مقالهی دوم، معرفی سه برگردان فارسی از «حیدربابایا سلام» توسّط حجتالاسلام سیّد جعفر صفویزاده، ناصر منظوری و دکتر سجادیّه است که دکتر حسین محمدزاده صدیق هر سه ترجمه را به طور علمی معرفی كرده است. این مقاله از «تکمله بر ترجمهی میر صالح حسینی از حیدر بابایا سلام» برگرفته شده است. (انتشارات آفرینش، تهران ، 1368):
پیرامون برگردانهای فارسی منظوم دیگری که در مقدمهی کوتاه خود، اشارهای به آنها داشتم، تفصیل را مجالی دیگر بایسته است و تحلیل آنها در این وجیزه نمیگنجد. اما بیجا نیست که نمونهای از سه ترجمهی منظومی را که این جانب فرصت مطالعهی آنها را یافتم، بدهم.
برگردان نخست
برگردان منظوم نخست از آقای «ناصر منظوری»، دانشمند جوان و زبانشناس آذربایجانی و عضو «انجمن زبان ترکی ایرانی» است. ایشان با توجه به گرایشهای علمی و فنی خود، خواستهاند از «حیدر بابایا سلام» ترجمهای فولکلوریک، با بهرهجویی از الفاظ و تعابیر ادبیات شفاهی مردم فارسی زبان و ریتم و هارمونی لسانی ارائه دهند. چنان كه پیشتر گفتیم، برگردان ایشان، از سجیهی خاصی برخوردار است و برگردانی تک بعدی است. برای نمونه برگردان سه بند نخست از «حیدر بابایا سلام» اثر آقای ناصر منظوری را میدهیم:
حیدر بابا، تو جستنِ تُندَرون،
تو خروشِ سیلابای گسترون،
صف که زدن به دیدنش دخترون،
سلام بر اون ایل و بر اون دور باد،
نام منم جاری بر اون شور باد.
* * *
پروازون کبکا با اون جوجههات،
جِستنایِ خرگوش از اون بوتههات،
گُر، که زدش شکوفه بر باغچههات،
در اون دمم گَر ممکنه یاد کن،
این دلای غمزده را شاد کن!
* * *
بهاروَزون که الاچیق میریزه،
گل نوروز با گلِ یخ میخیزه،
ابرِ سفید پیرَن چلون میبیزه
اون که مارو یاد میاره یاد باد،
غمهایِ ما قلّهیِ فریاد باد!
برگردان دوم
برگردان منظوم دیگر از آنِ آقای« دکتر محمد علی سجادیه» است. ایشان از ایرانیان فارس زبان هستند و زبان ترکی ایرانی- طبق اعتراف خودشان – زبان اصلیشان[1] نیست و برایشان زبان[2]دومی بهشمار میرود نه زبان بیگانه.[3] البته آویزش و علاقهی فارسیها و ارمنیهای ایران به زبان ترکی ایرانی، ریشهای بس کهن، بهدرازای همزیستی این اقوام در سرزمین اسلامی ایران دارد،[4]و بیگمان پس از افتتاح رشتههای «زبان و ادبیات ترکی اسلامی ایران» در دانشگاههای ایران، میباید به این مهم بهعنوان یک واحد درسی توجه شود.
به هر انجام، اینک برگردان منظوم سه بند نخستین «حیدر بابایا سلام» را به روایت آقای محمد علی سجادیه میخوانیم:
هنگامهی فروز پیاپی ز برق چند،
سیلابها خروش زده تند میروند،
صف بسته دختران و بر آن خیره میشوند،
حیدربابا به شوکت تو، قوم تو، سلام!
باشد زبان گشوده، کنی یاد من به نام.
* * *
آنگه که کبک ها همه پرواز میکنند،
خرگوشها ز بیخ و بن بوته میجهند
گلها شکفته باغچه را جلوه میدهند،
گر ممکن است جملهی ما را به یاد کن
نشکفته قلبها همه را یاد و شاد کن!
* * *
عید است و باد چادر دهقان به برکشان،
«نوروزگل» چو «برف گل»از خاک پرکشان
ابر سپید رخت خود از آب درکشان
عمرش دراز آنکه خدایا به یادماست!
غمهای من به گونهی کوهی شود، رواست!
محمد علی سجادیه که شیفته و مفتون زبان ترکی است، دیوانی به ترکی ایرانی ترتیب داده است. در این دیوان نظیرهای نیز بر «حیدر بابایا سلام» شهریار دارد که چنین آغاز میشود:
حیدربابا قارا بولود یاغاندا،
آغ گؤیرچین ایلدیریمدان قاچاندا،
طاووس کیمی قیز کندیندن کؤچنده،
کیچیک قمری قیزیل گولدن اوچاندا،
بیرده اویان گؤزونو آچ، باخ بیزه،
صبر ائلمه طوفان چاتسین تبریزه!
این فارسی زبان هموطن ما، که خود را مدیون و مفتون ادبیات گرانجای و والاقدر ترکی اسلامی ایرانی میداند، به ترجمهی منظوم جلد دوم «حیدر بابایا سلام» نیز نشسته است.
برگردان سوم
سومین برگردان منظوم که این جانب فرصت بررسی کوتاه آن را یافتم، از آن آقای «کریم مشروطهچی» متخلّص به «سؤنمز» یکی از شعرای خوب و نوپرداز معاصر آذربایجان است. بندهایی را که شاعر نامبرده، خود برگزیده و در اختیار این جانب گذاشته است و جهات موفقی در آنها به چشم میخورد، در زیر میآوریم:
(ترجمه بند 1)
حیدر بابا، به گاهِ چکاچاک رعد و برق،
امواج آب غّرد و کوبد به صخره فرق،
صف بسته دختران به تماشا، به رسمِ شرق،
آن گه زمن سلام بر آن دودمانتان،
باشد که نام من برود بر زبانتان.
* * *
حیدر بابا، چو کبک تو پرواز میکند،
خرگوش، جست و خیزِ خود آغاز میکند،
باغات تو شکفته و گل باز میکند،
لطفی، محبتی! که دمی یاد ماکنی،
شادی نثار این دل ناشاد ما کنی.
* * *
آن گه که باد عید آلاچق را فرو کشد،
وقتی گل یخ و گل نوروز بشکفد،
ابر سفید پیرهن خویش بفشرد.
گر یاد من کنی بوَدَت زندگی بهکام،
کوهی بنا شود ز تلنبار دردهام.
* * *
پشتت به پشتگرمی خورشید گرم باد،
گریان قناتهایت و رویت هماره شاد،
یک دسته گل بچینند آن کودکان راد.
همراه باد بلکه نیازم کنی به ناز،
شاید که بخت خفته کند چشم خویش باز.
* * *
رویت به پیش روی عزیزان سفید باد،
هر چارسوت چشمه و باغ عدید باد،
از بعد ما سرت به سلامت مزید باد.
دنیاست مرگ و میر و قضا و قدر همه،
مردان بی پسر، پسران بی پدر همه.
نکتهی دیگر بحث پیرامون زمینه ادبی خلاقیت زنده یاد محمد حسین شهریار بود که متأسفانه علی رغم علاقهی خاصی که به پرداختن به آن دارم، خلاقیت او را در ادب دیر سال و گران جای ترکی و آبشخور آفرینش وی را در آثار اسلاف غیرتمندش چون قاسم انوار سرابی، قاضی برهانالدین، سید عمادالدین نسیمی، محمدبن سلیمان فضولی، علیجان قوسی تبریزی، محمد علی صائب تبریزی، عارف اردبیلی، ملاپناه واقف، سید ابوالقاسم نباتی، قاسم بیک ذاکر، ملامحمد علی هیدجی، ملامحمد باقر خلخالی، حجت الاسلام نیّر تبریزی، حبیب ساهر و دهها عالم و شاعر ترکی زبان مسلمان دیگر باز نمایم.
این جا تنها اشارهای به قطعهی نویافته و چاپ نشدهای از وی در منقبت مولانا محمد فضولی- اعجوبهی تاریخ ادب اسلامی- میکنم و برگردان منظوم فارسی این قطعه را نیز تحت عنوان «مكتب قرآن» از میر صالح حسینی در پی میآورم. آن قطعه چنین است:
ترکی، فارسی ، عربی ده نه فضائل واریمیش،
که فضولی کیمی بیر شاعرِ فاضل دوغولور.
شرح صدر ایله صحائف یازیلیر سینهسینه،
لَیلَةُ القَدْره چاتیر، مُصحف نازل دوغولور.
اوچ لساندا آچیلیر مکتب قرآن قاپیسی،
بو مکاتبده اراذلدن افاضل دوغولور.
توشهی حجّ و زیارت اولور اخلاق رسول،
نازله یول اوزونو نازلی منازل دوغولور.
شهریار بو گمییه اگلهشهلی نوح کیمی،
گؤر نه طوفان قوپاریر، باخ نه زلازل دوغولور!
ترجمهی فارسی آن:
(مکتب مصحف و دین )
از عرب،ترک و عجم، بین چه فضایل زاید،
چون «فضولی» به جهان شاعر فاضل زاید.
سینه بگشوده چو او لوح کرامت گردد،
با شب قدر رسد، مصحف نازل زاید.
مکتب مصحف و دین در سه زبان بگشاید،[5]
در مکاتب ز اراذل چه افاضل زاید؟!
توشهی حج و زیارت شود اخلاق رسول،
بهر نازل به سفر وه چه منازل زاید.
شهریار عرشهی کشتی بگزیند چون نوح،
وه! چه طوفان شود و بین چه زلازل زاید.
نکتهی دیگر یاد گرامی خطیب و ادیب بارع و رفیق فائق دانشمندمان «حجتالاسلام سید جعفر موسوی صفویزادهی اردبیلی» است که چند سال است دنبال فرصتی هستم تا از خدمات سپاسانگیز و ارجدار ایشان ذکری کنم.
ایشان که سالیانی در خدمت علامه محمد حسن طباطبایی تبریزی - رضو الله علیه- تلمّذ کردهاند و اندوختهای گران جای از بینش فلسفی اسلامی دارند، در استقبال از منظومهی«حیدربابایا سلام» منظومه فلسفی با ارزشی با صبغهی الهی در460 بند سرودهاند که بندهایی از آنرا تیمّناً نقل میکنیم:
تورکون دیلی ایلدیریمدیر شاخاندا،
سودور یانان اورهکلره آخاندا،
گؤزدور سیزیلدادان درده باخاندا،
مظلوم سسین ائشیتمگه قولاقدیر،
آخیب سؤزوب بیتیرمگه بولاقدیر.
* * *
قارقا قانماز بولبول نهدیر؟ سار نهدیر؟
قابان قانماز دلبر نهدیر؟ یار نهدیر؟
حیوان بیلمز هئیوا نهدیر؟ نار نهدیر؟
مجنون ایستر چکه لیلی نازینی
فرهاد ایستر چالا شیرین سازینی.
* * *
تورکون دیلی اوددور سؤنمز اوجاغی،
آنا دیر او، چوخ ایستیدیر قوجاغی،
بیر دنیز دیر، یوخدور اوجو- بوجاغی،
من بی شئهم قورتارمایان صحرادا.
دوشدوم ایتدیم درین- درین دریادا.
* * *
حیدربابا شعری منه داد وئریب،
بیرجه- بیرجه یازدیغیمی یاد وئریب،
شیرین- شیرین سؤزو بو فرهاد وئریب،
آباد اولسون شهریارین اؤلکهسی.
آخ اؤلمهسین اکسیلمیهسین کؤلگهسی.
اینک باید همنوا شویم که:
سحر باشد لسان او «لارَیْب»،
راستی، راستی، لسان الغیب!
هرچه در پردهی حقیقت راز،
می نوازد به ارغنون مجاز.
[1] Native Language.
[2] Second La nguage.
[3] Forien Language
[4] تاریخ و تحلیل آثار ترکی شعرا و نویسندگان ارمنی خود در برخی از دانشگاههای جهان که رشتهی«زبان و ادبیات ترکی» دارند مادهی درسی و جزیی از تاریخ ادبیات ترکی بهشمار میرود. در این زمینه کتابی نیز پیرامون خلاقیت «عاشیقهای ارمنی» که به ترکی شعر سرودهاند، در جمهوری آذربایجان منتشر شده است.
[5] مولانا محمد فضولی در هر سه زبان ترکی،عربی و فارسی صاحب دیوان است. آخرین چاپ دیوان ترکی او از آن مترجم فارسی «حیدر بابایا سلام»: میر صالح حسینی است که در سال 1366 در تهران توسط انتشارات فتحی انجام گرفت. دیوان فارسی وی را بانو حسیبه ماضی اوغلو پروفسور دانشگاه آنکارا در سال 1970 جزو انتشارات آن دانشگاه به چاپ رساند. دیوان عربی را نیز اول بار مرحوم حمید آراسلی در شهر باکو چاپ کرده است.
دیدگاهها
یئککه کیشی / سن هارا - شهریار هارا؟
. . . بالاسی سن شهریاری ازمکده نه گؤرموسن؟
اوتانمیرسان؟ . . .
. . .
جواب:
از استاد دکتر صدیق آموختیم آن کس که مانند شما عربده میکشد و الفاظ سخیف و سبک بر زبان میراند، آدمی ضعیف و سست عنصر است که برای رساندن صدای خود به گوش دیگران بدین شیوه توسل میجوید. انسان فرهیخته صدایش به گوش اندیشهها خواهد رسید و اوست که بی سر و صدا در گوشهای کلامش را مینویسد، آنگاه تمامی جهان صدایش را میشنوند!
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا