وقتی بشارتی نیست

-40-

 زماني كه فقط براي خودمان زندگي نكنیم، احساس نيكبختي خواهيم كرد. با «خود» بودن، انسان را در قفس فرو مي‌كند. خويش را كه دو دستي حفظ كرديم آن‌گاه جاري بودن و به تبع آن شور و شادي را از سوي ديگر از دست مي‌دهيم. عشق، كيميايي است كه انسان را از قفس «خود» بيرون مي‌كشد. آن‌گاه نفس كشيدن او نيز به خاطر چيز ديگري است. شكست دايره‌ي محدودِ «من» چشم‌هاي انسان را به خيلي از شگفتي‌هاي زندگي باز مي‌كند، زيرا كه انسان در مقابل وقايع و جلوه‌هاي گوناگون زندگي‌اش از «منِ» خويش محافظت كرده و هر چيز را انكار مي‌كند. با كلمه‌ي «نه» و انكارِ همه چيز است كه بيشتر احساس امنيت مي‌كند. اگر چيزي را نيز بپذيرد، به اين خاطر است كه امنيتش را تقويت می‌کند و بر نگرش‌هايي كه بدين منظور ساخته است صحّه مي‌گذارد. نفس انسان با وقايع نوين زندگي مخالف است. نفس دوست دارد فقط آنچه را كه دارد حفظ و نيرومندتر كند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید