دچار یاس شدند. همگان را ترس و وحشت برداشت. هر کسی مرکبی یافت, بر روی آن پرید و به دنبال خاقان راه افتاد. هر یکی, مرکب دیگری را میگرفت. سحرگاهان اردوگاه به بیابان بر هوتی بدل شده بود. در آن روزگاران هنوز شهرهای طراز, اسفیجاب, بالاساغون و جز آن بنا نشده بود, بعدها ساخته شدند. مردم آن سرزمینها, کوچنشین بودند و در چادر و خیمه زندگی میکردند.
هنگامی که خاقان آن دیار را ترک گفت, بیست و دو تن از آنان با فرزندان و عیال خود باقی مانده بودند که شبانگاه نتوانسته بودند چارپایان خود را بیابند و آنجا را ترک گویند. اینان, همان کسانند که در آغاز کتاب, نامشان را نگاشتم و نشانههای چارپایانشان را هم باز گفتم. مانند:
- قِنِقْqınıq
- سَلْغُرْsalğur
و جز آن.
این بیست و دو تن در اینکه در آن جای بمانند و یا پیاده گام در راه نهند, در بحث و کشاکش بودند که ناگهان دو تن سر رسیدند. این دو, بارهاشان بر دوش و اهل عیالشان در کنار راه میسپردند, و به دنبال قشون میرفتند. خسته و عرق ریز بودند.
آن بیست و دو تن, این دو نفر را مهمان کردند و با آن سخن گفتند. آن دو تن چنین سر دادند:
- شخص ذوالقرنین نام, مسافری است. در یک جا توقف نمیکند. از اینجا نیز رد خواهد شد. و ما نیز در جای خود, خواهیم ماند. آن بیست و دو تن به این دو نفر به ترکی گفتند:
- قالْ اَجْ qal açیعنی: درنگ کنید و بمانید و توقف نمایید!
بعدها, آنان خَلَجْ xələc نام گرفتند. ریشهشان از این جاست که دو تیرهاند.
ذوالقرنین چون به آنان رسید و گیسوان آنها و نشانههای ترک بر آنان مشاهده کرد, گفت: «ترک مانند!» یعنی: شبیه ترک هستند. این نام, از آنجا برایشان باقی ماند.
ترکمانان در اصل بیست و چهار تیرهاند. ولی دو تیره از خلجها به برخی چیزها, از ایشان جدایی یافتند و ترکمان شمرده نمیشوند. اصل داستان, همین است.
خاقان شو, به سوی چین ره سپرد و ذوالقرنین به دنبال او رفت.
هنگامی که به اویغوران نزدیک شد, خاقان به سوی ذوالقرنین پیش قراولانی انبوه فرستاد. ذوالقرنین نیز چنین کرد. در کوهساران اَلْتُونْ قانْ Altun qan به هم در آویختند (که امروز اَلْتُونْخانْ Altunxan نامیده میشود) و پیش قراولان اسکندر شکست خوردند
پس از این واقعه, ذوالقرنین با خاقان از در آشتی در آمد و شهرهای اویغور را بنا نهاد و روزگاری نیز در آنجا به سر آورد.
پس از آنکه ذوالقرنین آن دیار را ترک کرد, خاقان شو بازگشت و تا بالاساغون آمد. شهری بنا کرد و «شو», نام خود را بر آن نهاد. فرمان داد در آنجا طلسمی نیز ساختند. امروز, لکلکها تا سویهای آن شهر میآیند, ولی از آن طلسم نمیگذرند و آن طلسم تا به امروز برقرار است.»[1]
میرزا مهدیخان سنگلاخ کتابیندا ترکمان مادهسینده دئییر:
«مؤلف تاریخ حبیب السّیر گفته كه: اولاد و احفاد اوغوزخان بعد از توالد و تناسل به بیست و چهار شعبه شدند و بعضی از ایشان كه در ولایت خراسان و ماوراءالنهر متوطن شدند به اقتضای آب و هوا اشكال اطفال ایشان از صرافت تركیب بیرون آمد، مردم ایشان را تركمان گفتند. یعنی: ترك مانند. و نیز گفته كه: تركمان قومی علی حدهاند و [به] رای تركمانان و موافق ظفرنامه، تركمان طایفهای را نامند كه از نسل ترك بن یافتاند.»[2]
الیمیزده اولان اسکی قایناقلارین بیریده «احسن التقاسیم» اثریدیر. هجری 4 ـنجو عصرده یازیلان بو اثرده «ترکانیین» و «ملک ترکمان» آدلاریندان سؤز ائدیلیر.[3]
کاشغری اوغوزلاری «تۆرکمان» آدلاندیریر و اونلارین هامیسینی اوغوزخانین اولادی حساب ائدیر، 22 عشیره ساییر و هر عشیرهنین آدین و دامغاسینی تانیتدیریر:
ابوالغازی بهادرخان ایسه اوغوزون اولادینی 24 عشیره حساب ائدیب و بئله ساییر:
قایی، بایات، القارا ائولی، قارا ائولی، یازیر، یابیر، دودورغا، دؤگر، اوشار، قارلیق، بگدیلی، قارقین، باییندیر، بیچنه، چادلدور، جبنی، سالور، ایمر، آلایونتلی، اۆرهگیر، ایگدیر، بکدوز، اوا، قینیق.
باشقا طرفدن اسلام دینینین ظهوروندان سونرا مسلمان اولان هر بیر تۆرک قبیلهسی، تۆرکمان آدلانیردی.
اصلینه قالسا، دئمهلییک کی، اسلام دینی ظهور ائتدیکدن سونرا، اورتا آسیانین جنوب غربینه کؤچن اوغوز عشیرهلری، ایندیکی تۆرکمنلرین اجدادی حساب اولونورلار. اونلار دسته جمعی و متحد کؤچلر ایله قرنلر خزر دنیزینین شرق و جنوب بؤلگهلرینده یاشامیشلار.
ایراندا یموتلار، جعفر بای و آتابای آدلی ایکی بؤیۆک طایفایا بؤلۆنۆرلر. جعفر بای دؤرد تیره: یارعلی، نورعلی، شیرعلی و میرعلی تیرهلرینه و آتابای ایسه 10 تیره: آق، آتابای، یولما، قان یوقماز، بادریق، کۆچۆک، داز، ایمر، ایگدیر و سالاق تیرهلرینه یؤلۆنۆرلر.
گؤکلانلار ایسه ایکی اساس تیره: دودورغا و حلقه داغلی تیرهلرینه بؤلۆنۆرلر.
تکهلرده ایکی اساس تیره: اوقتامیش و توقتامیش تیرهلرینه بؤلۆنمۆشدورلر.