استاد در روز چهارشنبه 14 مهرماه 1389 با دعوت آقای موسی محمد جعفری چورسی به شهر خوی عزیمت کردند. در این دیدار صمیمانه، تنی چند از شاعران و نویسندگان خوی حضور داشتند از جمله آقایان: یوسف بهنمون (از ارومیه)، رضا حیدرزاده، یوسف خضرلو، علیرضا صفرلویی، علیرضا ذیحق، پرویز یکانی، حبیب حسننژاد، محرم محمد جعفري، شهريار گلواني، حسين عليلو، شهريار محمد جعفري، ميركاظم حسيني.
بعد از اين كه دوستداران يكي يكي با استاد ديدار كردند، سفرهي ناهار به ميزباني آقايان موسي محمد جعفري و شهريار محمد جعفري گسترده شد. پس از صرف ناهار – كه با سليقه و صداقت تدارك ديده شده بود – استاد از آقاي موسي محمد جعفري خواست تا از اماكن تاريخي و يادبودهاي شهر خوي ديدار كنند. در ابتدا استاد و گروه همراه به ديدار مقبرهي منسوب به شمس تبريزي رفتند. در آن مكان، منارهاي حدوداً هفت- هشت متري به همراه يك قبر شيشهاي وجود داشت. محوطه، سرپوشيده نبود و از هر طرف آزاد بود. در كنار اين مكان قسمتي را خاكبرداري كرده بودند. كار ديگري صورت داده نشده بود. روي ديوارهاي سمت راست محل ورودي، تعدادي بنر نصب شده بود كه اطلاعاتي كلي دربارهي شمس و مولانا را بر آن نوشته بودند. بر روي يكي از آنها چنين نوشته شده بود:
«ارتباط مناره شمس تبريزي از اينجاست كه شاه اسماعيل اول صفوي با ارادتي كه به شمس تبريزي داشت، كاخ خود را در كنار آرامگاه شمس ساخت و طبق منابع تاريخي، سلطان سليمان قانوني در دومين حمله خود به آذربايجان روز پنج شنبه 942 هـ . ق. همراه صدر اعظم خود به زيارت تربت شمس آمد و واقعهنويس همراه او نصوحي السلاحي مطراقچي در كتاب «بيان منازل سفر عراقين» خبر اين بازديد را نوشته و تصويري از خوي كشيده است. همچنين اين موضوع در «منشأت السلاطين» اثر فريدون بيگ و «تاريخ امپراطوري عثماني» از روزنامهي سفر سلطان سليمان قانوني پادشاه عثماني هامر پورگشتال نيز آمده است. بعدها كاخ شاه اسماعيل در حملات عثمانيها كه خوي سه بار تخريب شد از بين رفت و با گذشت قرنها آرامگاه شمس نيز ويران گرديده و از آن مجموعه كاخ همراه با سه منار با تزئينات شاخ و جمجمه قوچ و آرامگاه دو تا منار باقي ماند و نام شمس تبريز گرفت كه يكي از منارها نيز مقارن با جنگ جهاني اول (تقريبا صد سال قبل) خراب شد.»
استاد معتقدند كه اين مزار منسوب به شمس تبريزي است. همچنين با ملاحظهي وضعيت كنوني مزار، پيشنهاد دادند كه مركز مولويشناسي و مركز اسناد و نسخ خطي مولويشناسي در اين مكان افتتاح شود. متأسفانه با وجود تبليغاتي كه در ابتداي امر براي كشف و بازگشايي اين مكان صورت گرفت، ولي به نظر ميرسد اين مكان از لحاظ امكانات، ساخت و ساز، نسبت به چند سال قبل چندان تفاوتي نكرده باشد و مانند گذشته، مهجور و غريب افتاده است. آيا نميتوان با تأسيس فرهنگستان، اجراي كنفرانسهاي بين المللي، ساخت فضاي سبز و ساخت بناهايي كه يادآور روح بزرگ شمس تبريزي باشد، اين مكان را به مكاني پررونق تبديل كرد تا همهي مولوي پژوهان كشورمان ايران و حتي ديگر كشورها خود را نيازمند به استفاده از منابع كتاب و كتابشناسي آن بدانند؟
بعد از اين مكان استاد و همراهان به ديدار مقبرهي شيخ نوايي و پس از آن پل خاتون رفتند. در ادامه استاد براي دريافت صفحهاي از نسخهي خطي كتاب قارا مجموعهي شيخ صفي الدين اردبيلي به كتابخانهي حوزهي علميهي نمازي خوي رفتند و با آقاي موسوي مديريت آنجا ديدار كردند. با همكاري مديريت آن كتابخانه، استاد به مقصود رسيد. سپس همگي به سوي دروازهي سنگي عزيمت كردند.
هنگام عصر، استاد و همراهان به منزل آقاي محمد جعفري بازگشتند. در آن جا آقاي عليرضا ذيحق سردبير ماهنامهي «انديشه فرهنگي» به مصاحبه با استاد پرداخت. استاد در اين مصاحبه از يكي از مفاخر شهر خوي، طبيب، اديب، مترجم و فيلسوف بزرگ، حكيم محمد خويي مؤلف كتاب «خلاصهي عباسي» (خلاصهي سنگلاخ ميرزا مهدي خان استرآبادي) نام بردند و به بيان زواياي گوناگون شخصيتي اين دانشمند بزرگ زمان ناصرالدين شاه پرداختند.
در اين مصاحبه كه حدود يك ساعت به طول انجاميد، زواياي گوناگون زندگي علمي حكيم محمد خويي بازنمايي شد كه خود موجب حيرت همگان گرديد.
خلاصهي سخنان استاد چنين است:
محمدبن عبدالصبور خویی معروف به حکیم باشی و حکیم قبلی، حکیم بزرگ آذربایجانی، صاحب آثار گرانقدری است که از متون اعجابانگیز پزشکی دورهی قاجار به شمار میرود. او طبیب، شاعر، ادیب، لغتشناس، اهل فلسفه، حکمت و داروشناس بود. یکی از آثار او، تلخیصی از کتاب سنگلاخ، اثر اعجابآور میرزا مهدیخان استرآبادی است که آن را بر اساس آثار منظوم و منثور امیر علیشیر نوایی تألیف کرده است.
اخیراً استاد دکتر حسین محمدزاده صدیق این کتاب گرانقدر را با مقابلهي شش نسخهي خطي و با مقدمه و شرح لغات چاپ كردهاند. ما در اين جا بخشي از مقدمه را كه مربوط به زندگي و آثار حكيم محمد خويي ميباشد عيناً نقل ميكنيم:
حکیم محمد خویی
1. نام و نشان
نام مؤلف کتاب، محمّد است. مرحوم تربیت او را، میزرا محمّد بن عبدالصبور خویی الاصل تبریزی الموطن معروف به حکیم قبلی مینامد.I از این سخن پیداست که وی از اهالی شهر خوی بوده است. خود نیز، در کتاب حاضر خویشتن را محمّد خویی مینامد.
در یکی از آثارش موسوم به مجمعالحکمتین و جامع الطبّین، و نیز کتاب انوار ناصریه، خود را محمّد بن عبدالصبور معرّفی میکند.II
2 . لقب
در کتاب المآثر و الآثار، مؤلف او را ملامحمّد قبلی، و یکجا نیز حکیم باشی نامیده است.III مرحوم تربیت نیز به وی لقب حکیم قبلی میدهد و شرح احوال او را تحت همین ماده یاد میکند و میگوید:
«بدین عنوان، بدان جهت شهرت یافته است که همیشه با قبل و منقل حرکت میکرده و عشق زیادی به قلیان داشته است. » IV
تربیت، او را حکیم باشیِ ناصرالدین شاه نیز میداند. در پشت جلدِ کتابمجمعالحکمتین و جامع الطبّین پس از ذکر نام وی، عنوان «مشهور به طبیب» آمده است.
3 . آثار
آنچه را که از آثار این حکیم شناسایی کردیم، به شرح زیر است:
1 ـ 3. تعلیم نامه در عمل آبله زدن
این کتاب، ترجمهای از آثار پزشک اروپایی آن عصر موسوم به دکتر کارمک است که حکیم محمّد خویی آن را از انگلیسی ترجمه کرده است، و به گفتهی مرحوم تربیت، در تاریخ 1245 هـ . قـ . در تبریز با حروف سربی چاپ شده است.
2 ـ 3. دیوان اشعار
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعهV از دیوان حکیم قبلی نام برده، میگوید:
«وَ هُوَ المِیرزا مُحمّد بْنِ عَبْد الصَّبور الخُویی التبریزی، طَبیبُ الْحُضور لِلسُّلطان محمّد شاه و السُّلطان ناصِرالدِّین شاه، وُجِدَ ناصِرُ الحُکماء الَّذی تُوفَّی 1305، وَ مُؤلِّف التَّشْرِیح الْمَذکور فِی (ج 4، ص 184) و خلاصهی عبّاسی الْمَذکور فِی (ج 7، ص 229)، وَ دیوانُه رُباعیِّاتُ فارسیّة، کلُّ رباعیِّه تَرجَمَه لِبیتٍ مِن ابیاتِ الْقصیدةِ الْمَشهورةِ لِکَعْب بْنِ زُهَیر الَّتی أوَّلُها [بانَتْ سُعاد]. أوْرد أوَّلُها فِی (ج-122).»
3 ـ 3. مجمع الحکمتین و جامع الطّبین
این کتاب را در دانش پزشکی و به نام محمّد شاه قاجار تألیف کرده است. از مقدمهی کتاب برمیآید که تألیف آن را به امر عباس میرزا نائبالسلطنه در تبریز شروع کرده است و اغلب مطالب آن را از متون انگلیسی عصر خود ترجمه کرده است. نسخهای از آن، که در سال 1250 هـ . قـ . استنساخ شده، در کتابخانهی شهید مطهّری موجود است که دربردارندهی مباحث عدیدهای در شناخت بیماریها و معالجهی آنها است و 650 صفحه دارد.
صاحب نسخه در صفحهی عنوان نوشته است:
«کتاب مجمع الحکمتین از تألیف محمّد بن عبد الصَّبور خویی، داخل کتابخانهی مبارکهی نواب مستطاب اشرف والا شاهزادهی اعظم افخم، علیقلی میرزا – زیدَ إقْبالُه وَ دَامَ إجْلالُه– گردید بِسِنة 1270.»
4 ـ 3. درّ مکنون
کتابی مشتمل بر طب قدیم اسلامی و طب اروپایی است که مؤلف آن را به دستور حاج میرزا آقاسی و به نام محمّد شاه قاجار تألیف کرده است. یک نسخهی خطّی از آن به شمارهی 2173 در کتابخانهی مجلس نگهداری میشود که در سال 1282 هـ . استنساخ شده است.
5 ـ 3. انوار ناصری
این کتاب، مباحث مبسوطی در علم تشریح و آناتومی دارد، و در سال 1272 هـ . قـ . در زمان صدارتمیرزا آقاخان نوری، با صور و اشکال اعضای بدن انسان در تبریز چاپ شده است. نسخهای از آن در کتابخانهی شهید مطهّری و تحت شمارهی 797 نگهداری میشود. نسخهی خطّی دیگری در کتابخانهی مجلس (شمارهی 1)، به شمارهی 4714 موجود است. این نسخه در 650 صفحه، مشتمل بر دو کتاب است:
الف. کتاب اول که شامل دو جزء: جزء اوّل در تشریح، شامل فصول و ابواب جداگانه، و جزء دوم، مشتمل بر سه قسم که هر قسم در سه فصل ذکر شده است.
آغاز: بسمله. تشریح، فنّی است که بدان فن، اعضای بدن را بالکلیه وضع و ...
انجام: و بعضاً علاج مذکور را یک روز در میان، تَرک نمایند، و در روز متروک در جای او استعمال نمودن علاج دو صد و هفتاد و سیوم میباشد. لاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ الْعَلیِّ الْعَظیمِ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی النَّبِی مُحَمّد وَ آلِهِ أجْمَعین. حَرَّرَهُ أقَلُّ الْعِبادِ حُسین فِی یَوْمِ الْخَمیسِ فِی الرَّجَبِ سِنَةَ 1270 هـ .
ب. کتاب دوّم، قرابادین طبّ جدید نام دارد، و دارای 320 نسخهی دارو با شماره است، و در آخر هم خلاصهی ادویه که در قرابادین ذکر شده، آمده است.
آغاز: بسمله. نسخهی دوای اوّل عین السرطان، بیست حبّه ...
انجام: سیصد و بیستم کالومیل یک نخود، وقت خوابیدن با قند بدهند و جمع یازده مثقال روغن بیدانجیر داخل فنجان آب گرم کرده، بخورند. تَمَّت الْکِتابُ بِعَونِ اللهِ الْمَلِکِ الْوَهَّاب، از دست أقَلّ الْعِبادِ کمترین خَلقُ الله.
6 ـ 3. ترجمهی قصیدهی کَعْب بن زهیر
به گفتهی مرحوم تربیت، و همانگونه که از الذریعه نقل کردیم، حکیم خویی قصیدهی معروف کَعب بن زهیر را به نظم فارسی برگردانده است. به این صورت که در مقابل هر بیت عربی، یک رباعی فارسی سروده است. آن مرحوم از این رساله، ترجمهی مطلع قصیده را مثال آورده است.
متن عربی:
بَانَتْ سُعاد فَقَلْبِی الْیَومَ مَبتول،
مَتَیَّمٌ إثْرُها لَمْ یَفْد مَکْبول.
برگردان فارسی:
شد دور زِمن سعاد، آن سرو بلند،
دل در پیاش امروز سقیم است و نژند.
مغلول و مقیّد است زآن سان که وِ را،
کس فدیه نداده تا رهاندش از بند!
7- 3. خلاصه عباسی
«خلاصهی عباسی» نام کتابی است که از سوی حکیم محمد خویی در روزگار عباس میرزا قاجار و به امر او در تبریز با خلاصهنگاری از «سنگلاخ» تدوین و تبویب یافته است.
حکیم محمد خویی در تهیّهی خلاصهی عباسی موارد زیر را عمل کرده است:
1. در متن کتاب مشتقات را کلاً حذف کرده است و به عنوان نمونه آن را فقط در سرواژهی آتماقatmaq آورده و از خواننده خواسته است كه در بقيهی مصادر به همان قیاس عمل کند.
2. گذشته از مشتقات، جز مواردی بسیار اندک، امثله و شواهد را نیز حذف کرده است.
3. بخش مبانی اللغت را نیز تلخیص کرده است و جزء ذکر «بعضی اشعار نوایی که معنی لغت و مضمون شعر مفهوم نگشته» را به عنوان «خاتمه» و بعد از «تذییل» قرار داده است.
4. در بخش «تذییل» نیز مانند متن کتاب چکیدهنویسی کرده است و در هر سرواژه امثله و شواهد را انداخته است.
5. باید اشاره کنم، حکیم خویی در تلخیص سنگلاخ، گذشته از آنکه امثله و شواهد و مشتقات را انداخته، گاهی ضبط برخی سرواژهها را نیز لازم ندانسته است. مانند: آجېقلانماقaclqlanmaq که آوردن آن را بعد از آجېقلاتماق acıqlatmaq ضروری تشخیص نداده است؛ زیرا قواعد سازههای فعلی را در مبانی اللغت آورده و گفته است که خواننده میتواند همهی افعال را به همین قیاس صرف کند.
6. در چکیدهنویسی، حکیم خویی، گاهی به نفع درک و فهم درست خواننده، در متن کتاب تصرّف کرده است و مطلب را روانتر ساخته است. مثلاً در سرواژهی آختا axta در سنگلاخ نوشته شده است: «حيوان خصي، سيّما اسب.» و حكيم خويي همين عبارت را به اين صورت تغيير داده است: «اسبي كه تخم آن را كشيده باشند.»
و يا در شرح سرواژهی چوت çut در سنگلاخ آمده است:«تیشه را گویند. و آن آلتی است از آهن که نجّاران بدان چوب تراشند.» و حکیم خویی، این همه را چنین خلاصه کرده است:«تیشهی نجاران باشد.»
و یا در توضیح سرواژهی قراقوروت qara qurut به عبارت کوتاه زیر اکتفا کرده است: «آب دوغ جوشانیدهی خشک ساخته.» و این تعاریف را از شرح سنگلاخ به شرح زیر استخراج کرده است:
«آب دوغ است که جوشانیدهی غلیظ آن را کشک سازند و مایهی آن را بار دیگر بجوشانند تا به حدّی که منعقد شود. و آن بسیار ترش و سرد و خشک و مسکّن حدّت خون است. و آن را به عربی، مصل گویند.»
این موارد، نشان میدهد که وی در تلخیص فرهنگ ترکی به فارسی سنگلاخ، با دقّت و وسواسی عالمانه کار کرده است.
7. گاهی نیز توضیحات میرزا مهدیخان را در باب یک سرواژه به تمامی حذف کرده و مثلاً گفته است:«گیاهی معروف است.» (سرواژهی قندرغه qındırğa) و یا حرف «م.» (یا معروف) گذاشته و گاهی توضیح هم نداده است. و به همان حرف میم اکتفا کرده است که ما شرح آن را از سنگلاخبرداشته و داخل دو چنگ [ ] قرار دادیم:
قېنچې qınçı: م. [غلاف را گویند.]
8. گاهی نیز در تلخیص، از میان چند معنی، فقط یک معنی را ذکر کرده است. مانند سرواژهی اباaba كه فقط «جدّ» را آورده است و معني ديگر آن يعني: «نام محلّي در نواحي كابل» را حذف كرده است.
9. حكيم خويي برخي اشتباهات ميرزا مهديخان را نیز بدون ذکر این که اشتباه است، تغییر داده و تصحیح کرده است. مانند: شرح واژهی باجه baca كه در سنگلاخ به غلط نوشته شده است:«روزنه و دريچهی بزرگ.» و حکیم خویی به درستی و به جا صفت «بزرگ» را تبدیل به «کوچک» کرده است. اما این کاهشها همه جا به خواننده کمک نمیکند و گاهی سبب اختلال در معنا نیز میشود؛ چنانکه در شرح سرواژهی چؤرک اوتی çörək oti در سنگلاخ آمده است:
«سیاهدانه که آن را به عربی حبةالسوداء نامند.» و حکیم خویی از این توضیح فقط معادل «حبةالسوداء» را حفظ کرده است.
و یا در سرواژهی آتېم atım در سنگلاخ آمده است:
«به قدر مسافت تیر پرتاب ...» و در خلاصهی عباسی عبارت «به قدر» حذف شده است.
و یا در شرح قبا qaba در سنگلاخ آمده است:
«ستبر و ضخيم و برآمده به شكل حباب.» و در خلاصهی عباسی «برآمده به شکل» حذف شده است.
یا در ذیل سرواژههای حال، چک، چغانه، خوازه در قسمت تذییل از ذکر برخی معانی خودداری کرده است که ما با توجّه به متن سنگلاخ جاافتادگیها را در داخل دو چنگ [ ] قرار دادیم.
10. میرزا مهدیخان در ذکر معانی سرواژهها، نخست معناهای حقیقی یک لغت و سپس معانی مجازی آنها را با تأکید بر مجازی بودن آورده است؛ ولی حکیم خویی اغلب این تأکید را حذف کرده است و معانی مجازی لغات را در ردیف معناهای اصلی و حقیقی آورده است. مانند: سرواژهی اپریک əprik که در ذکر معانی نکرده است و یا در ذیل مادهی آتا ata، از ذكر مجازي بودن معناي «زهاد و مشايخ» خودداري كرده است، و در شرح معناي آجېتماق acıtmaq به مجازی بودن معنای «سوزناک کردن با خارش» تأکید نکرده است.
4. شهرت حکیم خویی
به گفتهی ابن یوسف شیرازی، وی مردی جامع علوم قدیم و جدید بوده است و در ادبیات دستی قوی داشته است. در دستگاه شاهزاده عباس میرزا نائب السلطنه، و محمّد شاه، و ناصرالدین شاه مقرب و طبیب رسمی بوده است و بالاخره حکیم باشی شده است.VI
و نیز ابن یوسف از مرحوم تربیت نقل میکند که:«این طبیب، به رسم اعیان و اشراف آن روزگار، به اجلالی تمام در کوچه و بازار حرکت میکرد ... و یکی از تعیّنات وی این بود که نوکری سوار با قبل و منقل که لوازم قلیان و آتش افروخته در آن گذارده میشود، هماره ملازم داشت.»
5. فرزندان
از فرزندان حکیم محمّد خویی، دو تن: یکی، موسوم به جلیلخان ناصر الحکماء، و دیگری، به نام میرزا رضاخان ارفع الحکماء از پزشکان معروف عهد قاجار بودند، و هر دو تن به صبوری اشتهار داشتند.
6. وفات
تاریخ وفات حکیم محمّد خویی معلوم نیست. ابن یوسف شیرازی میگوید: «از اینکهانوار ناصریه را به سال 1272 هـ. تألیف نموده است و این که در المآثر و الآثار مؤلفه به سال 1306 هـ. نوشته شده که: «حکیم باشی حضور مبارک بود.»، معلوم میشود که میان این دو تاریخ وفات یافته است.»
لازم به ذكر است كه به جز آقاي ذيحق، ديگران نيز از استاد سؤالات گوناگوني پرسيدند. بعد از اين مصاحبه، آقاي ذيحق با آقاي بهنمون و چند نفر ديگر مصاحبه كردند. سپس افراد به سفرهي شام دعوت شدند. بعد از آن استاد با مشايعت گرم دوستدارانش شهر خوي را ترك كردند.