اين مقاله از كتاب «مسائل ادبيات ديرين ايران» برداشته شده است كه استاد در سال 1351 مجموعهي مقالات آن را از ميان آثار پژوهشگران آذربايجان شوروي، انتخاب و به فارسي ترجمه و با افزايشهاي لازم انتشار دادند.
وقتى سخن از نظامی میرود، پيش از هر چيز، منظومههاى زيبا و دلانگيزش به ياد میآيد. چه بسا كه مهارت استادانهى او را در غزلسرايى فراموش میكنند. متاسفانه از آنجا كه هنوز غزلها، چكامهها و رباعیهاى نظامی به تمامی به دست ما نرسيده است، نمیتوانيم تحليلى همه جانبه از اين موضوع به دست دهيم. موادى كه در دسترس ماست، بسيار اندك است و توان گفت كه بررسى نشده است. هم اكنون از ديوان نظامی دو دستنويس در كتابخانهى بودليان آكسفورد «انگلستان»، يكى در برلين، يكى در كتابخانهى خديو قاهره و دو نسخهى ديگر در هندوستان موجود است. در جنگها و سفينههاى گوناگون نيز غزلهايى چند از او گردآورى شده است. كار تهيه نشر انتقادى از اين ديوان، دشوار ولى پراهميت و ضرورى است. اميد است كه اين كار در عرفهى جشن نظامی فرجام گيرد.
آنچه كه فعلا ما میتوانيم پيرامون تغزل نظامی بگوييم اين است: در تذكرهها آمده است كه غزلهاى نظامی بیاندازه زياد بود اما در سخن درست نيست. ديوانهاى موجود نزديك دو هزار بيت دارند كه بیگمان بخش اصلى ديوان هم اين هاست. نمیتوان دقيقاً گفت كه شاعر اين ديوان را چه زمانى تدوين كرده است. اما بيشتر غزلها مسلماً محصول دوران جوانى شاعر است. غزلهايى نيز هست كه در آنها شاعر از پيرى خود سخن میگويد.
آنچه به دست ما رسيده است، بیگمان از آنِ نظامی است. هر بيت آن با استادى خاصى كه از آن اين استاد است، پرداخته شده است. درست است كه در سدهى 12 م. شاعران آذربايجان- كه به پارسى نيز شعر میسرودند- استادانه صاحب فن بودند. خاقانى و فلكى هم استاد سخن بودند، اما شعر آنان اغلب فقط از زيبايى ظاهرى و بديعى بهرهور بود ولى در ديوان نظامی به چنين ابياتى برنمیخوريم.
نظامی بيش از صدهزار بيت شعر دارد. اگر اين همه بيت را بر روزهاى عمر وى تقسيم كنيم؛ براى هر روز تقريباً ده بيت میافتد. اما میدانيم كه بزرگترين منظومههاى خود را كه بيش از چهارده هزار بيت است در يك سال، حتى كمتر به فرجام آورده است. فرصت هم نداشته كه ابيات سروده شده را از نظر بگذراند و بازنويسى كند. نبوغ اعجازانگيز اين شاعر والاجاى براى ما شگفتآور است. توان گفت كه انديشهى او حالت خلاقهي هنرى داشته است و هر چيزى به محض خطور در انديشهاش، به صورتى خلاقه در میآمده است. در هر حال من به دشوارى میتوانم در سرتاسر ادبيات جهانى نظيرى براى اين شاعر پيدا كنم. براى شناخت نظامی مقياسى موجود نيست. او را تنها با معيار خودش میتوان سنجيد.
بخش اساسى ديوان نظامی، تغزل عاشقانه است، كه از دلى جوشان و پاك فرو میريزد و با نيروى زوالناپذير مهر میورزد. عاشق راستينى است كه فدا داشتن خود را سعادتى والا به حساب میآورد. در تغزل نظامی مانند تغزل زمان خود (و پس از خود) عناصر صوفيانه موجود است. اما آيا بايد خلاقيت او را از اين نقطهى نظر سنجيد؟ اين براى من مسالهای بزرگ شده است. عشق او به آفاق را كه حتى در روزگار پيرى دل رنجورش میكرد، به ياد آوريم. به نظر من صميميت و شيوايى بيان و صراحت مضمون در غزلهاى او، با نظريههاى مكاتب مجرد و انتزاعى صوفيان بيگانه است. اين جا ما با رازهاى دل والاى شاعرى پاكباز رو در رو هستيم. ويژگى ديگر غزلهاى نظامی آن است كه آنها همه وحدت مضمون دارند. میدانيم در سنت غزلسرايى مشرق زمين، هر بيت از غزل مضمونى واحد دارد و ابيات به همديگر وابسته نيستند. حتى برخى غزلهاى حافظ نيز به همين سبب تاثير هنرى بايسته ندارد. اغلب جابجا شدن ابيات غزلها در ساخت كلى آنها تاثيرى مهم برجاى نمینهد.
ولى غزلهاى نظامی؛ برعكس آن، طرح و مضمونى واحد دارد. براى هر غزل او میتوان عنوان اصلى قرار داد. در حالى كه در غزلهاى حافظ اين كار امكانپذير نيست. غزل زير را كه از يكى از دستنوشتههاى ديوانش در استانبول برداشتهايم، در نظر آوريم:
غرامت است، غرامت شبى كه بی تو گذارم،
ملالت است، ملالت، دمی كه بی تو برآرم
به ناگزيرى وصلت، كه نيست از تو گريزم،
به بیقرارى هجرت، كه نيست بی تو قرارم.
نه چشم آن كه ببينم، نه بخت آن كه بيابم،
نه پاى آن كه بيايم، نه دست آن كه برآرم.
طلب كنم چو تويي را، تو اين صواب نداني،
طلب كنى چو منى را؟ من اين اميد ندارم.
به نزد من تو بزرگى، منم كه پيش تو خردم،
به پيش من تو عزيزى، منم كه نزد تو خوارم.
تو فارغى ز نظامی، منم كه در هوس تو،
به روز طالع گيرم، به شب ستاره شمارم.[1]
غزل زير نيز كه از همان نسخه برداشتهايم، مضمونى واحد دارد:
چو من ديرينه يارى را به غم غمخوار میدارى،
زهى صحبت! بنامْ ايزد! كه نيكو يار میدارى.
مرا در درد من بگذار، اگر زين درد من پرسى،
مبر نامم درين بيچارگى تيمار میدارى
تو را من دوست میدارم، تو میدارى مرا دشمن،
من از تو فخر میدارم، تو از من عار میدارى.
به هر رنگى كه خواهى شد، به همرنگ تو خواهم شد،
اگر تسبيح میخواهى، وگر زنّاز میدارى.
گر آسان گيرم اين غم را، همی میآيدت آسان،
وگر دشوار میگيرم، ز من دشوار میدارى.
نظامی در همه وقتى عزيز خود تو را داند،
تو معشوقى، تو را زيبد كه او را خوار میدارى.[2]
سخن نظامی موسيقى است، سمفونى نيست، نغمهى حزنانگيز و نالهى غمين تار است. كسى ديگر جز اين سخنساز بزرگ عشق و دلدادگى قادر به آفريدن چنين غزلهايى نبوده است: اين تغزل حتى در برابر مناظر اعجازانگيز منظومههايش نيرو و زيبايى خود را نمیبازد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ديوان نظامی، به اهتمام سعيد نفيسى، ص 304 .
[2] همان، ص 332 .
- توضیحات
- دسته: مقالات و نقدها