برگزاری همایش نقد و بررسی اشعار، افکار و اندیشه‌های مولانا حکیم ملا محمد فضولی

همایش نقد و بررسی اشعار، افکار و اندیشه های مولانا حکیم ملا محمد فضولی هفتم اسفند ماه در فرهنگسرای مهر همزمان با ولادت با سعادت حضرت فاطمه (س) و روز زن با مشارکت فرهنگسرای مهر و انجمن ادبی صابر، با موضوع فضولی‌خوانی، شعرخوانی، تخمیس و تضمین اشعار حکیم فضولی، با حضور و مشارکت شعرای انجمن‌های ادبی از تهران، کرج، اسلامشهر، نظرآباد، زنجان، قزوین و تبریز برگزار شد. دکتر صدیق در این همایش ضمن تجلیل از مقام والای زن به شرح یک غزل از فضولی پرداختند.

شایان ذکر است، مجری توانمند این برنامه شهرک میرزا بود. در ادامه این همایش اکبر ستاری "قیزیل قلم" درباره شخصیت و اشعار فضولی صحبت کرد و در ادامه تضمینی به یکی از غزل های فضولی ارایه داد. از دیگر حاضرین، سخنران‌ها و شاعرین این برنامه می‌توان به اکبر صالحی، شهرک میرزا و ساعی اشاره کرد. اجرای گروه موسیقی موغامی حبیب قاسمی و داود اجلالی از دیگر بخش های این برنامه بود که با استقبال حاضرین مواجه شد.

متن خبر و مقاله استاد به شرح ذیل است.

 

متن خبر

در روز 7/12/97 دکترصدیق در سالن اجتماعات  فرهنگسرایمهر واقع در تهران درنشست ادبی و موسیقایی‌که ازطرف "انجمن ادبی‌صابر‌" برگزار شده بود، درباره‌ی اندیشه‌ها و آثار‌فضولی سخن گفتند و یکی از غزل‌های ترکی اورا شرح کردند. مشروح این شرح را در زیر انتشار می‌دهیم.

 

 

 

 

شرح یک غزل از فضولی

 

 بیت 1.

ای بی‌وفا!‌ کی عادت اۏلوبد‌ور جفا سنا،

 بالله، جفادېر« اۏلما دئمک بی‌وفا» سنا !

(ای معشوق‌ بی‌وفا، تو را جور و‌جفا بر‌عاشق عادت شده است. سوگند به‌خدا این خود برتو جفا است که گفته‌شود:جفا مکن!)

زیرا معشوقه به‌جفا‌کردن و آزار‌دادن بر‌عاشق عادت‌کرده است و به این‌کار معتاد شده است.ترک اعتیاد سخت است! ترک‌عادت به موجب‌مرض است. از این‌رو‌گفتن این‌که:«دست از‌جفا بردار و ترک عادت‌کن!»خود‌جفایی است که بر معشوق به شمار می‌رود.

از سوی دیگر، فضولی نیز به‌جفا‌کشی و تحمل‌جور‌معتاد‌شده است.اگر معشوقه، دیگر جفا نکند، به سختی‌ِ‌ترک‌‌عادت خواهد افتاد.عبارت«بالله جفادیر!»(=سوگند به‌خدا این‌جفاست)هم برای فضولی و هم برای معشوقه مصداق پیدا می‌کند.

از سوی دیگر، فضولی می‌گوید«بی‌وفا مباش!» اما نمی‌گوید«وفا‌کن!» زیرا صرف‌نظر‌کردن معشوقه از جفا، او را به مرحله‌یتغافل سوق می‌دهد. و برای‌ عاشق بدترین وضع و‌‌حال، تغافل معشوق شمرده می‌شود.عاشق به تحمل جور، جفا و‌‌ستم معشوق خرسند است اما تحمل تغافل و بی‌اعتنایی از سوی او را ندارد. در مضمون بیت، فضولی به آزار معشوق رضا نمی‌دهد، اما از بی‌اعتنایی او نیز واهمه دارد.

دراین بیت با دو‌کلمه‌ی وفا‌ـ‌جفا جناس هم تشکیل داده است.

 

بیت 2

گه ناز و گه‌کرشمه و گه‌عشوه‌‌دیر ایشین ،

جانېن سئونلر اۏلماسا یئی آشنا سنا‌ !

(کار‌ تو‌ گاهی ناز، گاهی‌ جلوه و‌ گاهی حیران‌ ساختن عاشق بر جمالت است.همان بهتر‌ آنان‌که جان‌خود را دوست دارند، تو را اصلاً نشناسند.)

کرشمه درمعنای‌عشوه با‌چشم و ابرو است.

معشوق با ناز و‌عشوه خود، به عاشق بی‌اعتنایی می‌کند ‌که ازجور و‌جفا بدتر است، برای‌عاشق‌کشنده محسوب میشود.عشق چیزی جز اضطراب درونی نیست و هر عاشق تحمل آن را پذیرفته است.آن‌که‌جان‌ خود را دوست می‌دارد،یعنی تحمل اضطرابات راندارد و نمی‌خواهد هم بمیرد، بهتر است با معشوق آشنا نشود. زیرا به محض آشنایی‌عاشق خواهند شد و به پریشانی‌غم واندوه گرفتار‌خواهند‌ آمد.

ناز کرشمه در ادبیات‌صوفیانه، عبارت از‌کثرت است و‌کثرت با وجود مادی انسان پیوند می‌خورد.جان نیز مانند‌تن عبارت از وجود‌مادی‌انسان است.آنان‌که‌جان را دوست دارند، کسانی هستند‌که میل و‌علاقه‌ی خود به جهان‌مادی و‌مجازی را قطع‌نکرده اند و خود را وابسته‌ی دنیا ساخته‌اند.منظور از معشوق دراین بت،خداوند است،عشق نیز، عشق‌الهی به شمار می‌رود. آنان‌که جان‌خود، یعنی جهان مادی را

می‌خواهند و با مواهب و نعم این جهانی خوشند، به دنبال عشق الهی نیز نیستند.

 

بیت 3

مین جان اۏلایدی کاش من دلشکسته‌ده،

تا هر بیریله بیر کز اۏلایدېم فندا سنا!

(در دل‌شکسته‌ی من ای‌کاش هزارجان می‌بود، با هر‌کدام ازآن‌ها خود را یک‌بار بر‌تو خدا می‌ساختم.)

فدا درمعنای دادن چیزی‌گرانبها در مقابل چیز‌گرانبهای دیگری است. قربان نیز درمعنای نزدیکی و قربت به خداوند است.

دراین بیت دل‌ به ‌آینه تشبیه‌شده است. دراین‌جا دل‌شکسته،کنایه از آینه‌ی شکسته است.وقتی آینه بشکند هزار‌تکه می‌شود و درهر‌تکه نیز تصویری‌ دیده می‌شود در‌این‌حال، می‌گوید‌که دل، قطعه‌ـ‌ ‌قطعه وتکه‌ـ‌تکه شده و به‌حال‌کثرت درآمده است. ازسوی دیگر عشق الهی در دل‌عاشق تجلی می‌کند و برای تحقق این تجلی، آینه‌ی‌قلب باید‌کامل باشد.فضولی وقتی می‌گوید:که هر‌تکه قلبم را به تو فدا کنم، یعنی می‌خواهد ‌بگوید‌که به‌تو قربان‌کنم یعنی‌به‌تو نزدیک‌سازم و در‌قرب تو قرار‌دهم. زیرا دراین صورت تصویرهای مختلف محو خواهند شد و آینه‌کامل خواهد‌گشت و در نتیجه وحدت در دل او تجلی خواهد نمود. اما با توجه به این‌که فضولی ازین‌کار نیز مطمئن نیست، بلافاصله می‌گوید:

 

بیت 4

عشقینده مبتلالېغېمې عیب‌ائدن سانېر،

کیم اۏلماق اختیار ایله‌دیر مبتلا‌ سنا؟

(آن‌که ابتلای من را به عشق تو عیب می‌شمارد،خیال می‌کند این ابتلا در‌ ید‌ اختیار خود‌من است.)

مبتلا در معنای گرفتار بلا، عاشق، دلداده، آلوده

 آن‌کس‌که گرفتار بلا گردد، یعنی مبتلا شود، براحتی نمی‌تواند از ابتلاء رهایی یابد. دراین‌جا آن‌که مبتلا‌شدن را عیب می‌شمارد، یعنی مبتلا شود، براحتی معنای ابتلاء ندارد، یعنی‌کسی‌که عاشق نشده است.فضولی در مقابل‌کسی‌که ازاو عیب‌جویی‌ می‌کند، نوعی پوزش می‌خواهد و می‌گوید‌که عاشق‌شدن در دست‌خودم نبود، در‌عمل غیر‌اختیاری و دراین بیت ‌عارفانه، مراد ازمعشوق،خداوند است. او، دراین بیت نیز طرفدار نظریه‌ی اراده‌ی‌کلیه است.هم از این روست‌که قبول‌می‌کند خداوند عشق خود را به هریک ازبندگانش بخواهد، عطا می‌کند و بنده نیز خارج از اختیار و اراده‌ی خود، آن را می پذیرد.

 

بیت 5

ای دل!کی هجره دؤزمه‌ییب ایسترسن اۏل مهی،

شکرائت بو حالا،یۏخسا گلیر بیر بلا‌سنا !

( ای دل! تو‌ تحمل هجران را نداری و آن ماه رو را همچنان می‌خواهی به این‌حال‌خود شکرکن وگرنه بلایی برسرت می‌آید.)

دؤیمک döymәk : تحمل‌کردن،صبر‌کردن و مقاومت‌نمودن .

هجران و‌جدایی بسیار‌تلخ است. و هجران بعد از‌وصال، بسیار تلختر از‌آن است. از این روست‌که میگوید:« به این‌حال‌خود‌شکر‌کن وگرنه به بلایی بدتر‌گرفتار می‌شوی.»

ماه این‌جا استعاره مصرحه از معشوق است. ماه در این‌‌جا هلال دارد. زیرا از بطن هجران می‌زاید . هجران نیز‌تاریکی و ظلمت است. بدر از اول شب و در میان روشنایی روی به غروب پدیدار می‌شود. اما اگر از بطن ظلمت درآید، شکل‌هلال می‌یابد. هلال شکل خنجر دارد. خنجر نیز آدمی را مجروح می‌کند و می‌‌‌کشد. یعنی به بلایی بدتر دچار میکند.

در ضمن جناس‌نهفته بین دو‌کلمه‌ی بالا‌وبلا ( اشاره به قامت معشوق وجود دارد.)

 

بیت 6

ای گۆل! غمینده اشک، رخ زردیم ائتدی آل،

بیلدیردی اۏلا صورت حالېم صبا سنا ؟

(ای معشوق‌گل‌رخسار! درغم تو، اشک چشمانم،روی زردم را سرخ‌کرد. آیا باد‌صبا، این‌حال‌من، یعنی تحمل‌غم و اندوه‌عشق تو را، بر تو رسانید یا‌نه؟)

عاشق می‌خواهد معشوق خود را از غم و اضطرابی که تحمل می‌کند،خبردار سازد. در معنای بیت، فضولی می‌خواهد بداند که آیا باد‌صبا پریشان‌حالی او را به آگاهی معشوقه رسانید یا نه؟

درمعنای‌ بیت‌دوم عبارت«بیلدیردی اۏلا» در ضمن، درمفهوم« به نظرم‌آگاهی داده است،شاید خبر‌کرده است» می‌آید. در این صورت بیت، معنایی د‌وگانه می‌یابد.

نشانه‌ی عاشق،روزی زرد و اشک‌خونین است.

باد‌صبا در ادبیات دو وجه دارد: نخست پیک است، از عاشق، به معشوق خبر می‌برد. دیگر صبا سبب شکوفایی غنچه می‌شود.غنچه در‌مدور و‌گرد ‌بودن، ‌شکل‌گوش را دارد. صبا درواقع خبرهای‌عاشق را به گوش معشوق می‌رساند. دربیت باد‌صبا،حال‌عاشق را یعنی زردی رخسار و اشک‌خونین جاری در گوش‌گل می‌خواند و در نتیجه‌گل به‌دو رنگ زرد و‌سرخ درمی‌آید. به گلی‌که میانش زرد و اطرافش سرخ باشد، گل‌رعنا گویند. بدین‌گونه می‌بینم‌که در بیت با کلمات گل ـ‌خونین، اشک‌چشم ـ زرد،سرخ ـ رخ مضمون‌گل‌رعنا را آفریده است.

در این بیت حسن‌تعلیل نیز وجود دارد.زیرا گل‌رعنا با همین رنگ‌ها باز‌شده است. وگرنه سخن از رنگ روی فضولی و‌خبر‌اشک‌خونین اوجهت خبررسانی نیست.

 

بیت 7

دۆشمز چو شاه قربُو، فضولی ! گدالارا،

اۏل شهدن التفات نه نسبت بنا، سنا ؟

(ای فضولی! نزدیک‌شدن به پادشاه برای‌گدایان‌ قابل‌تصور نیست. توقع لطف و محبت از آن شاه برای من و تو چه مناسبتی دارد؟)

در این بیت شاه استعاره ازمعشوق است. شاعران به معشوق خود پیوسته شاه، سلطان و پادشاه و به خود گدا، بنده‌و‌غلام گفته اند.طبیعی است‌که نزدیکی‌گدایان به پادشاهان را نمی‌توان تصور‌کرد. در مصراع اول ارسالی مثل وجود دارد.از سوی دیگر به مثنوی شاه وگدا نیز تلمیحی زیبا دارد.تضاد از دو کلمه‌ی شاه وگدا نیز آفریده است.شاه، مقتدرتین، داراترین و بلند مقام‌ترین آدم‌هاست و گدا فقیرترین‌عاجزترین و پریشان‌ترین آن‌هاست. ای فضولی نزدیک شدن به پادشاه برای‌گدایان غیر‌قابل تصور است.از این رو توقع لطف و محبت از‌آن شاه به‌من و توچه مناسبتی؟

وقتی می‌گوید«به من و‌تو»، بیرون ازتخلص، به شخص‌دیگری خطاب می‌کند. البته مراد فضولی درعبارت«من وتو» فقط خودش است.این صنعت‌تجرید است‌که به‌ظاهر‌خود را از تخلص‌خویش جدا

 می‌داند.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید