اين مقاله از كتاب «مسائل ادبيات نوين ايران» برداشته شده است كه استاد در سال 1351 مجموعهي مقالات آن را از ميان آثار پژوهشگران آذربايجان شوروي، انتخاب و به فارسي ترجمه و با افزايشهاي لازم انتشار دادند.
«ادبیات کودک» از شاخههای اساسی ادبیات است. آموزش و پروش نسل جوان، ایجاد خلقیات نیک در آنان و سعادت آیندهشان، پیوسته دانشمندان، ادیبان و اندشمندان اجتماعی و سیاسی هر دوره را به تفکر واداشته است. این مسأله در عصر حاضر، تبدیل به یک مسألهی سیاسی- اجتماعی و ادبی شده است. اندیشمندان بزرگ مشرق زمین در قرون وسطا به این مسأله توجه کامل داشتند و به تربیت صحیح نسل جوان، اهمیت بیشتر میدادهاند. مثلاً نظامی گنجوی ترک پارسیگوی آذربایجان، به منزلهی متفکر بزرگ عصر، در برخی از آثارش از جمله در اندرزنامههای خود، نسل جدید را به راه راست و ذکاوت و هوشیاری در کار و دوست داشتن آن فراخوانده است. در شعری که برای فرزندش سروده، او را به کار و زحمت و فراگرفتن پیشه تشویق میکند، خطاب به او میگوید که هر کس و صاحب هر پیشه میخواهی باش، در پیشهی خود کوشا و هوشمند باش:
پالان گری به غایت خود،
بهتر ز کلاه دوزی بد![1]
همین گونه در خلاقیت سعدی، شاعر معروف پارسی نیز به آثار گرانبهایی در زمینهی تعلیم و تربیت کودکان برمیخوریم.
علاوه بر اینها، در تاریخ ادبیات ایران، به شاعرانی برمیخوریم که آنان نیروی خلاقهی خود را در خدمت این کار نجیبانه آموزش و پرورش نونهالان، به کار گرفتهاند.
ایرج میرزا، شاعر نامآور ایران، از این گونه سرایندگان است. میتوان گفت که وی طبع سرشار خود را به تمامی صرف این کار نیکخواهانه کرده و نخستین گام را در راه ایجاد ادبیات کودکان در ایران برداشته است. ایرج میرزا جلال الممالک در سال 1291 هـ . (1872 م.) در تبریز متولد شد. آموزش اولیه را در تبریز گذراند و زبانهای ترکی، عربی و فرانسه را نیز در همان جا آموخت. پدرش غلامحسین میرزا و نیایش ملک ایرج هم شاعر بودند. ملک ایرج که در شعر «انصاف» تخلص داشت، از فرزندان فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر فرمانروایی، شعر سرایی نیز میکرد. ایرج میرزا در 19 سالگی از پدر یتیم ماند و برای کسب معاش در «وزارت معارف» به کار پرداخت. سپس به وزارت امور داخله و بعدها به وزارت مالیه رفت و در اصفهان، خراسان، تبریز و شهرهای دیگر ایران در مشاغل گوناگون انجام وظیفه کرد. در اواخر زندگی به تهران آمد و پس از یک سال و نیم، در سال (1925 م.) در آن شهر درگذشت.
ایرج میرزا مورد احترام مردم و زحمتکشان بود. مرگ او در محافل ادبی به ماتمی همگانی بدل شد. تقریباً همهی همقلمان او در مرگش سوگوار شدند و در رثای او سخن گفتند. دیوان ایرج میرزا در زمان حیاتش چاپ نشد ولی بیشتر آثارش به شکل نسخههای خطی دست به دست میگشت. مثلاً «عارفنامه» پیش از آن که چاپ شود، در چند نسخه میان مردم پخش شده بود. نخستین جلد دیوانش، پس از مرگ وی، به کوشش فرزندش خسرو میرزا از چاپ درآمد و در اندک مدتی نایاب شد. ایرج میرزا جهانبینی خاصی داشت، همیشه به مردم نزدیک بود و زندگی آنان را ترنم میکرد. این مسأله، با توجه به این که، وی یک شاهزادهی قاجاری بود، شایان دقت است. تنقید و افشای نابرابری و بیعدالتیهای اجتماعی از جهات اساسی خلاقیت ایرج میرزا است. در زمان ولایتعهدی مظفرالدین شاه قاجار به او لقب «ملکالشعرا» داده میشود ولی وی که از ستایشگویی و حضور در مراسم رسمی دربار قاجار بیزاری داشت، از قبول این لقب امتناع میورزد.
این شاعر پر استعداد، هیچگاه دنبال کسب شهرت نرفت، با فروتنی از شرکت در بسیاری از مشاعرهها خودداری میکرد. ولی درهر مشاعرهیی که به طور تصادفی شرکت مینمود، مرتبهی اول را حایز میشد. مثلا مجلهی «ایرانشهر» که در آن عهد در برلن چاپ میشد، به نظم کشیدن پاره نثری آلمانی را در موضوع «قلب مادر» به مسابقه میگذارد.
ایرج میرزا این قطعه را با مهارت و هیجان و حسی والا و با بیانی روان و سلیس به رشتهی نظم درآورد، چنان که هر خواننده را متاثر میکند. شعر «قلب مادر» که شاعر همهی استعداد خارقهی خود را برای سرودن آن بسیج کرده بود، در اندک زمانی در سر تا سر ایران ورد زبانها شد و به نوار و صفحهی گرامافون منتقل گشت و از شاهکارهای ادبی به شمار آمد. ترجمهی ایرج میرزا، برگردانی خلاقه بود و چیزهایی علاوه بر متن نیز داشت.
از ویژگیهای برجستهی آفرینش ایرج میرزا، زبان ساده و روان و همه فهم اوست. آثار او از نقطه نظر دارا بودن اندیشههای تابناک و هنرنمایی بدیعی، از شاهکارهای ادبی به شمار است و درعین حال، بیانی دارد آن چنانکه همگان بتوانند از آن بهرهمند شوند. ايجاد این دو جهت اساسی است که حسن رغبت تودههای وسیع خوانندگان را نصیب او کرده است. تلاش در توجه به تعلیم و پرورش کودکان، ویژگی اساسی خلاقیت این شاعر است. او در درازنای زندگی خود کوشیده است در کودکان روح میهنپرستی و صداقت و پاکدامنی و تقوا بدمد و در این راه آنچه از دستش برآمده، دریغ نداشته است. ایرج میرزا نخستین گام را در راه ایجاد ادبیات کودک در ایران برداشت و نظریات تربیتی خود را در فُرمهای بدیعی و نمونههای زیبای ادبی بیان داشت. اشعار او پیرامون مادر و محبت مادری، کل به هم بستهای است که در دیوانش زیر نام «مادرنامه» بخشبندی شده است. ترنم محبتی بیانتها در آن لمس میشود.
مهر مادر و میهن در آثار ایرج میرزا، جایگاه عینی و اساسی دارد. به نظر شاعر، میباید کودکان را از دوران آغازین زندگی با روح مهر و صداقت به مادر و میهن تربیت کرد.
شاعر نشان میدهد که زحمات مادر در قبال فرزندان، به مثابهی رنجهای میهن در برابر آنان است. مادر، به خاطر رشد و تربیت و سعادت کودک خود، شب و روزِ خود را سیاه و زندگیش را فدا میکند. شبهای دراز را تاصبح پای گهوارهاش بیدار میماند و به او طریق خوابیدن میآموزد، لبخند خود را بر لبانش مینهد و به او خندیدن ارزانی میدارد. با شکیبایی شیوهی راه رفتن و گفتن یاد میدهد:
شبها بر گاهوارهی من،
بیدار نشست و خفتن آموخت.
یک حرف و دو حرف بر زبانم،
الفاظ نهاد و گفتن آموخت.
لبخند نهاد بر لب من،
بر غنچهی گل شکفتن آموخت.[2]
سپس شاعر نتیجه میگیرد که: پس، هستی فرزند بسته به هستی مادر است، از اینرو، فرزند پیوسته میباید مادر خود را دوست داشته باشد، احترام و عزّتش کند و او را برتر از همه بداند. در ایران، دشوار است کسی یافت که شعر «گویند مرا چو زاد مادر» را از حفظ نداند. چندین شاعر ایرانی برای این شعر نظیره ساختهاند، مثلاً مخمس معروف «مادر» از ادیب آزاد خراسانی را میتوان ذکر کرد. شاید در سر تا سر ادبیات جهان نتوان شاعری پیدا کرد که سخن از مادر و مهر مادری نگوید. ولی شعر ایرج میرزا خود ویژگی و نیروی تأثیر خاصی دارد. وی آشنا به پسیکولوژی مادر است. در یکی از آثار خود، محبت مادر و پدر را با هم میسنجد و مهر مادر و رنجها و زحمات وی را والاتر و برتر میشمارد:
پسر رو قدر مادر دان، که دایم،
کشد رنج پسر، بیچاره مادر!
برو بیش از پدر خواهش، که خواهد،
تو را بیش از پدر، بیچاره مادر!
ز جان محبوبتر دارش، که داردت،
ز جان محبوبتر، بیچاره مادر!
نگه داری کند نه ماه و نه روز،
تو را چون جان به بر، بیچاره مادر!
از این پهلو به آن پهلو نغلتد،
شب از بیم خطر، بیچاره مادر![3]
نظرگاه پرورش کودک با روح مادر دوستی، در آثار ایرج میرزا، از سنتی کهن تغذیه میشود.(1) در مشرق زمین مادر در زندگی خانوادگی نفوذ و احترام خاص دارد. فرزندانی که به حرف مادر گوش میکنند و احترام او را نگه میدارند، سعادتمند میشوند و پرورشی نیک مییابند. مادر با روح حساس خود، در جستجوی راههای پر پیچ و خم و سعادت، با همهی نیرویش در رسایی و کمال فرزند خود میکوشد. قصد شاعر از تبلیغ مهر مادر، آن است که کودکان تعلیم و تربیت درست بیابند.
یکی دیگر از توصیههای ایرج میرزا آن است که کودکان را با روح میهن دوستی پرورش دهیم. به نظر او، میهن، مادر دوم کودک است و میباید از سالهای آغازین حیات، روح مهر میهن دوستی در او دمیده شود. میهن نیز به اندازهی مادر، بر گردن فرزند حق دارد.
در شعرهایی که برای نوجوانان سروده است. اندرزهای گرانبهایی به آنان داده، سعی کرده است آنان را با بد و خوب جهان آشنا کند. شاعر، عواملی را که جوانی را تباه میسازد افشاء میکند و نشان می دهد که دنبال کردن چه چیزهایی زیان بخش و چه چیزهایی سود رسان است. دیدگاه تربیتی او در مواردي، حتی امروز نیز در حیز اهمیت است. نوجوانان در اوان بلوغ، خود را از همه داناتر میانگارند، در حالی که در این سالها، شعور انسان به اندازهی لزوم رشد نمیکند. انسان در این سنین، فاقد تجربههای بایسته برای زندگی است. بسیاری از حادثهها را از پشت عینک الوان مینگرد. نمیتواند حقایق حیات را به درستی و ژرفی تحلیل کند و طریق سهو میپیماید. در این سالها، احساسها نیز فریبکارند و امکان خطا فراوان است. از اینرو است که شاعر، آشنا کردن جوان را با مسایل زندگی از وظایف و تعهدات خود میداند. در بیشتر شعرهای خویش، به این گونه جوانان زنگ خطر مینوازد و از تجربههای تلخ حیات سخن میگوید. به جوانان هشدار میدهد که عیاشیها و شرابخواریها جوانی را تباه میسازد. جوانانی که زندگی را بازیچهای میانگارند، در اشتباهند. کسانی در زندگی پیروزند که از جهت جسمی و روحی نیرومند باشند. سلامت، ضامن هر پیروزی و زمینهي سعادت و عمر دراز است. انسان، به خصوص در جوانی میباید سلامت و قوت جسمی و روحی و شور و حال جوانی خود را حفظ کند. در مثنوی «سرگذشت»، تابلویی فراموش نشدنی از زندگی خود میدهد:
من آن ساعت که از مادر بزادم،
به دام مهر و چنگ مه فتادم.
یکی ماما، یکی لالای من شد،
سر زانوی این دو، جای من شد.[4]
شاعر سپس به دورهی جوانی گام میگذارد. سالم و نیرومند است. دندانهایش به مثال مروارید میدرخشد. گونههایش مثل مرجان گلگون است ولی ارادهی خود را اسیر نفس میکند و اختیار خویشتن به دست هوس جوانی میسپارد. به دنبال عیاشی و میخوارگی میرود. جوانی تباه میشود و سلامت را نیز از دست مینهد.
ایرج میرزا در آثارش جای–جای، شرابخواری را نکوهش کرده است. در یکی از اندرزنامههایش، حکایتی چنین تصویر میکند که ابلیس شبی به بالین جوانی رفت و خود را عزرائیل نامید و برای رهایی از مرگ، سه شرط پیش نهاد که یکی از آن سه را بپذیر:
«یا پدر پیر خود را بکشی، یا سینهی خواهرت بشکافی و یا آن که از این شراب سرخ، دو سه پیالهای بخوری.»
جوان را دهشت مرگ بر خود میلرزاند. مرگ گاهی آدمهای جسور را نیز به زانو درمیآورد. او از کشتن پدر و شکافتن سینهی خواهر سر باز میزند و برای رهایی از مرگ، تن به شرابخواری میدهد ولی پس از آن که مست شد، دو شرط دیگر ابلیس را هم بی چون و چرا انجام میدهد: هم پدر خود را میکشد و هم خواهرش را زخمی میکند.
نتیجهای که شاعر از حکایت میگیرد، تعمیمیاب و عبرتآمیز و طبیعی است. نشان میدهد که مستی در معنای تباهی و نابودی هر چیز مقدس و پاک و انسانی است. انسان در مستی بر هر عمل زشت و نکوهیدهای که در هشیاری از انجام آن ابا داشته، دست مییازد. مستی، معنویات انسانی را عیبناک و پست میکند. بدین گونه، ایرج میرزا مستی را به مثابهی عامل اصلی همهی بدبختیها و فلاکتها و علت اساسی رکود معنوی انسانی، زیانبار و نفرتآور میشمارد و خشکیدن تاکستانها و نجات بشریت را آرزو میکند.
ایرج میرزا در آثار خود، کار و زحمت را میستاید و جوانان را به غنیمت شمردن عمر و دانستن قدر وقت و استفادهی صحیح از آن فرامیخواند. به آنان میگوید که جوانان خردمند، وقت خود را در میخانهها و کلوپها تباه نسازند، بلکه در محافل علمی بگذرانند. بخش اعظم وقت خود را صرف دانش اندوزی میکند. زیبایی معنوی انسان، در کسب دانش و ادب است. برای انسان واقعی، تنها این، افتخارآمیز و غرورانگیز است. زیرا علم و دانش، بزرگترین تکیهگاه انسانی است. دانش، درختی است که در هر فصل میوه میدهد. اگر زیبایی و دانش در انسان توأمان باشند، سعادتی بینظیر است. در یکی از اندرزنامههایش میگوید که شخص دانش دوست، برای خود، از میان دانشوران، دوست برمیگزیند و با آنان نشست و برخاست میکند. بدین گونه، شاعر میخواهد بگوید که دوستی با آدمهای پاک درون، در زندگی انسانی اهمیت شایانی دارد. به نظر شاعر، تلخناکی دیدن از انسانهای صافی ضمیر و پاک بهتر از همنشینی با آدمهای نادان و پست است.
علم اگر خواهی، با مردم عالم بنشین!
گل شود خوشبو چو با گل گردد هم بر.
تو گر از خدمت نیکان نبری غیر از خار،
به که در محنت دونان دروی سیسنبر![5]
ایرج میرزا به مثابهی دوام بخش میراث ادبی نظامی، در مثنویی زیر نام «نصیحتی چند» خطاب به فرزند خود خسرو میرزا، او را بزرگترین ثروت زندگی خود میشمارد و نیوشیدن اندرزهای پدرانهاش را به او گوشزد میکند. اندزرنامه از دو بخش تشکیل یافته است: در بخش نخست، شاعر فرزند خود را به پاک بودن فرامیخواند و در بخش دیگر، پاکی و زیبایی معنوی او را طلب میکند. سحرخیزی را به او توصیه میکند. چرا که در نفسِ سحر نشاطی ویژه است که در اوقات دیگر روز پیدا نیست. به نظر ایرج میرزا، پاکیزگی دست، نخستین نشانهی شایستگی انسان است.
شستشوی دندان را نیز از آنرو میطلبد که هنگام حرف زدن نمایان میشوند. به نظر شاعر، ارزش جامه در آن نیست که از پارچهی حریر دوخته شود، بلکه جامهی تمیز و با سلیقه همیشه خوشآیند و زیباست.
پس از برشمردن زیباییهای برونی، فرزند خود را به کسب رسایی و زیبایی دورن فرامیخواند. فرزندانی را که اندرزهای پدر و مادر خود را فرا گوش میدارند، عزیز میشمارد. به کودکان و نوجوانان توصیه میکند که به بزرگتر از خود احترام کنند.
خواستهای آموزگاران را به جای آورند و دانشی را که از آنان کسب میکنند ارزش نهند و بر زندگی منطبق سازند. دروغگویی را قباحتی بزرگ و راستی و درستی را زینتی کبیر میشمارد. زبانی را که به فحش آلوده شده، باید از بیخ کند. به فرزند خود سفارش میکند که از رفیق بد و ناشایست دوری جوید. چرا که همنشینی با آدمهای پست، انسان را پست میکند. دانشی که در جوانی کسب شود، در پیری جلوگیر خواری و نیازمندی خواهد بود. زندگی فردا با امروز متفاوت است. همه چیز تغییر میکند و دگرگون میشود. زندگی امروز طالب هنر و مهارت از انسان است. تصادفی نیست که ایرج میرزا در انجام اندرزنامه، بهرهوری از وقت را به فرزندش توصیه میکند. به نظر او، وقت از دست رفته، کیمیای دست نیافتنی و ناپیدا است:
روزی که در آن نکردهای کار،
آن روز ز عمر خویش مشمار.[6]
ایرج میرزا در خلاقیت خود، برای ایجاد تنوع در شعر، گاهی از هنر گریز بلاواسطه به کودک سود میجوید و به استعاره و کنایه دست میزند. تمثیلها و حکایتهای استعاری دلنشین برای کودکان و دلپذیر به ذوق و روح آنان میسراید. مثلاً «نتیجهی حرف شنوی»، «شاعر و موش» و جز اینها. هدف اساسی شاعر از این تمثیلها، نجات کودک از غرور بیجا و توصیهی گوش کردن به اندرزهای بزرگتران و دریغ نداشتن نیکی از دیگران است. چنانکه پیشتر گفتیم، سادگی زیباترین ویژگی آفرینش ایرج میرزا است. شعرهای او زیر نام «اندرزهای ایرج» و یا «کودکنامه» از سلیسترین و روانترین آثارش است. این اشعار، مثل دیگر آثار او، مشحون از صنایع و ظرایف بدیعی و کشف زبان مخاطب خود است. خود ایرج میگوید:
خوش نمیآید به گوشم جز حدیث کودکان،
اصلاً اندر قلب تأثیریست حرف ساده را.[7]
آثار ایرج میرزا ورد زبان دانشآموزان مکاتب و مدارس بود. برخی شعرهای موثر در تعریف محصلان و معلمان داشت که نقش اجتماعی آثار آنان را مشخص میکرد. شاعر معلمها را مادرانی میداند که از پستان علم، کودک را شیر دهند. به نظر او، مکتب و معلم، حق بزرگی بر گردن مردم دارند زیرا این معلمهایند که دانشمندان، شاعران و خادمان اجتماعی و سیاسی را پروراندهاند:
هم مهستی به عرصه بیارند، هم هوگو،
هم مصطفی کمال بزاید، هم لنین.
مدح و ثنای من به عموم معلمان،
خیر و دعای من به وجود معلمین.[8]
لازم به تذکر است که در ایران، محافل معلمان نیز احترامی بیانتها به شاعر دارند. به خلاقیت ادبی او ارزش میدهند و آثاری را که برای کودکان سرودهاند، با مهر و علاقه میآورند. بدین گونه، میبینیم شعرهای تربیتی ایرج میرزا، همیشه در مرکز دقت محافل ادبی ایران بوده است. ملكالشعراء بهار، با تحلیل آثار ایرج میرزا، او را سعدی نوین ایران مینامد و از نیرومندترین شاعران نوگرای ایران میشمارد. بهار، در شعری که از نوآوریهای ادبی ایران در دوران بعد از انقلاب مشروطیت سخن گفته، به ایرج چنین اشاره کرده است:
از پس مشروطه نو شد فکرها،
سبکهای تازه آوردیم ما،
شد جراید پر صدا.
سر به سر تصنیف عارف نیک بود،
سبک عشقی هم بدان نزدیک بود،
شعر ایرج شیک بود.[9]
م. بهار در شعر دیگری، ایرج میرزا را از بانیان مکتب ادبی نوین میشمارد. آثار ایرج میرزا در زمینهی ادبیات کودکان، امروز نیز اهمیت تربیتی خود را نگه داشته است. وسعت انتشار این آثار در ایران، شهرت عظیمی نصیب ایرج میرزا که نخستین گام را در این راه برداشت، کرده است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] نظامی گنجوی، لیلی و مجنون متن علمی-انتقادی، مسکو 1965، ص 84.
[2] دورهی کامل افکار و آثار ایرج میرزا، ص 102-101، تهران، چاپ سوم از این پس: ایرج، دیوان.
[3] ایرج، دیوان، ص 102.
[4] ایرج، دیوان، ص 204.
[5] ایرج، دیوان، ص 153.
[6] ایرج، دیوان، ص 162.
[7] ایرج، دیوان، ص 302.
[8] ایرج، دیوان، ص 224.
[9] ایرج، دیوان، ص 224.
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها