نظامی گنجوی در تاریخ ادبیات جهانی، با پنج اثر سترگ خود که روی هم خمسه نامیده میشود، شهرت یافته است. نخستین بخش این اثر جاویدان که از سوی سخنسنجان و هنرشناسان به پنج گنج شهرت یافته، مخزن الاسرار نام دارد. چنان که در بالا یاد شد، شاعر این اثر را در اوایل سال 1170 م. (566 هـ .) سروده است.
پیش از تحلیل اثر، ناگزیر از روشن کردن مسألهای هستیم. بسیاری از نویسندگان، مخزن الاسرار و همچنین چهار اثر دیگر شاعر را «منظومه» و «داستان» نام دادهاند. این حکم را نمیتوان بیقید و شرط پذیرفت. مخزن الاسرار نظامی «منظومه» در معنای حقیقی کلمه نیست.
مخزن الاسرار اثری است مرکب از بیست داستان منظوم که جهانبینی اجتماعی و فلسفی شاعر و بینش او را به مسایل حیاتی گوناگون در بر گرفته است. شاعر، خود به آنها «مقالت» نام داده است. پیش از آغز مقالتها، شاعر بر طبق سنّت معهود ادبیات کلاسیک شرق، حصّههایی مثل «مناجات» و «نعت» میآورد. سپس دربارهی تألیف اثر سخن میگوید. در این حصّهی کم حجم، شاعر بزرگ، پیش از هر چیز، پیرامون کار شرففزا و ویژه بودن اثر خویش بحث میکند:
عاریت کس نپذیرفتهام،
آنچه دلم گفت بگو، گفتهام.
شعبدهای تازه برانگیختم،
هیکلی از قالب نو ریختم.
مایهی درویشی و شاهی در او،
مخزن الاسرار الاهی در او.
بر شکر او ننشسته مگس،
نی مگس او، شکرآلود کس.
برخی از کسانی که دربارهی نظامی سخن گفتهاند. چنین ادعای نادرستی دارند که گویا نظامی مخزن الاسرار را تحت تأثیر «حدیقة الحقیقه»ی «سنایی غزنوی» سروده و به پایان رسانیده است. هیچ گونه اساس علمی و مدرکی نمیتوان بر این ادعا یافت. البته صحیح است که نظامی خود در آغاز کتاب به همان اثر سنایی اشارهای دارد:
نامه دو آمد ز دو ناموسگاه،
هر دو مسجّل به دو بهرام شاه.
آن به در آورده ز غزنی علم،
وین زده بر سکهی رومی رقم.
روشن است كه قصد نظامی از ابیات فوق، این است که بهرام شاه را – که اثر خود را به او پیشکش کرده است- به نوعی تعریف کند و هم مقام با بهرام شاه غزنوی بشمارد. او در این جا از صنعت «مبالغه» که خاص شعر کلاسیک شرق است، سود میجوید. از تأثیر سنایی حرفی نمیزند، بلکه از این که آثار این دو شاعر طالعی یکسان دارد، یعنی پذیرندگان این پیشکشها هر دو، به بهرام موسومند، سخن میگوید. اما وقتی جهانبینی این دو شاعر را برابر هم نهیم و مسایل اجتماعی- فلسفی هر دو اثر را با هم مقایسه کنیم، نه تنها ناگزیر از رد این ادعا خواهیم بود، بلکه خواهیم دید که این دو اثر دو گونهی ناهمگناند و با هم فرق میکنند.
سنایی یكی از بانیان مكتب تصوف در تاریخ ادبیات فارسی است و در بسیاری از آثار خود، از جمله در حدیقة الحقیقة، فقر و درویشی، ترك دنیا و زهد، گردن نهادن به ظلم و ستم و صبر و توكل را تبلیغ و از انكار عالم واقعی، دفاع كرده است. اما نظامی، عكس او در مخزن الاسرار مانند دیگر آثار خود، كار و تلاش انسانها را در راه سعادتبار كردن زندگی و مبارزهی ستمدیدگان را به خاطر از میان برداشتن خودكامگیها و ستمگریها بارها تبلیغ میكند.
در مخزن الاسرار، شاعر پیش از هر چیز، به روشن كردن نقش شعر و شاعر در زندگی میپردازد. به نظر او سخنز - و مخصوصاً سخن مكتوب- از مؤثرترین عوامل در تكامل اجتماع و حیات انسانهاست:
جنبش اول كه قلم برگرفت،
حرف نخستین ز سخن در گرفت.
پردهی خلوت چو برانداختند،
جلوت اول به سخن ساختند.
تا سخن آوازهی دل در نداد،
جان تن آزاده به گل در نداد.
چون قلم آمد - شدن آغاز كرد،
چشم جهان را به سخن باز كرد.
به نظر شاعر، این سخن و قلم است كه دیدگان انسان را میگشاید، به او زندگی میبخشد و راههای تعالی و اعتلای زندگانی را میآموزد و بدین گونه موضع شاعر و ادیب را در اجتماع و نقش والای او را تعیین میكند:
بلبل عرشاند سخن پروران،
باز چه مانند به آن دیگران؟
پیش و پسی بست صف كبریا،
پس شعرا آمد و پیش انبیا
هر رطبی كز سر این خان بود،
آن نه سخن، پارهای از جان بود.
نظامی فراموش نمیكند كه شاعری و سخنوری، علاوه بر این كه كاری شریف است، دشوار و پرمسئولیت نیز هست. سخن شاعر، میباید پرمعنا و سرشار باشد. سرودن سخن پرحكمت و سودمند ، كار سادهای نیست.
از پی لعلی كه بر آرد ز كان،
رخنه كند بیضهی هفت آسمان.
نخستین وظیفهی هنرمند، حفظ ارج و بهای چنین سخن، و دفاع از شرف و عفت قلم است. به عقیدهی شاعر بزرگ، ارزش اثر هنری را در دنیا نمیتوان با چیزی سنجید. بهای یك بیت و یك شعر حقیقی، والاتر و بالاتر از یك گنجینهی جواهر است.
اندیشمند خردورز، هنگام سخن از شعر و هنر، از یاد نمیبرد كه در جامعهی فئودالی آن دوره همه چیز با معیار سیم و زر سنجیده میشد و شاعر سرنوشتی تلخ و دردناك داشت و شعر به دستمایهی دریوزگی تبدیل شده بود.
نظامی با دلی پردرد اشاره میكند آدمهایی كه سرشتی پست دارند، شعر را خوار و ذلیل كردهاند و این «میوهی دل» را با لقمه نانی عوض میكنند. شاعر از صدها حقیقت تاریخی و حیاتی نتیجه میگیرد كسانی كه سخن را خوار میدارند، در درجهی اول، خود را ذلیل و بیارزش میكنند. آنان كه میخواهند از راه چاپلوسی و مداحی به نوایی رسند، پیوسته سر میخورند و پست میشوند:
دجله بود قطرهای از چشم كور،
پای ملخ پر بود از دست مور.
به عقیدهی نظامی، هر قافیهسنج و سخنبارهای را نمیتوان سخنور گفت. هنرمند سخندان، پیش از هر چیز، میباید صاحب استعداد ذاتی باشد. آنان كه از مایهی الهام برخوردار نیستند وقتی به هوس شاعری میافتند، مقلّدان صرف و دزدان ادب میشوند. اما استعداد طبیعی و ذاتی نیز كافی نیست. به نظر نظامی، فطرت انسانی و استعداد ذاتی، همچون كان سیم و زر است كه تا یافته نشود و از كان بیرون نیاید و صیقل نیابد، به فلزی گرانبها تبدیل نخواهد شد. استعداد را نیز باید صیقل داد، درخشان ساخت؛ به دیگر سخن، به تكامل رساند. شاعر نشان میدهد كسانی كه دارای استعدادند اما زندگی خود را وقف دانش و كار نكردهاند، صاحب هنر و مقامی شایسته هم نیستند.
به نظر نظامی، وظیفههایی كه پیش پای شاعر است، دشوار، و هم مقدساند. این وظیفهها چنیناند:
ذهن و شعور انسانها را برای درك حقیقتهای مادی و معنوی، و حسّ ظرایف جهان هستی آماده كند. وسایط زیبایی بیحد و حصری را كه زینت و آرایهی كاینات است، نمایان سازد و پیش چشم خواننده به تجسم درآورد. صحایف فراموش شدهی زندگی و مبارزههای هزاران سالهی انسانهای روی زمین را از نو جان بخشد و راههای پیشرفت بشریت را در خاطر نسلهای آینده زنده نگه دارد. راههای تأثیر بر اخلاق و معنویات انسانها را بیابد و آنان را با وظیفههای مقدس انسانی آشنا سازد، و تلاش كند خویهای نیك و سجایایی نظیر انساندوستی را در دل همگان رسوخ دهد. در ژرفای دل انسانها، به صفات و كارهای زشت و پلیدی نظیر ستمگری، خودكامگی، زورورزی، دزدی، دروغبافی و كاهلی حسّ نفرت بیافریند و با تبلیغ سجایایی مانند مهربانی، انصاف، راستی، كار وتلاش، ترحم و برادری، در والایش معنویات انسانی و در تكمیل و پالایش آن سهمی داشته باشد و نیروی عشق و مهر انسانی را كه در همهی زمینههای زندگی پیروز شده است، ترنّم نماید.
نظامی - این هنرمند والا- از آنجا كه توانسته است از عهدهی چنین وظیفهی سترگی برآید، فاتحانه در صحایف تاریخ ادبیات مشرق زمین گام گذاشته، مورد مهر و ستایش گرم و پرشور ملل گوناگون قرار گرفته و زندگی جاوید یافته است. برای ارزیابی كیفیت ادای وظیفهی هنرمند بزرگ، دقت در برخی قطعههای مخزن الاسرار نظیر «در شناختن دل»، «در پرورش دل»، «ثمرهی خلوت اول»، «خلوت دوم» و «ثمرهی خلوت دوم» كافی است.
در جمعبندی تأثرات و آزمایههایی كه از این قطعهها گرفتهایم، به این نتیجه میرسیم كه نظامی این بخش از اثر خود را به ترنّم نیروی بیانتها و كرانناشناس ادراك بشری اختصاص داده است. تخیّل و رمانتیسم او پرده از جذابترین و زیباترین صحنههای زندگی واقعی بر میگیرد، در این رهنمودها، شاعر به تصویر زیباییهای ظاهری زندگی اكتفا نمیكند و ویژگیهای آن را از همه جهات تجسم میبخشد. تشبیهها، استعارهها و مجازها خواننده را در هر جزئی از مطلب، وادار به تفكر میكند و نشان میدهد كه ذره در عالم هستی - كه در نظر اول چون معمایی به چشم میآید- تا چه پایه اهمیت و شأن و شكوه دارد.
اندیشمند بزرگ از ستارهها سخن میگوید. اشكال و حركات و ویژگیهای اجرام سماوی را، با واژههای بدیع و صنایع بدیعی در تابلوهایی جاندار منعكس میكند، و از جانها و جوهرها: از انسان، از مقام والای او در كاینات و نیروی شعور و اندیشه كه انسان را به چنین مرتبهای رسانیده است، سخن میگوید. كاینات، سرشار از زیباییهای اسرارآمیز است ولی زیباتر از هر چیز و برتر و علویتر از هر وجود، تنها انسان است. همهی زیباییهای دیگر جهان هستی و كلیهی نعمتهای مادی و معنوی خدادادی طبیعت برای انسان و به خاطر اوست. انسان، زینت كاینات است.
به عقیدهی نظامی انسان كه دارای چنین مزیتهای والایی است، وظیفه دارد كه در درازنای زندگی از موقعیت و شرف خود دفاع كند. شاعر در خطاب به انسان، مضمونهای عمیق و اندرزهای هوشمندانه دارد. انسانها را دعوت میكند كه با تكه نان جوین كه دسترنج خودشان است، خرسند و خشنود زیست كنند و منت دونان نبرند و جوانمرد و فروتن باشند و به عیبهای خود معترف باشند، خویهای نیك دیگران را تأیید و پیروی كنند و به فقرا شفقت داشته باشند.
در نظر نظامی، یكی از عوامل پلیدی كه انسان را از گوهر شریف انسانیت محروم میكند، ظلم و ستم است. در مخزن الاسرار مبارزه علیه ستمگریها جای وسیعی دارد. البته نظامی بزرگترین اندیشمند محیط و زمان خود بود. گرچه او صاحب اندیشههای پیشتاز و مترقی بود اما جهانبینی تنگ و خرافی قرون وسطایی و محدودیتهای اندیشگی جامعهی فئودالی، كمابیش بر آثارش سایه افكنده است.
از این نظرگاه است كه هنرمند والامقام، برخی مسایل جدی حیات را از آن میان خیزش علیه زورگوییها و ستمگریها را با رنگ ساختهای خرافی و پندارگرایی تصویر كرده است و این تعجبآور نیست. اوضاع و شرایط تاریخی از نظامی میخواست كه اندیشههای مترقی انساندوستانهی خود را با اتكاء به چنان نظم و شكلی بیان كند كه به آسانی در شعور تودههای وسیع مردم راه یابد. از این رو، اندرزگویی جای معینی در جهانبینی اجتماعی شاعر كسب كرده است. در مخزن الاسرار این ویژگی برجستهتر نمایان شده است. كسانی كه این اثر را اثری آموزنده و اخلاقی نامیدهاند، پر بیراه نرفتهاند.
«داستان پادشاه نوميد و آمرزش یافتن او» و «داستان پادشاه ظالم و مرد راستگوی» از جهتی كه گفتیم، اهمیت دارند. در این داستانها شاعر بسياری از حكمرانان ظالم را یاد میكند و از مصایب و بدبختیهایی كه در نتیجهی ظلم و ستم آنان به مردم و مملكت روی آورده است، سخن میگوید. شاعر از ستمگری و ظلم، از زبان قشرهای گوناگون مردم و گاه از زبان مرغان و پرندگان رو در روی ستمگران حرف میزند، حادثههایی را كه در حكایتهای خود تصویر میكند، آینهی عبرت میداند و این آينه را رویاروی حُكام زمانه و حكمرانان آینده میگذارد و آنان را به دست شستن از زورگویی و ستمگری دعوت میكند و میخواهد با ترساندن از روز حساب و عذاب دوزخ، آنان را اصلاح و هدایت كند. نظامی خطاب به حكمرانان میگوید:
شاه كه ترتیب ولایت كند،
حكم رعیت به رعایت كند.
تا همه سر بر خط فرمان نهند،
دوستیش در دل و در جان نهند.
عالم را زیر و زبر كردهای
تا تویی آخر، چه هنر كردهای؟ . . .
ز آمدن مرگ شماری بكن،
میرسدت دست، حصاری بكن! . . .
شرم در این طارم ازرق نماند،
آب در این خاك معلق نماند.
در این جا، شاعر ضمن آن كه میگوید مكافات ظالم در همین دنیا داده میشود، از «شمار روز رستاخیز» و مجازات آن جهان نیز، به مثابهی حكم لایتغیر اسلام سخن میگوید، ولی این وجه ادبی و هنری كه در جهانبینی بیشتر متفكران آن زمان جلوهگر بود، در نظامی، یگانه واسطهی تأثیر نیست. شاعر خواه در مخزن الاسرار و خواه در دیگر آثار خود میتوان گفت كه در مبارزه علیه ظلم و ظالم به عوامل جهانی و خود انسانها هم استناد میكند.
حكایت «سطان سنجر و پیرزن» و «پادشاه ظالم و مرد راستگوی»را میتوان دلیل آورد. ستمگری را به مثابهی عملی زشت و غیر انسانی بر چهرهی ستمگر زدن، حتی از مرگ نترسیدن و حقیقت گفتن، در كانون این حكایتهاست.
نظامی با اندیشههای تابناك و مترقی خود به قلّه و ذروهی بلند تفكر اجتماعی فلسفی زمان خویش صعود كرده بود و این را از دولت فروتنی، بیاعتنایی به ثروت و مال دنیا و نزدیكی به تودههای مردم به دست آورده بود. هنگام بررسی زندگی خصوصی این هنرمند بزرگ است كه میبینیم میان حرف و عمل او تضادی موجود نبوده است.
نظامی این گونه اندرز میدهد كه با نان جوین بساز و بر در خانهی خود شیر باش و هیچ گاه به خاطر نان گندم بر در دیگران گربه آسا تملق مكن. شاعر خود، پیش از هر كس دیگر دارای چنین طبیعت و سرشتی بوده و زندگی فقیرانه ولی آزاد منشانه پیش گرفته بوده است. چهرهی واقعی نظامی را میتوان در پنجمین مقالت مخزن الاسرار در «داستان پیر خشت زن» مشاهده كرد. این پیرمرد فقیر و بیچیز است.
حتی پیراهن تنش نیز از علف بافته شده، از بام تا شام زیر آفتاب سوزان خشت میزند و در برابر رنج و زحمت توان فرسا لقمه نانی به دست میآورد و با غرور و شرف زندگی میكند. او در نظر نظامی انسانی است كه دارای والاترین معنویات است. زحمت او مشقتبار و معیشتش سخت است ولی از كار و زندگی خود خرسند است. به جوان سادهلوحی كه او را سرزنش میكند، پیرمرد چنین پاسخ میدهد:
خشت زدن پیشهی پیران بود،
باركشی كار اسیران بود.
دست بدین پیشه كشیدم كه هست،
تا نكشم پیش تو یك روز دست
احساس غرور در این پیرمرد كارورز و زحمتكش، انسان را مبهوت میكند و به سوی عشق به كار شرافتمندانه سوق میدهد. نظامی هنرمندی بود كه نعمتهای دنیا و لذتهای زندگی شادمانه را دوست میداشت و آرزو داشت كه این نعم و لذایذ، نصیب همهی انسانها گردد ولی همیشه از انسانها خواسته است كه طبق اصول و قاعده، زندگی ساده داشته باشند و دنبال كسب شهرت و جاه و جلال نروند، مخصوصاً در مخزن الاسرار دعوت به زندگی دشوار و سخت میكند. هم از این روست كه برخی خاورشناسان اروپا و مشرق زمین این اثر را جزء رسایل صوفیان به قلم میآورند.
خطای بزرگ كسانی كه چنین حكم نادرستی میدهند، از آنجاست كه به جای تحلیل همه جانبهی آثار نظامی به عنوان یك كل به هم پیوسته، به برخی از اصطلاحات، عبارات و مثالهای آن اهمیت فزون از اندازهای دادهاند. البته نمیتوان انكار كرد كه خواه در مخزن الاسرار و خواه در دیگر آثار نظامی به برخی مضامین و اصطلاحات و عبارات صوفیانه برخورد میكنیم ولی تا این حد در زمان نظامی و برای آثاری كه بعد از او در ادبیات ملل مسلمان آفریده شده، طبیعی بود. تصوف چنان گسترش یافته و در ادبیات ریشه دوانیده بود كه هیچ شاعری نمیتوانست گریبان خود را از این اصطلاحات و عبارات - به عبارت دیگر از این سنت ادبی - رهایی دهد. جهانبینی نظامی، فلسفهای را تشكیل میدهد كه با «ترك دنیا» كه ماهیت اساسی تصوف است، تضاد عمیق و آشتیناپذیری دارد. نظامی اندیشمندی است كه زندگی و جهان مادی را با همهی مزایا و زیباییهای آن درك میكند، و آرزو دارد كه همهی انسانها را دارا و غنی و بیغم و اندوه ببیند. اینگونه مثبت اندیشی حتی سبب میشود كه او جهان مادی و واقعی را گرچه برایش غیرطبیعی مینماید برتر بداند و انسان را برای عبادت و خدمت به خلق در این جهان فراخواند و به آن پر بها بدهد. او حتی در مقدمهی اقبالنامه چنین سخنانی دارد:
جهانی چنین خوب و خرم سرشت،
حوالت چرا شد بقا بر بهشت؟
از این خوبتر خود نباشد دگر،
چو آن خوبتر گفتی، آن خوب تر!
البته این سخنان را نمیتوان از آن یك صوفی یا حتی شاعری كه اندك تمایلی به طرق تصوف دارد، دانست. چراكه اساس فلسفهی تصوف را مفكورهای مثل:«دنیا لاشه است و دنیا خواهان لاشخورانند!» و حس نفرت و انزجار از جهان مادی و لذایذ دنیوی تشكیل میدهد.
برخی از پژوهشگران در زندگی نظامی، از جمله پروفسور برتلس، عقیده دارند كه شاعر وابسته به جماعت «اخیه» بود. طبیعی است كه شاعر انسان دوستی مثل نظامی نمیتوانست به «اخیه» رغبت نشان ندهد چرا كه طبق مآخذ علمی و تحقیقی، تشكیلات و سازمانهای اخیه كه «طریقت» نامیده شده، مسلكی خرافی - درویشی نبوده، بلكه اتحادیهی ستمدیدگان آن عهد علیه ستمگران و له مدافعان از حقوق مظلومان و بینوایان بوده است. در مآخذ تاریخی آمده كه اشعار اخیه كه تبلیغ برادری و برابری میكردند، این بود كه باید بر ستمگران افسار زد، دارایی محتكران و غصب كنندگان را به نفع مردم گرسنه و برهنه غصب كرد و میان آنان تقسیم نمود.
نظامی گرچه در آثار خود از این گروه نامی به میان نیاورده اما در همهی منظومههایش با بیان اندیشههای خود و پیش كشیدن مسایل اجتماعی، نشان داده است كه هواخواه خواستها و هدفهای آنان بوده است. در دوران زندگی نظامی، در آذربایجان آن زمان طبقهی عظیم پیشهوران رشد میكردند، دانش و فرهنگ تركی به سرعت تكامل مییافت و شرایط مساعدی برای ظهور دانشمندان، شاعران، نقاشان و موسیقیدانان كه شهرهی آفاق شدند، فراهم میآمد. ولی اصول اداری و سیاسی كشور به همان شكل و شیوهی معهود دورهی فئودالیسم بود. سرنوشت هزاران انسان خلاق، پراستعداد و با شرف، در دست خودكامگان ستمگر بود، مقدرات انسانهای حساس و مغروری كه به خاطر ترقی و سعادت سرزمین خود نمونههای والاترین فداكاری تاریخ بودند، در دست كسانی بود كه ذوق زندگی را فقط در ارضای شهوتهای حیوانی خود میشناختند. فریاد رعایا و ستمدیدگانی كه زیر ستم شاهان و فئودالها و اربابان جلاد صفت ناپدید میشدند، در جوی خون و آتش خفه میشد و پادشاهان دینستیز هرگونه ظلمی روا میداشتند. شعر نظامی، در چنین شرایطی خلق شد و میتوان گفت كه به راستی شعری دینمدار، الهی، بشری و انسانی بود. دُهای نظامی همچون مشعلی جاوید، همهی زمینههای زندگی را روشنی میبخشید، جهات فرسوده و پوچ آن را تنقید میكرد و برای تحقق بخشیدن به آرمانهای انسانی گروههای مترقی اجتماع، ارائهی طریق مینمود.
اندیشمند بزرگ به این حقیقت نیز اشاره كرده است، كه هرگونه تازگی و هرگونه اصطلاحات، فقط با مبارزهی بیامان علیه فرسودگی و عقب ماندگی امكانپذیر خواهد بود. در اثبات این طرز اندیشه، مثلی زنده و حكایتی قابل توجه میآورد. فرمانروای جوانی میخواهد كشور خود را با اصولی جدید اداره كند و وضع زندگی مردم را بهتر سازد ولی نیروهای مرتجع كه در دربار او پراكنده بودند به هر وسیلهای مانع عملی شدن اندیشههای پیشرو فرمانروا میشوند. حتی خود او را هم تهدید میكنند. فرمانروای مصلح كه در شرایط سختی قرار میگیرد، ناامیدانه به خواب میرود و درخواب از زبان پیر دانایی چنین میشنود:
كای مه نو، برج كهن را بكن،
وی گل نو، شاخ كهن را بزن.
فرمانروای جوان از خواب برمیخیزد و كسانی را كه مانع اصلاحات او بودند، از میان برمیدارد و كارهای خود را دنبال میكند. بدینگونه میبینیم كه نظامی با بیاعتنایی به جهان و زندگی این جهانی مخالف بوده است. شاعر بر خلاف عقاید صوفیان و زاهدان و خرافهپرستان بهرهوری از نعمتهای جهان را لازم میشمارد و مبارزه در راه نیكو گردانیدن زندگی معقول بشری را تبلیغ میكند. این جنبهها از جهانبینی نظامی است كه او را به فرقهی اخیه نزدیك میكند، و این احتمال را كه نظامی با این تشكیلات مترقی دورهی قرون وسطایی شرق میانه و نزدیك وابستگی داشت، قویتر میكند. چیزی كه بیش از همه نظامی را اندیشناك میسازد، روحیهی ناامیدی و بدبینی است كه كم و بیش قشرهای گوناگون مردم آن عهد گرفتار آن بودند.
نیروهای مرتجع پادشاهستای آن زمان از این روح بدبینی و یأس كه محصول حیات اجتماعی آن عهد بود و در شعور مردم نفوذ كرده بود، سوء استفاده میكردند، مردم را به غفلت، صبر و توكل، ریاضت، ترك لذایذ دنیوی و مانند آن دعوت میكردند، جریانی كه در همهی كشورهای اسلامی آن عهد تحت نام «تصوف» ریشه دوانیده بود، در آذربایجان آن دوره نیز برای خود زمینهای یافته، جلوگیر مردم از تلاش و مبارزه در راه زندگی سعادتبار بود؛ و اندیشههای زیانباری نظیر تحمل هرگونه ظلم و ستم را تبلیغ میكرد. پیشروترین و هوشیارترین نیروهای آن زمان، در هر جا علیه این تبلیغات زیانبار و زهرآگین برخاسته بودند. اصطلاحاتی نظیر «صوفی سالوس»، «زاهد خودبین»، «مرشد گمراه» و غیره بیگمان محصول چنان شرایطی بوده است.
اندیشههایی كه در آثار نظامی هست، نشانگر آن است كه این شاعر انسان دوست این نیروهای پیشرو را امید میبخشید و با دُهای خود، راه سعادت آیندهی بشریت را روشنایی میداد و مردم را تركانه به مبارزه علیه ستمگری و ظلم فرا میخواند:
وقت آن است كه این مهره مشدر گردد،
كعبتین فلك از رقعه متبر گردد.
مرغ زیرك نشود شاد بر این چرخ كبود،
ای بسا برج كه زندان كبوتر گردد.
وای آن روز كه در كشمكش مظلومان،
بر سرت هر سو مویی سر خنجر گردد.
و مردم را به متانت و صبر و مبارزه و ایمان فرا میخواند. فلسفهی شاعر علیه هرگونه واماندگی و بیكاری است. چنین فلسفهای، كه از سالهای جوانی در شعور شاعر راه یافته بود، تا پایان عمرش دوام پیدا كرده است.
نظامی درآغاز مخزن الاسرار از منزلت و فضیلت انسان سخن میگوید: «هیچ كاری بدتر از پایمال كردن حق انسانها و ظلم و ستم به ضعیفان و ناتوانان نیست.» شاعر از ظالم و ستمگر با خشم حرف میزند و آنان را از عاقبت كار، آگاه میكند. حتی در تمثیلهایی كه از شخصیتهای تاریخی میآورد، فیالواقع از معاصران حرف میزند و به نسلهای آینده خطاب میكند.
نظامی بیاندازه به نیروی سخن باور دارد. بارها ما بهرهوری او را از سخن به مثابهی «كلید در قلعههای محكم» و «جوهر حكمت» برای دفع ستمگری و زورگویی میبینیم. حتی گاهی میگوید كه حادثهای اسرارآمیز و سخنی قاطع، میتواند سیاست برخی فرمانروایان را از ریشه دگرگون سازد. تأثیر سخن است كه گاه ستمگران خونخوار را بدل به انسان مهربان، و گرگان درندهخو را به برههای معصوم میگرداند.
در نخستین حكایت مخزن الاسرار، شاعر از سرنوشت فرمانروایی ظالم سخن میگوید كه به خاطر ظلم و ستم، مردم از او روگردان شدهاند و در میان انسانها، امید و پناه خود را از دست داده است. او در بازپسین دم زندگی از همهی كردههای خود پشیمان میشود و به خداوند پناه میبرد و توبه میكند و بخشوده میشود.
در حكایت دوم نیز شاعر باز مسالهی اصلاح پادشاهی ستمگر را پیش میكشد ولی اینجا توبه نه، بلكه علل و اسباب حیاتی رخ مینمایند. نظامی عمداً جریانها را با سلطنت انوشیروان ظالم مرتبط میسازد. در این كه این افسانه را خود نظامی ساخته یا از ادبیات شفاهی عامیانه و فولكلور گرفته است، هنوز جای بحث است. فقط در افسانه میتوان به حكمت عمیق عامیانه برخورد كرد. در حرفهایی كه میان دو جغد رد و بدل میشود، اندیشهای سترگ نهفته است. یكی از جغدهایی كه بر دیوار خرابهای نشستهاند، خواهان وصلت با دختر جغد دیگر است و به عنوان شیربهای دختر، چند ده ویرانه به او میگذارد. وقتی جغد دومی اعتراض میكند كه:
كاین ده ویران بگذاری به ما،
نیز چنین چند سپاری به ما؟
او میگوید:
تا ملك این است، نه بس روزگار.
زین ده ویران دهمت صد هزار.
این حرف، انوشیروان ظالم را از خواب بیدار میكند و او را وادار میسازد كه در حق رعیت ظلم بیشتر روا ندارد:
دست به سر بر زد و لختی گریست،
حاصل بیداد به جز گریه چیست؟
زین ستم انگشت به دندان گزید،
گفت: ستم بین كه به مرغان رسيد.
جور نگركز جهت خاكیان،
جغد نشانم بدل ماكیان!
مال كسان چند ستانم به زور؟
غافلم از مردن و فردای گور!
ظلم شد امروز تماشای من،
وای ز رسوایی فردای من!
چند غبار ستم انگیختن؟
آب خود و خون كسان ریختن؟
شاعر میگوید كه پشیمانی انوشیروان از ظلم سبب شده است نامش در تاریخ ماندگار شود و به این ترتیب به معاصران خود و مخصوصاً به فرمانروایان، شاهان و شاهبچگان خطاب میكند كه نسبت به خلق مهربان باشند و به درد بیچارگان برسند ولی خوشبختانه این طرز اندیشه كه ناشی از نفوذ خرافه پرستی قرون وسطایی است، در آثار نظامی پایدار نیست. او به زودی در مییابد كه سخن هر قدر سلاح برندهای هم باشد، نمیتواند در مبارزه علیه ستم و ستمگری منتج به غلبهی نهایی شود. در انجام حكایت «انوشیروان و جغدها» شاعر خاطرنشان میسازد كه سخن در حل دشواریها، ناتوان است، كافی نیست، كار و تلاش میخواهد:
گربه سخن كار میسر شدی،
كار نظامی به فلك بر شدی!
در حكایت چهارم، شاعر از مسئولیت فرمانروایان در برابر كشور و ملت بحث میكند. او از فرمانروایانی كه به جای شمشیر و كتاب، در دست پیالهی شراب دارند و نیز از رشكبران و خودخواهان شكایت میكند، از زمانهی خود نفرت میكند و طغیان ظلم و زورگویی را مینمایاند. بعدها شاعر با مراجعه به ستمگران و غارتپیشگان با زبانی قاطع و متفاوت با حكایت نخستین، به سرزنش آنان بر میخیزد. ولی اینجا نیز واسطهی تاثیر شاعر، فقط اندرز نیست. انتقاد و هشدارست. نظامی خطاب به مستبدان و ظالمان میگوید كه انبوه مردم كه در نظر آنان بیارزشند، خود نیرویی عظیماند:
دست بدار از سر بیچارگان،
تا نخوری یاسج غمخوارگان.
بر پلهی پیرزنان ره مزن،
شرم بدار از پلهی پیرزن!
تیغ ستم دور كن از راهشان،
تا نخوری تیر سحرگاهشان.
داد كن، از همت مردم بترس،
نیم شب از تیر تظلم بترس.
همّت آلودهی آن یك دو مرد،
با تن محمود ببین تا چه كرد.
سپس شاعر داستان «پیرزن با سلطان سنجر» را میآورد. درنتیجهی بیاعتنایی سلطان سنجر، شرافت پیرزن بیوهی بیكس، لگدمال شحنگان مست شده بود. زن بیچاره دامن سنجر را میگیرد و با جسارت میگوید:
كای ملك آزرم تو كم دیدهام،
و ز تو همه ساله ستم دیدهام!
داوری و داد نمیبینمت،
وز ستم آزاد نمیبینمت!
شاه كه ترتیب ولایت كند،
حكم رعیت به رعایت كند،
مسكن شهری ز تو ویرانه شد،
خرمن دهقان ز تو بیدانه شد.
نظامی همهی انسانهای باشعور و با وجدان را به افشای ستم و ستمگری، و ایستادگی در برابر پادشاهان و ظالمان فرا میخواند. در حكایت نوزدهم، سیمای پیرمرد راستگو از این جهت، بیشتر شایان دقت است. در اینجا هدف انتقاد نظامی، نظام دیوانی یك پادشاه و فرمانروای ستم پیشه است كه حتی از حجّاج هم ظالمتر است:
پادشهی بود رعیت شكن،
وز سر حُجّت شده حجّاج فن.
كه در قلمرو خود غمازان زیادی دارد و هر حادثهای كه شبانه اتفاق افتد، بامدادن به گوش او میرسد:
از قمر اندوخته شب بازییی ،
وز سحر آموخته غمازییی!
هر چه به تاریك شب از صبح زاد،
بر در او درج شدی بامداد.
اما پیرمردی با وجدان، بی آن كه از غمازان ترسی داشته باشد از ظلم و ستم بیحد و اندازهی پادشاه شكایت میكند. شاه او را پیش خود میخواند و بر او خشم میگیرد و حكم به قتل او میدهد ولی او كه به چیرگی حق باور دارد، از گفتن حقیقت در روی او ابا نمیكند:
دست به هم سود شه تیز رای،
وز سر كین دید سوی پشت پای.
پیر بدو گفت: نه من خفتهام،
زانچه تو گفتی، بترت گفتهام!
پیر و جوان بر خطر از كار تو،
شهر و ده آزرده ز پیكار تو.
من كه چنین عیب شمار توام،
در بد و نیك آینهدار توام.
آینه چون نقش تو بنمود راست،
خود شكن، آیینه شكستن خطاست.
مخزن الاسرار علاوه بر آن كه اثری اخلاقی - فلسفی از نظامی است، به گنجینهی ادبیات مشرق زمین اندیشههای تازهای بخشیده است كه هم در آثار دیگر نظامی و هم در آثار دیگر شاعران و سخنوران و پیروان او راه تكامل سپرده است. اين نابغهی ترکی زبان با سرودن این اثر به فارسی، خدمت بزرگی به تاریخ و شعر فلسفی و اخلاقی فارسی کرده و باعث تکامل عجیب و کمنظیر آن شده است.
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا