دانش ادبی
رضا غفّاری گرچه تحصیلات رسمی دانشگاهی نداشته است، اما دارای دانش ادبی سرشاری بود. در کارهای پژوهشی بسیار وسواس داشت، به فیشبرداری، تنظیم مستندات، تدوین ارجاعات، تبویب استنباطات، آرایش استدلالات منطقی و جز آن بها میداد و در شاعری به ریزترین آرایههای بدیعی و هنر سخنآرایی مسلّط بود.
امتیاز رضا غفّاری با بسیاری از شاعران ترکیسرای معاصر، در دانش ادبیِ قابل قبول او است. وی از ظرایف شعری و دقایق هنر سخنآرایی از واجآرایی، هجاآرایی، واژهآرایی، چینشآرایی، بیتآرایی، همخوانیهای آوایی – معنایی، شیوهگردانی، مشاکله، چند معنایی و چند وزنی و غیره با خبر بود و با ابداعات شعری خود نشان داده است که به همهی دقایق سخنآرایی شعر واقف است. و گذشته از آن، زبان شعر را میشناسد، از کاربرد مخزن واژگان در شعر نیز خبر دارد. من به برخی از مظاهر تجلّی دانش ادبی رضا در پایین اشارههایی میکنم:
1 ـ واجآرایی
"واجآرایی" در ترکی، گستردهترین گونهی آرایهی سخن است. این هنر چنان است که شاعر در آن، از راه تکرار واکه (= صائت) و یا واجه (= صامت) در جای یگانهای از چند واژه و یا در جاهای چندگانه از آنها، سخن خود را گوشنواز و دلنشین سازد و به آنها هالهای از موزیک و موسیقی ببخشد. مانند: واج /s/ در بیت زیر:
وصال پردهسینده کؤکلهنمیش سازی،
گؤتور باغریوا باس دیللندیر یئنه.[1]
و یا واج /Z/ در:
گؤزوموزده یئر ساخلایاق اؤزوموزه،
بسدی داها.[2]
و یا واج /d/ در:
آدینلا یاشادیم، آدینلا قالدیم.[3]
2 ـ هجاآرایی
"هجاآرایی" در معنای آرایش سخن از راه کاربرد ویژهی هجاها است که گاه با تکرار چندبارهی یک هجا و گاه با همنشینسازی چند هجای همساخت و همگون تحقّق مییابد. مانند:
وار ائل غمی سینهمده بؤیوکوار کیمی دیر بو،
هاردان بیلهسن ثروت ایچینده قالیرام من.[4]
و یا:
باخیشین جانلار آلیر، جان سنه قربان مارالیم،
قویموسان حسنون ایله عالمی حیران مارالیم.[5]
3 ـ واژهآرایی
"واژهآرایی" در واقع کاربرد چندبارهی یک واژه و گاه همنشینی چند واژه است که گاه در یک جای از یک عبارت یا مصراع و بیت و یا در یک جای از چند عبارت یا چند مصراع و چند بیت میآید. مانند:
مین یولدا بیچیلمیشسه، دیدیلمیشسهده مین یول،
مین یول گؤیَرهندیر یئنه تارلا منه بنزر.[6]
و یا:
ناموسدان سؤز دئین، عاردان دانیشان،
ایلقاردان سؤز وئرن، یاردان دانیشان.
گوللرین بؤیرونده خاردان دانیشان،[7]
و یا:
یامانلار وار یاخشی ـ یاخشی آد قازانیب.
اینانمیرام یاخشیلاردا یاخشیلیغا،
یامانلیغا، یامانلاردا،
اینانمیرام.[8]
4 ـ چینشآرایی
"چینشآرایی" یعنی این که چند واژه یا عبارت در کلام موزون به ترتیب خاصی چیده شود. مانند:
æ سئللر بیزی آییرماسین.
↕ ↕ ↕
یئللر بیزی آییرماسین.[9]
æ یانان وارسا دویار منی.
↕ ↕ ↕ ↕
آنان وارسا دویار منی.[10]
æ یامان اولماق نهده راحات،
↕ ↕ ↕ ↕
یاخشی اولماق نئجه چتین.[11]
5 ـ مصراعآرایی
"مصراعآرایی" در آثار شاعران سلف نیز دیده شده است، در دیوانهای نسیمی، فضولی، نباتی و دیگران فراوان به این هنر سخنآرایی برمیخوریم. در گذشته آن را ردّالمطلع میگفتند.
رضا در خلاقیّت بدیع خود گاه مصراع را بی هیچگونه دگرگونی تکرار میکند و گاه با اندک دگرگونی و یا کم و بیشی میآورد. مانند:
هله سنی یاشاییرام،
فیرتینالار دؤنگهسینده.
دوشوب قالان یارپاقلارین،
نفسینده.
هله سنی یاشاییرام،
آغبولودلو اوزایلارین.[12]
و در قطعهی زیر یک مصراع را در آغاز و سپس عیناَ در پایان قطعه نقل میکند:
گؤزلریم آسیلیب یاناقلاریمدان،
بیر ماتم ائوینین آستاناسیندا.
حسرتله بویلانان فانیسلارکیمی،
ایشیقسیز، بویاسیز، جانسیز فانیسلار.
بوجاقلاردا ایتن اولدوزلارکیمی،
یالنیز کئچمیشلهرین نیسکیلی اولور.
گؤزلریم آسیلیب یاناقلاریمدان.[13]
6 ـ بیتآرایی
"بیتآرایی" در واقع تکرار یک یا چند بیت است. در یک قطعه شعر که گاهی در ساختار آن بیت یا ابیات، هیچ تغییر و دگرگونی ایجاد نمیشود و یا این تغییر بسیار اندک است. مانند قطعهی چؤرهک سؤزو (سربست/28) دو مصراع زیر را عیناً یک بار در آغاز و بار دیگر در انجام قطعه آورده است:
چؤرهک سؤزو،
قورتولوشون قاپیسیدیر.[14]
گاهی نیز ساختار بیت یا ابیاتِ تکرار شده یکسان است، امّا در پارهای از واژهها دگرگونی وجود دارد. مانند:
منه خاطرلادیرسان،
سحرین ائرکن چاغلاریندا،
دمیر یوللارینین داریخماسینی.
حسرت باخیشلاریندا توپلانان،
اوزون ـ اوزون یوللارین،
توزلو آنلارینی خاطرلادیرسان منه.[15]
7 ـ ازدواج
"ازدواج" در معنای آن است که واژههای همگون (متجانس)، هماهنگ (مسجع) و همخوان (متناسب) از پی هم آورده شوند. مانندِ موارد زیر که در اشعار رضا آورده شده است:
جفا ← وفا
عصا ← ردا
اسکندر ← دارا
جور ← دور
8 ـ خوشپایانی
"خوشپایانی" یا "حسن مقطع" گونهای بیان پایانی نغز و نازک است که خواننده بویژه در غزل احساس کند که به پایانهای نیکو رسیده است و از آن شکفته و ذوق زده شود. مانند:
سنی گؤردوکجه رضا واله اولور تورپاغینا،
نه گؤزهللر یئتیریر آذربایجان مارالیم.[16]
9 ـ خوشآغازی
"خوشآغازی" یا "حسن مطلع" خواه در شعر سنّتی و خواه در شعر نو، به گونهای بیان اطلاق میکنیم که خواننده را بر سر شوق آورد و ذوق او را برای خواندن تمام شعر برانگیزد. مانند:
عارض یارده مَُصحَف اوخونور آیه به آیه،
گونش آردینجا هله گلمهدهدیر سایه به سایه.[17]
10 ـ ردیفآرایی و قافیهآرایی
استاد ردیفآرایی و قافیهآرایی در شعر ترکی و فارسی، فضولی و صائب هستند. هر دو برای ایجاد تصویرهای خیالی و انجذاب معنا از لفظ، غزلهای ردیفدار سرودهاند. گاهی این ردیفها مرکب و پیچیده است، مانند:
محتاج وصال تو که باشد که نباشد؟
مشتاق جمال تو که باشد که نباشد؟[18]
رضا هم در ردیفهایی مانند: منه بنزر، الله قویسا، کؤنولسوز، قالمیشیقسا، بیر ـ بیر، گؤرورم من، نه بیلئیدیم، خنجر ایلن من، اولا بیلمز، قیلینجیما، ائتدی فلک، باخ ـ باخ، و جز آن مضمونپردازی میکند.
در غزل: "قالدیقجا هله حیرت ایچینده قالیرام من،/ نیسگیللی درین حسرت ایچینده قالیرام من."[19] از کلمات مصراعهای دوّم را ردیف صاحب شده است.
گاهی نیز وی غزلهایی بدون ردیف میسراید، در اینجا نیز، قافیهها ناب و خودْویژه است. مانند: تلهسین، الهسین، هلهسین، بلهسین و ...
و یا: سایاغی، بولاغی، آیاغی، یاناغی، قولاغی، دایاغی و ...
امّا در مجموع باید گفت که غزلِ بدونِ ردیفِ وی، بسیار اندک است. و او شاعری است که با ردیفهای مرکّب میتواند غزلهای پرمضمون بسراید.
در گزینش قافیه در غزلها گذشته از قوافی مشترک فارسی و ترکی، مانند: دوران، توفان، انسان، ایمان، پیمان، عرفان و جز آن، از قوافی ناب ترکی آذری بهره میجوید و این خود، البتّه در غزلسرایی نادر است و شاید بتوان این کار او را از این جهت نیز گونهای دگرگونسازی و نگرش نوین به غزلپردازی دانست. قافیههایی مانند: "قالاق، سالاق، چالاق، آلاق"؛[20] "باش، یاداش، قاش، آش"؛[21] "آتان، یاتان، توتان، قانان، باتان، چاتان"؛[22] "داندیم، یاندیم، قالاندیم، جالاندیم، بویاندیم، دایاندیم، ایناندیم، آندیم"؛[23] "یانماق، دانماق، اینانماق، دایانماق، اویانماق، یوبانماق، بویانماق"[24] حکایت از این دارد که سرایندهی این شعرها در قافیهپردازی بسیار ماهر و توانا است. اغلب قطعات شعری او سرشار از قافیههای آشکار و پنهان، بیرونی و درونی و ریتمساز و گوشنواز است. و در قطعهای شش بندی که همهی قافیههای آن جابهجا و درست و زیبا آورده شده، میگوید:
قافیهنی بوشلا سؤزونوار دانیش،
ایندی داها قافیه آختارمیرام![25]
11 ـ ترادفآرایی
چنان است که دو کلمهی هممعنا در یک مصراع یا بیت آورده شود. مانند:
نغمهلر قوشولوب آذربایجانا،
اوچماقدیر بو تورپاق جنّت باغیدیر.[26]
در این بیت، "اوچماق" و "جنّت" هر دو به یک معنا است. و از سوی دیگر، میان دو کلمهی "تورپاق" و "باغ" تناسب و مراعات نظیر وجود دارد. و نیز کلمهی "تورپاق" علاوه بر معنای خاک و دشت و غیره، معنای "سرزمین" نیز میدهد.
در سخن از دانش ادبی رضا دومان، نمیتوان به مهارت وی در تصویرسازی ناتورالیستی اشاره نکرد. برخی از این تصویرها براستی خواننده را در فضایی که خواست شاعر است، قرار میدهد. بهرهجویی شاعر از این مهارت در انتقال تصویرهای ملموس عینی به تصاویر ذهنی، برای یک منتقد شعر بسیار جالب جلوه میکند:
بولوت ـ بولوت ماویلشدیم قارالدیم،
اورمان ـ اورمان یاشیللیغا بوروندوم.
سهپیلدیکجه قارا یئرین اوزونه،
سئیرکلهنیب قار یاغدییا دؤندوم من.[27]
شاعر در بیت زیر زیباترین و مؤثرترین تصویر عینی و ذهنی را آفریده است:
هانسی تارلالارین ساووروغوندا،
آلنیزین قیریشی تر آرخی اولوب؟[28]
و در بیت پایین تشبیهی بدیع و دلنواز آورده است:
هانسی چایخانادا حسرت توستوسو،
بورویوبدور شیرین آرزیلاریزی.[29]
برخی از مضامین شعری
1 ـ وطندوستی
وطندوستی جانمایهی آفرینش شعری رضا است. در این دفتر، شعری از او یافت نمیشود که در آن، مهر وطن و دلدادگیهای میهندوستانه به گونهای به تموّج درنیاید. او، شاعر جبهههای جنگ، قهرمانیها و دفاع از میهن است:
ایگیتلر گرهک،
جانلارین وطنه قربان ائتسینلر.[30]
او، شعری را که در آن دردمندانه از مردم و میهن صحبت نشود، ولو مطنطن و پرطمطراق هم باشد، شعر نمیشناسد. معتقد است که شعر باید در خدمت جبهههای جنگ سروده شود:
شعریمده وطن دردی گرهک، ائل غمی اولسون،
درد اولماسا، شعر اولسا مطنطن، نه یه لازم؟[31]
او باور دارد و خوانندهی خود را تشویق میکند که پس از ویرانیها، همّت به خرج دهد و میهن خویش را آباد سازد، و تبدیل به گل و گلشن کند:
بالاجا همّت ایله دؤندهرهریک گولشنه بیز،
بو بؤیوک اؤلکهنی باشدان باشا الله قویسا.[32]
2 ـ بیگانهگریزی
بیگانهگریزی و عدم اعتماد به اجنبی از مضامینی است که هالهی نوری بر اشعار رضا انداخته است. او، معتقد است که بیگانه، حتّی اگر ادّعای تیمارخواری ما را داشته باشد، دل بر ما نخواهد سوزاند و به هر تقدیر، ضربه بر ما خواهد زد:
کؤنلوم، غمینه یانمالی اولساندا اؤزون یان،
یانسا یاناجاقدیر سنه بیگانه کؤنولسوز.[33]
مخاطب خود را اندرز میدهد و میگوید که: «بارها گفتم اسرار ما را به هر بیگانهای فاش مکن!» و او را مذمّت میکند که چرا به اغیار اعتماد کرده است:
مین یول دئدیم گیزلین سؤزو آچمازلا هر بیگانهیه،
امّا یئنه فاش ائیلهدین اسراریمی اغیارهسن.[34]
و خود را در برابر یار و دلدار خویش، سپیدرو میشناسد.
3 ـ آذربایجانستایی
رضا غفّاری فرزند لایقی از سرزمین آذربایجان است. او، به این سرزمین و مردم آن عشق میورزد، عشقی بیانتها و وصفناپذیر. آذربایجان را سرزمین جوانمردان و سرداران میداند و غبار پای آنان را توتیای چشم خود میکند:
مرد اوغوللار وطنی آذربایجان ائلیدیر،
جوهریندندی بو تورپاق بئله انسان تؤرهدیر.[35]
در این میان، شهر تبریز را مانند تمامی شاعران تبریزی، از جان عزیزتر میداند. یک قوشما در چهار بند به تعریف از تبریز اختصاص داده است:
ای منیم اورهگیم، جانیم تبریزیم،
عزّتیم، شوکتیم، شانیم تبریزیم.[36]
4 ـ مناعت طبع
شاعر، قهرمان تغزّلی خود را به حفظ غرور مثبت دعوت میکند. و او را اندرز میدهد و بلکه، بر او تازیانه مینوازد که از رذالت و پستی احساسْکهتری احتراز کند و پیش هرکس و ناکسی خود را خوار ندارد و مناعت طبع را بها دهد:
گؤزوموزده یئر ساخلایاق اؤزوموزه،
بسدی داها.
اؤزگهلرین قاپیسیندا بویون اَگمک،
آلچاقلیقلا کئچینمکده،
یازیقلیقدا، بسدی داها،[37]
5 ـ سرافرازی
سرافراز زندگی کردن از مضامینی است که شاعر بارها آن را در لابهلای اشعار خود، اندرزگونه به زبان میآورد. از جمله در شعری که خطاب به دخترش با عنوان "دعا ـ نصیحت" سروده، او را اندرز میدهد که چگونه سرافراز زندگی کند. و در جای دیگر میگوید:
اوجالدین باشینی طایفانین ائلین،
یاشادین اؤزلویون، قورویون دیلین.[38]
و یا:
دئدیم آرزیم بودور دار آیاغیندا،
باشیم اوجا اولسون، دارسیزلاماسین.[39]
6 ـ اندیشههای فلسفی
در غزلهای رضا به غزلهایی با مضامین و اندیشههای فلسفی و عرفانی برمیخوریم. در غزلی به مطلع:
واختی چاتمیشدیرکی من نیرنگ جامین سیندیرام،
قورشانام جمله جهانین ننگ و نامین سیندیرام.[40]
تعبیرهایی نظیرِ: سرباز زدن بند عقل، به آتش کشیدن خرقه و سجّاده، پوچ انگاشتن اهتمام مرید و مراد، تاباندن نور حقیقت به قلب، مست و مدهوش بادهی عشق بودن و فانی ساختن منیّت و خودبینی، نشان میدهد که شاعر دارای اندیشههای پیشتاز فلسفی نیز بوده است.
مضامین عرفانی در غزل "لنگ لنگ لنگم" نیز فراوان است. این غزلْسروده در اقتفای یکی از غزلهای عارفانهی حکیم ابوالقاسم نباتی سروده شده است. در همین غزلْسروده که ما به اعتبار وزن هجاییاش، آن را در ذیل عنوان "گرایلیلار" آوردیم، تلمیح بسیار زیبایی به داستان فولکلوریک "سارا و سیل" و تخلّص نباتی دارد:
نه خبر گلیر موغاندان، نه سئویملی خان چوباندان،
من اوزاق او نکتهداندان، هله لنگ لنگ لنگم.
نه مرید تار و چنگم، نه سراغ نام و ننگم،
نه اسیر بوی و رنگم، هله لنگ لنگ لنگم.
نه خرابهیم، نه آباد، نه بوخوولویام، نه آزاد.
وار اورهکده گیزلی بیر زاد، هله لنگ لنگ لنگم.
یئنهده گؤزوم داشیبدی، سئل اولوب منی آشیبدی.
اؤلوموم یاخینلاشیبدی، هله لنگ لنگ لنگم.[41]
7 ـ دانشدوستی
رضا غفّاری، شاعرِ شیفتهی علم و دانش است. در هر فرصتی، مخاطب خود را به خردورزی و اندیشهپویی فرا میخواند. در غزلی با ردیف "اؤیرن" دانشاندوزی و علمجویی را تبلیغ میکند و میگوید:
علم ایله جهان مشعلی یانماقدادیر اؤیرن،
جاهللر اونو باخماکی دانماقدادیر اؤیرن.
بیلگی ایله، بو گون گویلری سئیر ائیلهییر انسان،
باخ اونلارا گؤر هاردا دولانماقدادیر، اؤیرن.[42]
[1]. همین کتاب، ص. 68.
[2]. همین کتاب، ص. 72.
[3]. همین کتاب، ص. 104.
[4]. همین کتاب، ص. 164.
.[5] همین کتاب، ص. 154.
[6]. همین کتاب، ص. 134.
[7]. همین کتاب، ص. 183.
[8]. همین کتاب، ص. 85.
[9]. همین کتاب، ص. 72.
[10]. همین کتاب، ص. 124.
[11]. همین کتاب، ص. 85.
[12]. همین کتاب، ص. 81.
[13]. همین کتاب، ص. 101.
[14]. همین کتاب، ص. 93.
[15]. همین کتاب، ص. 98.
[16]. همین کتاب، ص. 154.
[17]. همین کتاب، ص. 171.
[18]. ملا محمد فضولی. غزللر، چئویرنلر: علیآقا واحد و ...، تصحیح: دکتر ح. م. صدیق، تهران: تکدرخت، 1388، ص. 28.
[19]. همین کتاب، ص. 163.
[20]. ر.ک. به غزلِ ش. 37، ص. 165.
[21]. ر. ک. به غزلِ ش. 32، ص. 161.
[22]. ر. ک. به غزلِ ش. 31، ص. 166.
[23]. ر. ک. به غزلِ ش. 4، ص. 133.
[24]. ر. ک. به غزلِ ش. 10، ص. 138.
[25]. همین کتاب، ص. 121.
[26]. همین کتاب، ص. 78.
.[27] همین کتاب، ص. 79.
[28]. همین کتاب، ص. 91.
[29]. همین کتاب، ص. 91.
.[30] همین کتاب، ص. 190.
[31]. همین کتاب، ص. 153.
[32]. همین کتاب، ص. 132.
[33]. همین کتاب، ص. 145.
[34]. همین کتاب، ص. 162.
[35]. همین کتاب، ص. 140.
[36]. همین کتاب، ص. 104.
[37]. همین کتاب، ص. 72.
[38]. همین کتاب، ص. 112.
[39]. همین کتاب، ص. 112
[40]. همین کتاب، ص. 149.
[41]. همین کتاب، ص. 127.
[42]. همین کتاب، ص. 163.