شمس تبریز، چهارشنبه 9 تیر ماه 1378
(قسمت دوم)
طبق یک نظریه، زبان آذربایجان در قدیم «آذری» نام داشته است و به تدریج از بین رفته و جای خود را به ترکی داده است. در این باره نظر شما چیست؟
همان گونه که گفتم لفظ «آذری» صفتی است که به شاخهای از ترکی غربی داده میشود و در تاریخ زبانشناسی ترک جایگاه و تعریف مشخصی دارد و در سرزمین مقدس ایران استانهای شرقی کشور ترکیه و بخشهایی از گرجستان و ارمنستان موجود و تمامیت خاک جمهوری آذربایجان رایج است. لفظ آذری مرکب از کلمهي ترکی آذر (= آذ + ار) و نشانه منسوبیت «ی» در معنای منسوب به جوانمردان ایل آذ یا آز است. این ایل که در منابع کهن تاریخی و جغرافیای اسلامی نظیر «صورة الارض» اثر ابن حوقل، «المالک و الممالک» اثر ابن خردادبه، «مروج الذهب» اثر المقدسی، «راحة الصّدور» اثر راوندی و جز آن و نیز منابع و سنگ نبشتههای ترکی پیش از اسلام و آثار مکتوب گرانقدر ترکی مانند «ديوان لغات الترک»، «حماسههای دده قورقود» و چرم نبشتههای دشت تورفان نام آن آمده است، حکومتی را که قرنها پیش از میلاد مسیح در شمال غرب ایران و جنوب قفقاز و شرق کشور ترکیه فعلی تشکیل دادند آذر نامیدهاند یعنی: جوانمردان آذ.
این نام را بر روی سرزمین خود نیز نهادهاند و حتی نام کوهها و رودها را نیز به خود منسوب داشتند. مانند نام رود اراز یا ارس.
بدنهي دولت آذ را جوانمردان سلحشوری تشکیل میدادند که بارها در جنگ با قبایل همسایهي خود مخصوصاً در جنگ با «اوز»ها پیروز شدند و حماسه آفریدند. در منابع تاریخی فارسی نظیر «راحة الصّدور» فصلهای مشبَعی با عنوانهايي نظیر «اندر تاختن ملک آذان بر اوزان» با توصیف قهرمانیهای جوانمردان آذ نگاشته شده است و زبان آنان آذیه يا «آذریه» است كه «ترکی الآذیه» و یا «ترک الآذریه» نامیده شده است و هر دو لغت آذیه و آذریه صحیح است. این همان زبانی است که خطیب تبریزي آن را به ابوالعلا معرّی معرفی کرد و ناصر خسرو به قطران تبریزی منسوب داشت و در زمان ناصرالدین شاه، تدوین کنندگان دانشمند کتاب پر ارزش «نامهي دانشوران» به توصیف آنان پرداختند و میرزا مهدی خان استرآبادی - منشی دربار نادرشاه- آن را در مقابل جغتایی قرار داد و تعریف علمی و مشخصی به دست داد.
اما پس از پایان جنگ جهانی نخست و سقوط امپراتوری عثمانی و آغاز سياست «ترک ستیزی انگلیسی» در سطح جهانی و کودتای رضاخانی در ایران و توسعهي سیاست ناسونالیسم فارس، پان ایرانیسم، شوونیسم فارسی و اختراع اصطلاحاتی نظیر «پان اسلامیسم و پان ترکیسم»، سیاست جداسازی مردم آذربایجان از گذشتهي پربار تركي اسلامی خود رواج گرفت و در این راستا اتحاد کینه و نفرت علیه زبان ترکی شروع شد و این سیاست را به محیطهای علمی نیز کشاندند.
در این میان احمد کسروی - که مدعی مهدویت و نبوت نیز بود و زبان فارسی را زبان خدا میدانست و زبان پاک مینامید و کتاب «ورجاوند بنیاد» را هم (نعوذ بالله) همسنگ قرآن مجید و کتاب دینی خود میپنداشت- نظریهي جدیدی پیش کشید به این معنا که گویا زبان نامیده شده با نام آذری در متون اسلامی، زبانی بوده است که ریشهي فارسی داشته و در سرتاسر آذربایجان رایج بوده است و گویا توسط شاه اسماعیل ختايی که کسروی او و تبارش را خوش نداشت، برافتاده است.
وی برای این زبان فرضی به تدارک امثله و شواهد نیز دست زد. ديوانهای شاعران آذربایجان را کاوید و هر جا بیتی و یا جملهای به یکی از نیم زبانهای تالشی، تاتی و کردی یافت به این زبان منسوب ساخت. او در مجموع هفده جمله و بیت پراکنده از متون فارسی جمعآوری کرد و به عنوان امثلهي زبان آذری عرضه داشت. میان این مثالها هیچ گونه وحدت نحوی و سنخیت صرفی وجود نداشت. مثلاً سه بیت از شیخصفی اردبیلي صاحب دو کتاب ترکی «قارا مجموعه» و «شیخ صفی مقالهلری» به نیم زبان تالشی و دو بیت از همام تبریزی به نیم زبان تاتی جزء این مثالها بود.
پس از کسروی اسلامستیزان و ترکیستیزان و خائنانی که دور سفرهي سردار شاهنشاهی جمع شده بودند سعی کردند که به این امثله و شواهد بیافزایند. در این میان افرادی نظیر منوچهر مرتضوی، عبدالعلی کارنگ، یحیی ذکاء، امین احمد ریاحی، رحیم رضازاده ملک، سرهنگ شعار، محمود مهران، ادیب طوسی، ماهیار نوابی و دیگران بسیار سینه چاک کردند و هنوز هم به برکت بیاعتنایی برخی از مسئولان جمهوری اسلامی بعضی از این خائنان، فعال هستند و با نفوذ در سازمانهای تألیف کتابهای درسی و از طریق ایادی و نوچههای خود تئوری انگلیسی کسروی را با لعابی ملیگرایانه به اذهان پاک و معصوم فرزندان ما القاء میکنند. بسیاری از قلم به دستان عافیتطلب نیز در مقابل این توطئه سکوت مرگباری پیش گرفتهاند.
آیا این نظریه در خارج از ایران هم رواج دارد؟
منابع ایرانی ملیگرا که از سوی سرویسهای اطلاعاتی انگلیسی تغذیه میشوند در خارج هم به تبلیغ این نظریهي «ایرونی» میپردازند. مثلاً احسان یار شاطر - بهايی فراری که با غارت بیتالمال ایران دکّهي ایرانشناسی در آمريکا را باز کرده است- مادهي آذری Azeri را در دايرةالمعارف ایرانیکاIranica با همین تعریف آورده است و به تبع او نوچههای داخلی وی در «دايرةالمعارف بزرگ اسلامی» و «دايرةالمعارف تشیّع» و «دانشنامهي ایران و اسلام» هم سعی کردهاند این نظریهي پوچ، سخیف و بیپایهي کسروی ساخته را رخت علمی بر تن کنند، پانایرانیستهایی که به اسلام و انقلاب اسلامی نیز گاه اقرار زبانی دارند، نه اذعان قلبی و از مصداق «المؤمنون اخوه» سوء استفادهي دهشتناکی میکنند.
به نظر شما این اشخاص چه اهدافی را دنبال میکنند؟
اینان ظاهراً سنگ «وحدت ملی» را به سینه میزنند و به «ایرون و ایرونی» دل میسوزانند اما هدف پنهانی اینان آن است که آذربایجان را اولاً به لحاظ فرهنگی تبدیل به یک منطقهي غیر فعال کنند و ثانیا در چارچوب یک طرح موذیانه، نسل جدید آذربایجانی را رو در روی نظام مقدس جمهوری اسلامی قرار دهند و با تحمیل «ترکیستیزی» به نظام، منطقه را برای جولان اسلام ستیزان امنتر سازند.
میدانید که هرگونه اندیشه و حرکت فرهنگی، ریشهي سیاسی دارد و عملکرد سیاسی به دنبال آن است. این حرکت موذيانهي فرهنگی در سرزمین مقدس آذربایجان نیز که اخیراً شتاب گرفته است، مبدا و مقصد مخوفی دارد که باید جوانان را از آن آگاه ساخت. جوانان ما باید با رویکردی عظیم به میراث فرهنگی ترکی اسلامی بازمانده از نیاکان خود و گسترش آموزش علمی زبان ترکی در منطقه و کشاندن آن به مدارس و دانشگاهها و مطبوعات، هم توطئهي «ایرونی بازی» را خنثی سازند و هم به تعمیق انقلاب اسلامی و تحقق کامل آرمانهای قرآنی امام راحل مدد رسانند.
لطفا در مورد پیدایش مکتب «پان ترکیسم»و ماهیت آن و تاریخ و عملکرد پان ترکیسم، اطلاعاتی در اختیار ما بگذارید؟
پس از شکست دولت عثمانی در جنگ جهانی نخست، تجزیهي پی در پی سرزمینهای اسلامی و گسترش فعالیتهای فراماسونری در این سرزمینها از سوی بورژوازی ملی کشور ترکیه در جریان فکري سیاسی، تکوین و گسترش مییافت.
جریان نخست، ناظر بر آن بود که در مقابل هجمهي خانمان برافکن دنیای غرب در سرزمینها، روح وحدت اسلامی را بیدار سازد و همهي کشورها و سرزمینهای اسلامی را به سوی ایجاد اتحادیهي کشورهای اسلامی سوق دهد. دنیای غرب و اسلامستیزان این جریان فکری را «پان اسلامیسم» نامیدند و با آن به مبارزه پرداختند و ترکیه را به سوی لائیسم کشانیدند و این جریان اندیشگی را به انزوا و نابودی سوق دادند.
جریان دوم که به دو جناح دینی و غیر دینی منقسم میشد ناظر بر آن بود که کلیهي کشورها و ملتهای ترکی زبان را از غرب چین تا دروازههای وین به مرکزیت ترکیه تحت یک حکومت فدرالی و اتحادیهگونه درآورد و یا حداقل از افتادن سرزمینهای تجزیه شدهي خلافت عثمانی به دست غربیها جلوگیري کند و به تشکیل حکومتهای محلی از سوی مردم ترک زبان مدد رساند. غربیها این جریان را هم «پانترکیسم» نامیدند و از آن تعاریف گوناگونی به دست دادند و آن را بر نتافتند و در همهي سرزمینهای ترک زبان به ترکی ستیزی فراماسونری دست یازیدند و هجمههای فرهنگی را علیه فرهنگ اسلامی ترکی در سرتاسر جهان با این حربه توجیه کردند.
بدین گونه غول و اسطورهای با نام «پان ترکیسم» ساخته شد که هر گونه تصوری از آن لرزه بر اندام ملل غیر ترک میانداخت و هر گونه خیزش فرهنگی ترکی نیز به آن منسوب میشد.
استاد! پس باید گفت که در واقع این اصطلاح ریشهي ترکی ندارد و انگلیسی است. آیا نظر شما همین است؟
بله! این اصطلاح ساختهي غربیهاست. «پان» ریشهي یونانی دارد و به معنای «همه» است. اصطلاح «پانترکیسم» از سال 1915 به این سو وارد مخزن واژگان انسیکلوپدیهای غربیها شده است و در تعاریف نامشخص و جوراجور آن، پیوسته به همبستگی ترکان تعبیر شده است. هیچ یک از جناحهای اصلی و فرعی این نوع اندیشهي سیاسی در ترکیه هیچگاه حزبی به این نام تشکیل نداند. گر چه پیش قراولان این جریان فکری در اصطلاح «تورکچولوک و اسلامچیلیق» را بارها به کار بردهاند اما تشکیل و انسجام سیاسی خاصی تحت این عنوان هیچ گاه نداشتند. مرحوم ضیاء گؤكالپ کتابی با نام «تورکچولوگون اساسلاری» تألیف کرد اما نه او و نه همفکرانش حزب و گروهی به این نام تشکیل ندادند. انسجام، اتحاد، همبستگی، صلح و دوستی همهي ترکان جهان به یک آرزوی قلبی حسرتباری تبدیل شده بود که شیوههای ناجوانمردانهي ترکیستیزی در سرتاسر دنیا آن را تقویت میکرد و از سوی دیگر سیاستبازان فراماسونری موفق میشدند از این آرزوی حسرتبار مردمی سوء استفادههای کلان بکنند.