شمس تبریز سال دوم، شماره سی و هفتم، پنجشنبه 27 خرداد ماه 1378

(قسمت اول)

 دکتر حسین محمدزاده صدیق معروف به حسین دوزگون، مؤلف بیش از یکصد عنوان کتاب و صدها مقاله در زمینه‌ي ادبیات ترکی، فارسی و زبان‌شناسی، به عنوان شاعری مبارز، محققی لایق، نویسنده‌ای توانا و استادی شایسته مورد توجه جامعه اسلامی ماست.

ایشان در بسیاری از کنگره‌های جهانی آذربایجان‌شناسی شرکت کرده و سال‌ها از حقوق فرهنگی مردم آذربایجان دفاع نموده‌اند. دكتر صديق در سال 1324 در محله‌ي سرخاب تبریز متولد شدند و در سال 1342 از دانش‌سرای مقدماتی تبریز فارغ‌التحصیل گردیدند و پس از گذراندن سال‌های معلمی در روستاهای اطراف هریس، در سال 1348 از دانشگاه تبریز در رشته‌ي زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل شدند و در سال 1346 همراه صمد بهرنگی و مبارزان دیگر شهر تبریز به انتشار هفته نامه‌ي آدینه پرداختند. در سال 1347 هفته‌نامه‌ي هنر و اجتماع را منتشر ساختند و در زمان برگزاري جشن‌های شاهنشاهی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور روانه‌ي زندان شدند. پس از  تحمل ایام محکومیت، در سال 1351 به تهران تبعید و در آنجا در مقطع فوق‌لیسانس مشغول به تحصیل شدند. در همان زمان در صدا و سیما نيز به عنوان نویسنده به کار پرداختند و پس از سپری شدن یک سال و چند ماه، از سوی ساواک رد صلاحيت و به دنبال آن اشتغال، تحصیل، نویسندگی و خروج از کشور بر ايشان ممنوع گردید. در این سال‌ها توانستند آثار ارزنده‌اي از جمله: واقف شاعر زیبایی و حقیقت، آثاری از شعرای آذربایجان، رند و زاهد فضولی، ادبیات شفاهی مردم آذربایجان و از پیدایی انسان تا رسائی فئودالیسم در آذربایجان را منتشر كنند. پس از انقلاب شکوهمند اسلامی با تکمیل تحصیلات خود به كشور تركيه عزیمت کردند و در سال 1362 با اخذ درجه‌ي دکتری (PH.D) در رشته‌ي زبان‌شناسی ترکی و ادبیات تطبیقی به کشور بازگشتند و به تحقیق، تالیف و تدریس مشغول شدند.

ايشان از سال 1370 به تدریس زبان و ادبیات ترکی آذری در دانشگاه‌های تهران پرداخته‌اند و در رشته‌ي تخصصی خود، استادی موفق و مورد احترام جامعه‌ي فرهنگی کشور هستند.

به لحاظ اهمیت مسايل فرهنگی در آذربایجان، تصمیم گرفتیم در زمینه‌های مربوط به ایشان مصاحبه‌ای را ترتیب دهیم که در چند شماره به چاپ خواهد رسید.

 

استاد، می‌دانید که زبان ما به نام‌های گوناگونی نامیده شده است: آذری، ترکی، آذربایجانی، ترکی آذری، ترکی ایرانی و... به نظر شما کدام یک از این نام‌ها صحیح است، با توجه به این که جناح‌های خاصی بعضی از این نام‌ها را انکار و یا حتی کاربرد آن را تکفیر کرده‌اند. نظر شما درباره‌ي صحت و سقم هر یک از آن‌ها چیست؟

زبان دیر سال و پر باری که در سرزمین مقدس آذربایجان رایج و فراگیر است زبان ترکی است. توده‌های وسیع مردم این سرزمین هر زمان زبان خود را به همین نام نامیده‌اند و غیر ترکان آذربایجان و سوی‌های آن نیز چنین گفته‌اند. این نام همگانی و فراگیر ماست اما در چهارچوب تحلیل دقیق علمی و آکادمیک از آنجا که ترکی رایج در آذربایجان و سوی‌های آن برخی وجوه افتراق آوايی و مرفولوژیک با دیگر شعبات زبان توانمند ترکی در جهان پیدا کرده است، آن را به صفت آذری و یا آذربایجان متّصف می‌کنیم که شاخه‌ای از ترکی غربی به شمار می‌رود و شما می‌دانید که این ترکی که در غرب دریای خزر تا دروازه‌های وین رایج است از ترکی شرقی - که شرق دریاي خزر تا اقصی نقاط چین را پوشش می‌دهد- در گذر زمان فاصله گرفته است و شاید بیش از سی درصد از مورفم‌های زبان در مخزن واژگان با هم تفاوت حاصل کرده‌اند و احتمالاً‌جزیی وجوه افتراق نحوی نیز پیدا آمده است اما به هر گونه‌ای که تعبیر شود از یک زبان ترکی مادر جدا شده‌اند و دو شاخه‌ي پر بار از یک تنه‌ي تناور و تنومند به حساب می‌آیند و در طول تاریخ و در اقلیم مختلف، هر دو شاخه‌ي شرقی و غربی میوه‌های رنگین و با طراوتی داده‌اند که هم اکنون در دنیا رایج‌اند و همه جا نام ترکی (= تورکجه) دارند و هر یک از این شاخه‌ها و میوه‌ها را تاریخی بسیار دراز آهنگ و شیرینی است که آن را باید در دانشگاه‌ها تحصیل کرد.

 

در مقابل این نظریه که می گویند زبان ترکی از قرن دهم در آذربایجان رایج شده و قبلاً زبان این منطقه‌ فارسی بوده است و وجود شاعرانی مانند خاقانی و نظامی و قطران و ده‌ها نظایر آن را دلیل این مدعا می‌دانند چه می‌گویید؟

این یک دروغ است. دروغی بزرگ که توسط ترکی‌ستیزان رواج داده می‌شود. در آذربایجان هیچ‌گاه زبان فارسی رایج نبوده است اکنون هم نیست. شما حتی یک ده نمی‌توانید پیدا کنید که به فارسی سخن بگویند. در منابع تاریخی و جغرافیایی هم چنین خبری به ما داده نشده است. در آذربایجان در طول تاریخ زبان‌هایی نظیر: تالشی، تاتی، کردی آسوری، ارمنی، گیلکی، عبرانی در گستره‌ي فراگیر زبان ترکی همزیستی داشته‌اند. حتی در منابع تاریخی از برخی از روستاهای عرب زبان خبر داده شده است اما فارسی در هیچ شهر و دهی رایج نبوده است و همه‌ي این زبان‌ها و نیم زبان‌ها نیز حیات و تکامل خود را مدیون زبان ترکی هستند و دانشمندان و سخنوران آذربایجان به نشر معارف اسلامی در این نیم زبان‌ها اعتنایی بلیغ داشته‌اند. بویژه اهتمامی ستایش‌آمیز در رشد و توسعه و غنای زبان فارسی به عنوان زبان مشترک اهل قلم و زبان عربی به عنوان زبان قرآن کرده‌اند.

شما خطیب تبریزي را در نظر آورید که آثار او در مبحث الفاظ قرن‌ها در نظامیه‌ها و مدارس عالی برای آموزش دقايق زبان عرب تدریس شد و هنوز هم از کتب مرجع در صرف عربی به شمار می‌رود، و یا عزّالدین زنجانی که کتاب «تصریف» وی یگانه کتاب درسی مهم حوزه‌هاست که ده‌ها تن از علمای اسلام از جمله سعدالدین تفتازانی بر آن شرح نوشته‌اند. اینان همت خود را صرف آموزش زبان قرآن می‌کردند که ناشی از اعتقاد صافی ضمیرانه و خالصانه‌ي آنان داشت. خاقانی، نظامی، قطران و نظاير آنان که نام بردید همت خود را صرف نشر معارف اسلامی در زبان مشترک اهل قلم می‌کردند. عربی نویسی آنان و فارسی نگاری اینان دلیل بر رواج این دو زبان در آذربایجان نمی‌تواند باشد. خاقانی خود را ترک عجمی می‌نامد و نظامی می‌گوید:«پدر بر پدر مر مرا ترک بود.»

این بزرگان بسیار فرا ملی می‌اندیشیدند و تأکید بر نشر باورهای مقدس دینی خود داشتند.

 

پس چرا این بزرگان اثری به ترکی از خود بر جای نگذاشته‌اند و در میان چهار صد شاعر که در دربار غزنوی زندگی می‌کردند حتی یک نفر هم به ترکی شعر نسروده است؟

شما بر اساس کدام مستندات و مستمسکات علمی و تاریخی چنین حکمی می‌دهید؟ دوران سامانی و غزنوی از دوران‌های طلایی گسترش و تکامل نظم و نثر ترکی در خراسان بزرگ است. در دوره‌ي سامانیان نثر مذهبی ترکی در شرق ایران به اوج تکامل خود رسید. ترجمه‌های ترکی منثور از قرآن مجید که از این دوره بر جای مانده شاهد این مدعاست. شعر ترکی نیز همین گونه است. اثر بسیار معروف «قوتادغو بیلیغ» در همین دوره سروده شده که بعدها فردوسی در نظم شاهنامه و یا جنگ‌نامه از آن تقلید کرد. دو شاعر معروف، ترکی‌کیشی و جوجی در همین دوره در غزنه ظهور کردند. خواجه احمد یسوی معروف به «پیر ترکستان» آثار خود را در همین زمان به نظم درآورد. کتاب بسیار ارزنده‌ي «عتبة ‌الحقایق» محصول همین دوره است و «نهج‌الفرادیس» نیز همین طور....

 

نام این کتاب‌ها را که می‌فرمايید اول بار است که ما می‌شنویم!

متاسفانه همین طور است. ترکی ستیزی آریامهری در ایران اجازه نداده است که شما و دیگران به ترکی پژوهی روی آورید و با مغالطه‌ها و سفسطه‌ها پیوسته چنین وانمود کرده‌اند که زبان موسوم به ترکی، مخلوطی از لغات مغولی، فارسی، عربی و غیره بوده و فاقد هر گونه ادبیات و شعر است. اکنون شما در دنیا جز ایران، کشوری پیدا نمی‌کنید که در دانشگاه‌های آن‌ها زبان و ادبیات ترکی، فرهنگ ترکی، تاریخ ترکی، هنر ترکی و نظاير آن تدریس نشود اما نوکران فراماسونری آریامهری در ایران همه‌ي این‌ها را ایرانی نامیده‌اند و ایرانی را هم، فارسی و پارس معنی کرده‌اند و ترک و ترکی را هم انیران و انیرانی نام داده‌اند و در برخورد با فرهنگ والای ترکی خصومت، نفرت، کینه، استهزاء، تمسخر، ریشخند، لودگی، مسخرگی، بی اعتنایی و بی توجهی القا کرده‌اند و نهادهایی چون سازمان تألیف کتاب‌های درسی را در آموزش و پرورش و وزارت علوم، و سازمان صدا و سیما و نظاير آن را به تسخیر درآورده‌اند و جو فرهنگی کشور را آلوده ساخته‌اند و هیستری فارسی بازی آریامهری را زنده نگه داشته‌اند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید