نقش دکتر ح. م. صدیق در ترجمه منظوم گیلکی اشعار ترکی استاد شهریار

سیامک سلیمانی روشن

بعد از گذشت بیش از 10 سال، وقتی به یاد كلاس «رستم و اسفندیار» در دانشگاه آزاد زنجان می‌افتم، دلم می‌خواهد تقویم به عقب برگردد تا با دید و نگرش امروز دوباره آن را تجربه می‌كردم.

هرگز از خاطرم نخواهد رفت، آن روز كه دانشجوی ترم سوم ادبیات بودم، اولین روز كلاس، منتظر استاد جدید بودیم كه استادی با محاسن و موهای بلند و سفید، با وقار و افتاده، با لبخندی دلگرم‌كننده وارد كلاس شد و پشت میز و صندلی خود نشست و شروع كرد به صحبت‌كردن و درس دادن. از همان روز اول صداقت لحن‌شان و رفتار صادقانه‌شان بذر عشق و دوستی را در دلمان كاشته بود. وقتی به شوخی گفتند:«من در كلاس‌هایم جملات تركی فراوان می‌گویم و شما هم باید تركی را یاد بگیرید». 

این صمیمیت و صداقت استاد باعث شد، من وقتی از كلاس برگشتم، یك‌راست رفتم سراغ كتاب كوچكی كه دوستم به من هدیه داده بود:«آموزش زبان تركی آذربایجانی چاپ 1348». كتاب را برداشتم و شروع كردم به خواندن و حفظ‌كردن كلمات تركی. با توجه به این كه قبلا نیز به زبان تركی علاقه داشتم؛ با دیدن استاد برای یادگیری آن تصمیم جدی گرفته‌ بودم. طوری كه در صف نانوایی، در تاكسی و در هر فرصتی برای یادگرفتن تلاش می‌كردم.

افسوس كه استاد بیش از یك ترم در دانشگاهمان تدریس نكردند و به خاطر گروهی از تنگ‌نظران و مسئولین تنگ‌نظر از محضر چنین استاد دلسوزی محروم ماندیم.

اما تا به امروز كه خود به تدریس «زبان وادبیات فارسی» در دانشگاه‌های زنجان مشغول هستم، سبك و روش استاد بزرگوار را سرمشق تدریس خویش نموده‌ام. زیرا استاد تنها به كار درس‌دادن و عاقبت به نمره‌ی دانشجو اكتفا نمی‌كردند، بلكه با مهربانی و بدون توجه به نمره، دانشجو را به كار می‌گرفتند و هر بار با تكلیف قرار دادن یك تحقیق در موضوعات گوناگون ادبی، دانشجویان را به تحصیل واقعی علم و دانش فرامی‌خواندند و در آخر هم با نمره‌ی خوب همه‌ی دانشجویان درس مربوطه را پاس می‌كردند. خلاصه بعد از آن روز با تشویق‌های استاد روز به روز بر ذوق و اشتیاقم افزوده می‌شد و یادگیری و از كشف زیبایی‌های زبان تركی بیشتر لذت می‌بردم. وقتی تصمیم به ترجمه‌ی «حیدربابا»ی استاد شهریار گرفتم، طی فرصتی كه پیش آمد با استاد این موضوع را مطرح نمودم كه ایشان طبق معمول با مهربانی و اشتیاق مرا به انجام این كار تشویق كردند و گفتند: «من انجام این كار را به شما تكلیف می‌كنم».

دیگر نمی‌توانستم مردد باشم زیرا استادی كه برایم عزیز و مقدس بود، از من خواسته بود كه شروع به ترجمه كنم. به هرحال با وجود این‌كه آن روزها در پلیس راه خدمت می‌كردم و فرصت كمی برای ترجمه داشتم، شب و روز و در هر فرصتی با دلی مملو از اشتیاق به كار ترجمه ادامه می‌دادم و هر زمانی كه برایم در درك مطالب و واژه‌های حیدربابا مشكلی پیش می‌آمد، با استاد تماس گرفته و از ایشان می‌پرسیدم كه نهایتاً بعد از 9 ماه كار ترجمه‌ی منظوم و ویرایش به اتمام رسید. اما هرچند كه برایم مشكل می‌نمود كه با زبانی دیگر غیر از زبان ترجمه خودم كاملا آشنا شوم و تا جایی كه بتوانم، اثری خوب بیافرینم. امروز به حقایقی دست یافتم كه بسیار ارزشمند و گرانبها هستند. این‌كه چه قدر میان فرهنگ مردم آذربایجان و گیلان قرابت و نزدیكی وجود دارد، با سوابق تاریخی و آمیختگی‌های فرهنگی امروزه یك گیلانی در یك خانواده‌ی آذربایجانی و یك آذربایجانی در یك محیط گیلانی به راحتی می‌توانند زندگی كنند و در كنار هم برای اعتلای فرهنگ خویش بكوشند.

در واقع استاد باعث شد كه بنده در «ترجمه‌ی منظوم گیلكی حیدربابا» از ظواهر دشوار كلام به باطن شیرین و آسان سخن برسم و با دیدی عمیق‌تر، روساخت سخن را كنار زده و دریابم كه با ترجمه‌ی حیدربابا در واقع پیوند بین مردم گیلان و آذربایجان بسته می‌شود و مردم گیلان با مطالعه داستان‌های آذربایجانی داستان‌های منطقه‌ی خویش را در ذهن خود تداعی كرده و به ظرافت آن پی خواهند برد؛ به عنوان مثال: آواز «چوبان قایتار قوزونو» درست آوازهایی را در مسیر قلعه گردان به طرف ییلاقات اشكورات برای مردم تداعی می‌كند كه با گذشتن از این مسیرها ـ با دام و حشم ـ آوازهایی از این سبك می‌خواندند، و یا داستان «سارای» كه «گیشه ده مرده» را به یاد مردم گیلان می‌اندازد.

ضمناً با درك این موضوعات و حقایق، انسان به حقیقتی دیگر دست می‌یابد و آن این‌كه اختلاف انسان‌ها بر سر ظواهر كلام است و اگر كسی به درستی بتواند خود را به باطن آن برساند سر از مثنوی در‌می‌آورد و از داستان «عنب و اوزوم و انگور» عبرت می‌گیرد.

و مفهوم دیگر سخن مولوی كه:

پس زبان همدلی خود دیگر است،

همدلی از همزبانی بهتر است.

 

با درك این معانی دیگر انسان از ظواهر گذشته به حقایق نزدیك می‌شود و در این صورت است كه دست سوء‌استفاده‌كنندگان سیاست پرست از دامن ادب كوتاه می‌گردد و نقشه‌هایشان نقش برآب خواهد شد و در این میان تنها انسان‌ها خواهند ماند و زندگی توام با آرامش و افتخار.

اما اگرچه در ظاهر انجام این مهم با نام بنده به اتمام رسیده است، باید اعتراف كنم كه در واقع این كتاب حاصل زحمات و بینش ایدئولوژیكی است كه استاد بزرگوار (دكتر محمدزاده صدیق) در بنده ایجاد نمودند.

و امروز با به دست‌آمدن فرصتی دیگر مصمم شدم تا با تقدیم این كتاب به استاد، از زحمات ایشان قدردانی و تشكر كنم. زیرا صرف‌نظر از این كتاب، استاد مرا با دنیای وسیع‌تری از علم و دانش كه آموزش زبان و ادبیات تركی است، آشنا نمودند و ارمغان بس گرانبهایی را برایم بخشیده‌اند.

خداوند ایشان را سلامت و سایه‌اش را بر سر ما مستدام سازد.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید