مؤلف: ملامحمد فضولی، تصحیح و مقدمه: دکتر ح.م. صدیق / شایسته ابراهیمی، 128 ص.، رقعی، نشر تکدرخت

 کتابهای دکتر حسین محمدزاده صدیق

« سفرنامه‌ی روح» كه به «حسن و عشق»  و «صحت و مرض» نيز مشهور است، نشانگر تسلط فضولي به علم طب در عصر خويش است. اثر با تحمیدیه و نعت شروع می‌شود. نخست مقدمه‌ای در توصیف زمینه‌ی سفر که بدن است، می‌آورد و قهرمان سفر، یعنی روح، را معرفی می‌کند که با مزاج ازدواج کرده و صاحب فرزندی به نام صحت شده است. او با جلب موافقت زن و فرزند خود، به سفر در کشور تن می‌پردازد.

اين كتاب يكي از شاهكار‌هاي فضولي است. روایتی از آن يك بار در مجله‌ي ارمغان   (س11، ش 7 و 8)[1] چاپ شده است. مرحوم وحيد دستگردي و محمد علي ناصح در مقدمه‌اي كه بر اين چاپ نگاشته‌اند، مي‌گويند:

«آنان كه در اين كتاب به نظر دقيق نگرند، اگر از انصاف نگذرند، اقرار آورند كه نويسنده‌ي زبردست آن در جمع الفاظ و معاني و تحرير عبارات بدين رشاقت و رواني، يد بيضاي موسوي به كار برده و به مدلول شعر خواجه كه:

ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي‌كرد!                             

در احياي نثر فارسي در عصر خويش اعجاز عيسوي آشكار كرده است.»

چکیده‌ی سفرنامه‌ی روح

خلاصه‌ي آن چنين است كه:

روح  در عالم جبروت متولد مي‌شود و چون میل سفر و گشت و گذار می‌کند، به عالم ناسوت می‌افتد و هنگام دخول در بدن، چهار برادر دوغُلو به نام‌هاي خون  ، صفرا  ، بلغم   و سودا   مي‌يابد که مالک ملک تن بودند. در بدن با دختري موسوم به مزاج   ، که طبایع چهارگانه‌ی بدن را در تصرف داشت، ازدواج مي‌كند و از او صاحب فرزندي صحت XE "صحت"  نام مي‌شود.

روح، با عيال و فرزند خود، در كشور بدن گردش مي‌كند. نخست به قلعه‌اي به نام دماغ   مي‌رسد و در آن‌جا به محله‌هاي سامعه، باصره، شامّه، ذائقه، حس مشترک،  خيال، متصرفه، وهم، حافظه و جز آن وارد مي‌شود. از اين قلعه راه به شهر جگر مي‌يابد.  در شهر جگر با غاذیه، نامیه، مولده، مصوره، جاذبه، ماسکه، هاضمه و دافعه آشنا می‌شود و سپس به شهر دل می‌رود در شهر دل با ساكنان آن شهر: امید، خوف، محبت، عداوت، فرح و غم افت و خيز مي‌كند و در همان‌جا سكني مي‌گزيند. او امید، فرح و محبت را نزد خود نگه می‌دارد و خوف، عداوت و غم را از خود می‌راند.

روزگاري چهار برادر همزاد، بلغم، خون، سودا، صفرا، در اين شهر مهمانش مي‌شوند. اما با هم مي‌ستيزند. گر چه روح مي‌كوشد آنان را آشتي دهد ولي عداوت با سپاهيان كين و حسد، خوف با سپاه حيرت، هراس و اضطراب؛ و غم با سپاه محنت، حرمان و حسرت به قلعه‌ هجوم‌ مي‌آورند كهصحت  را بربايند.

در داخل قلعه، فرح از قشون حسن، محبت از قشون عشق، و اميد از قشون عقل مدد مي‌خواهند.حسن و عشق به ياري مي‌شتابند و سرانجام عقل با قشون خود خصم را مغلوب مي‌سازد و خوفو غم را اسير مي‌كند.

در اين ميان عداوت متواري مي‌شود و مرض  را به ياري مي‌طلبد. مرض نيز از سودا  كمك مي‌خواهد و بدين گونه كشور تن از هم مي‌پراكند. سپس روح به ياري عقل و با كمك پرهيز  ، سودا را از ميان بر مي‌دارد و خون، بلغم و صفرا  را بي‌خاصيت مي‌كند و بدين گونه كشور تن، آرام مي‌گيرد.

در پايان ماجرا، فرح، حسن را به شهر دل مي‌آورد و او نيز با خود شيوه‌ی ناز، عشوه، كرشمه و غمزهرا به اين كشور وارد مي‌كند و ماجراهاي ديگري شروع مي‌شود.

این کتاب به «حسن و عشق» نیز معروف است. در اقتفای آن، پس از فضولی، عارفی شاعر به نام غالب دده (وفات 1213ه. ) معروف به شیخ غالب در سال 1197ه. مثنوی تمثیلی مشهور خود به نام «حسن و عشق» را در 2041 بیت و بر وزن مفعول مفاعلن فعولن به زبان ترکی سرود.[2] این مثنوی حدود چهار هزار بیت را در برمی‌گیرد. طبق این داستان، شبی در میان آشوب کیهانی که زمین و آسمان را خطر انهدام تهدید می‌کند، دو قهرمان اثر، یعنی حسن و عشق، به دنیا می‌آیند و با تولد این دو، خورشید و ماه طلوع می‌کنند. عشق چون به سنین جوانی می‌رسد، می‌خواهد که حسنرا به عقد نکاح خود درآورد. او باید معجون حیات را از شهر دل به عنوان شیربهای حسن بیاورد. راه شهر دل از صحرای درد، جنگلِ سرمای ابد و دریای آتشِ دوزخ عبور می‌کند. در طی مسیر سفر، پری خیال می‌کوشد که در لباس حسن، عشق را بفریبد و احساسات، پریشانی و عفت نیز هر کدام به نوعی بر سر راه او دام می‌گسترانند اما سرانجام، عشق به سراپرده‌ای می‌رسد که حسن را در خود پنهان کرده است.

 



[1] مجله‌ي ارمغان، صص 11، ص 418- 424 و 505- 517.

[2] . خود در انتهای اثر می‌گوید: غالب بو جریده‌ی جفانین / تاریخی اولور ختامة المسک (1197ه.)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید