تذكر: متن زير جزوهي درسي استاد در كلاسهاي دانشگاه سوره (مخصوص رشتههاي موسيقي) است كه يكي از دانشجويان استاد در كلاس هنگام تدريس تندنويسي كرده و گاه به صورت خلاصه و تيتروار نگاشته است. به همين دليل در بعضي قسمتها تلخيص وجود دارد.
آشنايي با رسالات عربي موسيقي
تذكر: متن زير جزوهي درسي استاد در كلاسهاي دانشگاه سوره (مخصوص رشتههاي موسيقي) است كه يكي از دانشجويان استاد در كلاس هنگام تدريس تندنويسي كرده و گاه به صورت خلاصه و تيتروار نگاشته است. به همين دليل در بعضي قسمتها تلخيص وجود دارد.
آشنايي با رسالات عربي موسيقي
رسالات كندي
به نظر ما، كندي نخستين دانشمند اسلامي است كه رسالاتي كامل در موسيقي برجاي گذاشته است. دو نسخهي با ارزش از دو اثر وي به نامهاي «رسالة في خبر تأليف الالحان» و «رسالة في اجزاء خبرية الموسيقي» برجاي است كه نسخهي اخير به دست «سليم الحلو» در كتاب «تاريخ الموسيقي الشرقيّه» چاپ شده است. از آن جا كه تمام آثار به زبان عربي نوشته شده، ترجمهي فارسي آن محدود ميباشد.
كندي:
در اصل كندي فيلسوف بوده و فيلسوفها كتاب مينوشتند و چون موسيقي علم سختي بود و همچنين چون انتزاعي بود، پس آدم معمولي دنبال موسيقي نميرفت. بنابراين در آن زمان موسيقي، مطربي نبوده است.
اگر در تاريخ، جستوجو و كنكاش شود، متوجه ميشويد كه در هر دورهاي، يك دوره در سرنوشت كشور تأثير گذاشته و دورهي شكوفايي آن كشور محسوب ميشود و در سالهاي 185هـ. تا 258هـ. در بين اعراب و مسلمين سالهاي شكوفايي نهضت علمي محسوب ميشود كه مدارس و مساجد تأسيس ميشود، كتابهاي يوناني و خيلي زبانهاي ديگر در اين دوره ترجمه ميشود.
شرح حال كندي:
كندي، در خاندان اهل علم به دنيا آمد و از قبيلهي بنيكندي بود كه بعدها در كوفه به حكومت رسيدند. وقتي پدر كندي به حكومت كوفه رسيد، كندي را به كوفه آورد و وي به تحصيل علوم ديني، رياضيات و فلسفه در دوران نوجواني پرداخت و بعد به بغداد رفت. كندي دوران نوجوانيش در كوفه بود، كوفه نيز مانند بغداد شهري بزرگ، و از اسميت بسياري برخوردار بود.
هرگاه مسجدي ميساختند در كنارش اتاقهاي بسياري بود. در اصل ساختماني بود با اتاقهاي متعدد كه در سالن آن، نماز ميخواندند. مانند مسجدي در تركيه به نام صوفيا. كه در اين مساجد، كتابخانه، داروخانه، دارالشّفا، و خوابگاه و... نيز وجود داشته است. كندي نيز در دوران نوجواني نيز در چنين مدارسي در كوفه درس خواند كه در آن مدارس، دروس علوم نيز داده ميشد.
همانطور كه در اسلام آمده: مسلمان بايد به دنبال علم برود. كندي در مساجد معروف كوفه درس آموخت و در كوفه كسي همپاي او در كوفه نبود. او در چهار زبان به غير از زبان عربي كه زبان مادريش بود، تبحر داشت. و بسيار تيزهوش بود.
تمام علوم، به زبانهاي يوناني و هندي و... بوده و اين زبانها نيز در بغداد و كوفه تدريس ميشد. پس كندي براي ادامه تحصيل، به بغداد رفت و در آن جا با علوم مختلف آشنا شد و كتابهاي مختلفي در چند زمينه نوشت كه مُهمترين آنها عبارتند از:
1. در علم طب، كتاب: رساله في النفس.
2. در فلسفه، كتاب: محلق اخبار القضاة، المولاة، كتاب فيالعقل، فيمائيةالعقل.
3. در علم حساب، كتاب: رسالة في استعمال الحساب الهندي.
4. در هندسه، كتاب: في الجراحين المساحيه، رسالة في الاستخراج مركز الثمر في الارض.
5. در علم نجوم، كتاب: پيدا نشده.
6. در جغرافيا، كتاب: رسالة في الربع المسكون.
7. در موسيقي، كتاب: رسالة في خبر تأليف الالحان، رسالة في اجزاء خبرية الموسيقي.
كندي در علوم ديگر نيز كتاب نوشته و بسيار ماهر بوده است. آثار او را بيش از 270 اثر نوشتهاند، اما همهي آنها اكنون در دست نيست. ولي ترجمه لاتيني بسياري از آنها مانده. آثار كندي همگي به زبان عربي ميباشد. اروپاييها از قرن 3 به بعد كتابهاي دانشمندان و فيلسوفان مسلمان را به زبان لاتين ترجمه كردند.
در اروپا، زباني به نام لاتين رايج بود كه زبانهاي اسپانيايي، آلماني، انگليسي با هم در ادغام بوده. كه اين زبان لاتين، زبان علمي اروپا ميباشد و كتابهاي بيشماري از الكندي و ابنسينا و... ترجمه شده، اين ترجمهها در اختيار ما است.
در اروپا به كندي، الكيندي (alkindus) ميگفتند. كه او را فيلسوف عرب ميدانستند.
منابعي در مورد دانشمندان و كندي را از كشورهاي اروپايي ما تهيه كرديم و ما در مورد اين دانشمندان و رسالههايشان تحقيق نكرديم. در ايران بيش از دويست هزار رسالهي خطي نوشته در كتابخانهها ميباشد كه هيچكدام به فارسي ترجمه نشده است.
كتابهاي كندي در مورد: علم موسيقي، افلاك، نجوم، هندسه، طب، سياست و علم مناظر و ثريا است. افلاك، علم ستارهشناسي است و علم مناظر، علم نقاشي است.
و چهار زبان: يوناني، سرياني، هندي، پهلوي را بلد بود چندين كتاب از اين زبانها ترجمه كرده است.
از اين 270 كتابي را كه نوشته، تعدادي به صورت رسالهي دو يا چند صفحهاي ميباشد؛ ولي مطالب آن فشرده ميباشد.
كار اصلي كندي:
علم رياضي كار اصلي كندي بود و ميتوان گفت كه در هر يك از شاخههاي علم رياضي كتاب نوشته است، كه برخي از آنها، ترجمه و اقتباس و تحرير از كتابهاي يوناني است.
كندي در علم موسيقي علاوه بر آنكه صاحب نظر بود و دست به تأليف كتاب زده است، به گفتهي خويش، آهنگ نيز ميساخته و در تاريخ آمده كه او موسيقي را به صورت تئوري و عملي ياد ميداده است و يكي از شاگردان معروف او در موسيقي، احمد سرخ نام آشنايي با رسالات كُهن دارد، كه آهنگهاي بومي ايراني را مينواخته است.
كندي، علاوه بر اينكه يك فيلسوف و مُنجم و پزشك و رياضيدان بود، موسيقيدان نيز بود.
در آن زمان تمام علوم به صورت پيوسته تدريس ميشد و اگر كسي ميتوانست تمام آن علوم را ميآموخت و آخرين علوم، علومِ موسيقي بود.
آن موقع استاد شاگرد خود را انتخاب ميكرد، بدينصورت كه يك دانشجو، سالها بر سر كلاس آن استاد مينشست و علم ميآموخت و اگر آن استاد از آن شاگرد خوشش ميآمد، او را به شاگردي قبول ميكرد. «غره نيز در كار نبود.»
در تمام حوزهها علم آموخته ميشد، حتي علم موسيقي. بدينصورت كه كندي هم در آن جا نماز ميخواند و هم موسيقي ميآموخت؛ ولي موسيقي به صورت لحو و لعب نبوده. امروزه از علم سوءاستفاده كردهاند، چه در طب و چه در موسيقي.
كندي استاد موسيقي عصر خود بوده:
متوكّل عباسي، كندي را به دربار خواند، و كندي در دربار به كار ستارهشناسي «اخترشناسي» اشتغال داشت و در دربار نجوم و موسيقي تعليم ميداد. ولي متوكّل در سال 233 هجري، كندي را مورد آزار قرار داد و كتابخانهاش را مصادره كرد و او را راند.
در قديم به اين صورت بود كه علم و علوم در دربار بود و اگر صاحبان دربار از علما حمايت نميكردند، آنها نميتوانستند كاري بكنند و هرگاه يكي از علما اهميت بسياري در بين مردم پيدا ميكرد، صاحبان دربار، از ترس قدرت آنها، برايشان ميزدند و آنها را مورد آزار قرار ميدادند.
كندي نيز در بين مردم اهميت و طرفدار زيادي پيدا كرد كه عباسي نيز باعث اُفت او شد.
كندي در تاريخ:
اهميت كندي در تاريخ به حدي است كه او را همپايهي ارسطو و ابنسينا، دانستهاند و هيچ دانشمندي مانند او مسلط به علوم و فلسفهي يوناني نبوده است. فقط دربارهي سقراط 5 كتاب نوشته است و كوششهاي فراواني در علوم رياضي داشته است. كه بعدها فارابي و ابنسينا، دنبال كار او را گرفتند.
بسياري از تاريخنويسان ميگويند كه كندي شيعه بوده است.
كندي در علم موسيقي هفت كتاب نوشته است.
در احوال يعقوب بن اسحاق كندي، آوردهاند كه:
«بر بالين بيماري رواني، عود نواخت، به طوري كه صداي آن حرارت دورني مريض را مشتعل ساخت و توانست بنشيند و اخبار و اطلاعات خواسته شده را بازگويد. پس از خاموش شدن نغمههاي عود، بار ديگر به خواب رفت.»
فارابي
نام كامل فارابي، ابونصر محمد بنِ طرخان بن اوزلوقِ الفارابي. اوزلوق نام تركي است. نام پدر فارابي، محمد بوده و نام پدر محمد نيز محمد بوده است. همچنين...
نام لاتين فارابي:alpharabius و ياàvennàsàr
متولد 870 ميلادي. وفات 950 ميلادي.
در آن دوره، ترك بودن و فارس بودن و... معنا نداشته و فرهنگ اسلامي و تمدن اسلامي گفته ميشده است. بدينصورت كه ابنسينا را دانشمند ايرانزمين و مشرقزمين ميگفتند. گفته ميشده كه مشرق زمين، گهواره شرق نام داشته است.
در آن زمان چون زبان علمي، زبان لاتين بوده، تمام كتابهاي دانشمندان و فيلسوفهاي ايراني را به زبان لاتين ترجمه ميكردند و براي آنها اسمهايي ميگذاشتهاند كه اين دو نام را براي فارابي انتخاب نموده و فارابي را به اين نام ميخوانند.
فارابي بيشتر فيلسوف بوده و كتابهاي دانشمنداني چون كندي و... را خوانده و نظراتي مسورانه را بيان نموده، وي در تمام علوم تبحّر داشته و زبان يوناني و چند زبان ديگر را بلد بوده است.
فارابي در علم رياضي و طب و نجوم و موسيقي تبحري خاص داشته. وي يكي از بزرگترين دانشمندان در قرن 4 هجري ميباشد.
فارابي نخست در شهر خود «فاراب» و سپس در بغداد ادامه تحصيل داد. در بغداد پيش دو استاد معروف به نامهاي: يوحَنا بن حَيَلان، و ثابتِ بن قَرَهْ، تحصيل كرد.
به طور مثال، اگر امروزه شخصي بخواهد سازي بياموزد و نزد استادي برود كه فقط بتواند نواختن ساز را به او بياموزد، شاگرد فقط نواختن را ميتواند بياموزد ولي اگر پيش استادي برود كه علم موسيقي را بداند در نواختن نيز استاد باشد، آن شاگرد غير از نواختن در علم موسيقي نيز تبحّر پيدا ميكند. فارابي نيز پيش دو استادي رفت كه در زمان خود بسيار معروف بودند و در تمام علوم بسيار تبحّر داشتند: يوحَنا همانطور كه از اسمش معلوم است، مسيحي است و زبانهاي يوناني و سورياني را بلد بوده است. و ثابت بن قَرَه نيز، يكي ديگر از استادان فارابي بوده كه اين دو باعث شدند كه فارابي انگيزهاي براي تمام علوم پيدا كند. پس فارابي توسط اين دو استاد به زبانهاي يوناني و سورياني آشنا شد و خود تركي و هندي و فارسي را نيز بلد بوده، ولي آثارش را به عربي نوشته است.
زبان عربي، زبان مادر مشرقزمين بوده و زبان لاتين زبان مادر مغربزمين.
فارابي بعدها در فلسفه، صاحب نظر شد و كتابهاي زيادي در فلسفه نوشت.
فلسفه به معني جهانبيني است. همهي مردم براي خود جهانبيني دارند، حتي بيسوادها نيز براي خود نظر و جهانبيني دارند. جهانبيني را ميتوان به چند قسم تقسيم نمود:
1. جهانبينيهاي تنگنظرانه.
2. جهانبيني باز و گسترده.
3. جهانبيني عقلي.
4. جهانبيني غيرعلمي.
در اصل اظهارنظر در مورد خلقت و پديدههاي اجتماعي و... همگي يك نوع فلسفه است.
به نظر فارابي «وجود» دو قسم است:
1. واجبالوجود.
2. ممكنالوجود.
واجبالوجود به نظر فارابي، ميبايست باشد و جز واجبالوجود هيچ چيز وجود نداشت. و وقتي خود را فهميد، قدرت خلقت پيدا شد و نخستين عقل به اسم عقل اوليٰ را خلق كرد.
به نظر فارابي ده تا عقل خلق شده است و هر يك از اين عقلها يك قسمت از كاينات را آفريده. و همه چيز منهاي واجبالوجود، ممكنالوجود است.
واجبالوجود: خداوند.
عقل اول را هيوليٰ گفته است.
گفته ميشده كه: آسمان هفت طبقه است و طبقهي اول هيوليٰ است كه در اين طبقه روح و عقل و نفسِ انسان بوده، ولي هنوز جسم آن خلق نشده. خداوند صاحب (عقل اول) است و آن وقتي پيدا شد كه خدا خود را فهميد و پس از آن تا ده عقل پيدا شد كه دهمي (عقل فعال) است.
پيدايش (عقل اول) ضروري و اجباري بود و وقتي خدا به پيدايي و وجود آن پي برد آن عقل ظاهر گشت. عقل اول ناشي از وجود خدا، ولي در ذات خود داراي امكانها بود كه وقتي به آن پي برد (هيولا) پيدا شد و سپس نخستين طبقهي آسمان (ملك الاول) و سپس (صورت) و (نفس) خلق شدند. اينها همه از عقل اول پيدا شد.
از هر عقل يك طبقه از آسمان خلق شد.
و از عقل فعال (آب و آتش و خاك و باد) خلق شد و كليه اجسام از تركيب اين چهار ماده پديد آمد.
عقل فعال، علت غايي، روح انساني نيز بعد است. جسم از روح و روح نيز از عقل فعال سرچشمه گرفته و جان گرفتهاند.
از ديدگاه فارابي روح به سه نوع نباتي، حيواني، و انساني است.
ـ وظيفهي روح نباتي، توسعه تكامل و رشد و نمو،
ـ وظيفهي روح حيواني جداسازي نيك از بد،
ـ وظيفهي روح انساني انتخاب زيبائي و سودرساني است.
احساس، ناشي از پنج حس و تواناييهاي داخلي است. و مهارت داخلي (فكر و انديشه) دادههاي ناشي از حواس بيروني را شكل ميدهد و علم و هنر از اين فعل و انفعال ايجاد ميشود.
عقل بالقوه در كودك در سايهي فعاليت اين حسها به عقل بالفعل تبديل ميشود. و اين فعل و انفعال خاصيت عقل فعال است.
عقل مستفاد با قدرت حدس، مفاهيم تجريدي را آفريد. بدينگونه عالم وجود به نظر فارابي داراي 6 غايه و مقصد است:
1. پيدايش خداوند
2. پيدايش عقلها
3. عقل فعال كه به خلق كائنات و مخلوقات پرداخت.
4. نفس
5. علت منظر
6. ماده مجرّد كه مخلوق را جسم كرد.
جسم خود نيز 6 مقصد دارد:
وجود، سماوي، انسان، حيوان، نبات، معدن.
فارابي در مورد سياست ميگويد:« اگر رهبر بد باشد، «مدينهالجاهله» و اگر خوب باشد، «مدينهالفاضله» پيدا ميشود.»
علوم را پنج قسمت ميداند:
علماللسان، منطق، علوم تعليمات، الاهيات و اجتماعات.
فارابي در حدود يكصد كتاب نوشته كه نام بعضي از آنها اين است:
آثار مهم: 1. احصاءالعلوم. 2. سياسية المدينه. 3. مبادي آراء اهل مدينة الفاضله. 4. المدينة الفاضِله. 5. موسيقي الكبير.
سياسية المدينه در مورد كشورداري است. اين كتابها همگي به زبان عربي نوشته شده و فقط مقداري از موسيقي الكبير ترجمه شده است.
در كتاب المدينة الفاضله، مردم كشورها و شهرها را به دو گونه كرده است: 1. آدمهاي خوب و با فضيلت. 2. آدمهاي بد و بدنفس.
خلق و خوي بد و خوب را شمرده و از هم جدا كرده و گفته كه اينها نسبي است و در همه جا بدينصورت نميباشد. براي مثال ميتوان گفت: كه در كشورهای اسلامي، پوشش براي خانمها و آقايان الزامي است و بسيار خوب است، ولي در كشورهاي اروپاي و غيراسلامي نه تنها الزامي نيست، بلكه بد نيز است.
پس معني نسبي اين است كه در همه جا نبايد اين نظر را قبول داشته باشند و قانون كلّي نيست.
معرفي كتاب الموسيقي الكبير، نوشتهي فارابي:
همانگونه كه پيش از اين گفته شد، در ميان آثار بهجا مانده از فارابي كتابي به نام الموسيقي الكبير باقي مانده است كه در كنار آثار او در علوم مختلف نظير منطق، سياست، اخلاق، فلسفه و ادبيات اهميت زيادي دارد. البته فارابي غير از اين كتاب الموسيقي الكبير در كتاب احصاءالعلوم نيز بخشي در باب موسيقي آورده است.
يكي ديگر از كتابهاي فارابي به نام فيالجوهر است كه در مورد كاينات بحث كرده و نوشته است. وي كتابهاي بيشماري در مورد تمام علوم نوشته كه يكي از كتابهايش كه فقط در مورد موسيقي مباحثي نوشته، همين الموسيقي الكبير است. كتاب ديگرش به نام احصاءالعلوم است كه اين كتاب يك دائرةالمعارف كامل در زمان خودش بوده كه يك بخش از اين كتاب نيز در مورد موسيقي نوشته شده است.
امروزه در تمام دنيا دانشمنداني هستند كه بنا به فرهنگ و بعضي از لغت خاص و موقعيت جغرافيايي و تاريخ سرزمينهايشان دائرةالمعارفهايي بنويسند ولي در هزاران سال پيش، ميتوان گفت كه فارابي جزء اولين كساني بود كه چنين كاري انجام داد.
وي در زمان خودش نابغه بود و تمام كتابهايش را به زبان عربي نوشته است. كتاب ديگرش به نام فصوص الحَكَم است كه در مورد حكومتهاي مختلف ميباشد كه دانشمندان ايراني آن را به فارسي ترجمه كردهاند. پس ميتوان در مورد فارابي چنين گفت كه يكي از بزرگترين فيلسوفاني بوده كه در زمان خودش كسي به پايش نرسيده است.
كتاب الموسيقي الكبير به عربي نوشته شده كه يك بار به لاتين ترجمه شده و يك شخص فرانسوي به نام ارلانژه آنرا به فرانسه ترجمه كرده و جُرج فارمر معروف نيز آن را به انگليسي ترجمه نموده و اين كتاب حاضر كه به زبان فارسي ترجمه شده، تأليفي از دو ترجمهي فرانسه و انگليسي است كه ميتوان گفت اين شخص ترجمه و اقتباس نموده است.
كتاب الموسيقي الكبير در قرون وسطي به زبان لاتين برگردانده شد و در روزگار ما شخصي به نام ارلانژه به فرانسه و جُرج فارمر معروف آن را به انگليسي ترجمه كردهاند كه البته اين دو ترجمه بخش دوم كتاب را در برميگيرند.
در اصل اين كتاب داراي دو جزء است:
1. كه جزء نخست دربارهي تعريف موسيقي و آواز و الحان و كيفيت آنها بحث ميكند و اينكه آوازها و دستهبندي آنها و آوازهاي ملل مختلف و مباحث موسيقي نظري را در برميگيرد.
2. اما جزء دوم، دربارهي شناخت و شيوهي نواختن آلات موسيقي است، نظير عود، تنبور، مزامير و نيها. مَعازف «سازهاي زهي بيپرده» كه در مورد اينها بحث ميكند،كه براي هر ساز نظير تنبور چندين مثال و نوع ميآورد و توضيحاتي كامل در مورد هر يك از سازها ميدهد كه اين كتاب حاضر كه ترجمه شده، ترجمهي جزء دوم است و عكس اين سازها را كشيده و بخش اصلي آن را ترجمه نكرده است. در مورد ابعاد و اجناس و ايقاع و نغمههاست. كه چندين فصل در مورد اينها بحث شده كه ترجمهي آن در دست نيست.
پيش از شروع كتاب، فارابي بخشي تحت عنوانِ افتتاح الكتاب ميآورد كه در آن از علت تأليف و شيوهي تأليف صحبت ميكند و ميگويد كه هر موسيقيدان بايد اول به شناخت اصول صناعتِ موسيقي «هنر موسيقي» و سپس به قدرت و درك و فهم هدف موسيقي برسد و ميگويد كه پيش از وي كسي در اين موضوع كتابي به اين حجم ننوشته بود.
پس در واقع اين كتاب الموسيقي الكبير 3 قسمت است: 1. افتتاح، 2. قسمت نظري، 3. آلات موسيقي؛ كه قسمت نظري و آلات موسيقي هر كدام دو جزء دارند.
در قديم، ساز عود را يك ساز اصل و كامل ميدانستند و ميگفتند كه عود را حضرت آدم (ع) اختراع كرده است.
بعضي از سرفصلهاي الموسيقي الكبير به شرح زير است (از صفحهي 205 ترجمهي فارسي تا صفحهي 220.):
افتتاح الكتاب للمؤلف ابن نصر فارابي.
الجزء الاول. (1)
في المدخل الي صَناعه الموسيقي. (2)
المقاله الاول من المدخل الي صناعه الموسيقي. (3)
اسم اللحن و دلالته. (4)
الجزء الثاني. (5)
في صناعه الموسيقي. (6)
الفن الاول في اسطقسات صناعه الموسيقي. (7)
المتاله الاولي من الفن الاول. (8)
احدوث الصوت و النغم، فيالاحسام. (9)
اجناس الايقاع. (10)
التسويات البسيطه الاوتار العود. (11)
التسويات المركبه. (12)
المقاله الثانيه من الفن الثاني. (13)
آله الطنبور. (14)
الطنبور البغدادي. (15)
الاغاني
الاغاني يك رساله ميباشد. اغاني نام كتابهايي است كه آوازها، دستگاهها و نغمههاي موسيقي را نوعبندي ميكند و به شرح آنها ميپردازد و شرح احوال موسيقيدانها، خوانندگان و نوازندگان را جمع ميكردهاند. و نيز در بسياري از كتابهاي اغاني قواعد علمي ضبط آهنگها شرح شده و نيز نغمههاي معروف فولكلوريك ضبط گشته است. در گذشته به برده، موالي و به كنيز، اغاني ميگفتند. و رسالهي موسيقايي نيز الاغاني ناميده ميشد. از جمله ميتوان: 1. سائب خاثر (متوفي 64): موالي بردهاي ايراني بود. پس از آزادي به مجالس نائحات (مجلس نوحهخوانهاي زنانه)، ميرفت و عود مينواخت و آواز ميخواند.2. نشيط (متوفي 80): بردهي (موالي) عبدالله بن جعفر بن ابيطالب بود و در مدينه شهرت يافت و چندي نيز نزد سائب خاثر آموزش ديد. فرزند او «حماد بن نشيط» نيز آوازخوان بود.
نخستين رسالهها و كتابهايي كه در ميان مسلمين در صدر اسلام دربارهي موسيقي و طبقهبندي آوازها و شرح حال نوازندگان و خوانندگان نوشته شده، الاغاني نام داشت. سه كتاب زير از اين دست كتابها است:
1. الاغاني اول: تأليف يونس بن كرد، كه اين كتاب مجموعهاي ميباشد كه سرودها را از آن ميخوانند و براي عربها آواز ميخواندند و عود مينواختند.
الاغاني دوّم: تأليف بذل (زن موالي موسيقيدان ايراني) ميباشد. كه اين كتاب حاوي دوازده هزار آهنگ عربي ميباشد كه تمام آهنگها از قبيل رقص و آواز و سرود با خط كوفي نوشته شده است.
الاغاني سوم: تأليف دَنانير(زن موالي ايراني) ميباشد.
كه اين سه كتاب در زمان صدراسلام و سدهي نخستين اسلام نوشته شده است.
در اين نوع كتابها نويسندگان، دستگاهها و آوازها و نغمهها را نوعبندي و طبقهبندي ميكردند و براي هركدام فصل خاصي معين ميساختند و حتي آهنگها را با قواعد علمي ضبط ميكردند و نيز شرح حال موسيقيدانها، خوانندگان و نوازندگان را نيز آوردهاند.
در اين كتابها دو نوع آهنگ و سرود ضبط ميشده:
آهنگهاي فولكلوريك: كه در اين آهنگها، مؤلف و آهنگساز مُشخص و شناخته شدهاي ندارد.
مثلا، آهنگهايي كه در آذربايجان به صورت فولكلوريك وجود دارد، سازندهاي داشته كه در حال حاضر مشخص نيست چه كسي آنها را ساخته.
فولكلوريك به معني همخواني و هماهنگي و همگاني ميباشد.
بهتر است از كلمهي محلي براي اين نوع آهنگها استفاده نشود، زيرا هنگاميكه گفته ميشود محلي آن آهنگ را كوچك ميكند پس بهتر است از ترانههاي ملي آن شهر استفاده كرد.
آهنگهاي رسمي: كه اين نوع آهنگها در دربارها و محافل نواخته ميشد و مصَّنف و آهنگساز مشخصي داشته.
صاحب بن عباس هر وقت به مسافرت ميرفت، سي هزار جلد كتاب بار شترانش ميكرد و با خود ميبرد و هنگاميكه كتاب الاغاني به دستش رسيد، فقط آن كتاب را با خود ميبرد. كه اين كتاب حائز اهميت ميباشد.
در اصل كتاب الاغاني يك دائرةالمعارف كامل بيست و يك جلدي ميباشد.
مؤلف كتاب الاغاني، شخصي به نام ابوالفرج علي ابن حسين ابن محمد قُرشي اصفهاني ميباشد. وي در سال 284 هـ.، اواخر قرن سوم متولد شد و در سال 356 هـ. از دنيا رفت ولي حدودا، هفتاد و دو سال زندگي كرد. اصل وي از خاندان اموي بود و نسلش به مروان بن حكم ميرسيد. وي در اصفهان بزرگ شد و در نوجواني براي تحصيل علم به بغداد رفت .
هنگاميكه عربها به ايران آمدند و ايران را تصرف كردند، ماندگار شدند و ابوالفرج را در اصفهان به دنيا آمد.
بغداد در آن زمان پايتخت بود و مركز علم بوده و به علت بزرگياش از اهميت بسياري برخوردار بود و چون در شهرهاي كوچك بايد تابع بودند وي به همين علت به بغداد رفت.
ابوالفرج اصفهاني در بغداد، علوم نحو، لغت، فقه، حديث، انساب، سيَّر، طب و نجوم آموخت. وي دانشمند بود و كتابهاي متعددي نوشت.
سيَّر= معني شهرها را ميدهد.
انساب= به معني تاريخ ميباشد.
چند كتاب از ابوالفرج اصفهاني:
القيان: در مورد شرح حال كنيزان خواننده است.
الغلمان الغنين: كه در مورد پسرهاي نوجوان خواننده كه همان بردههاي ايراني بودند ميباشد.
الحانات: معرفي ترانهها ميباشد.
مقاتلالطالبين: در مورد شرح تاريخ عَلَوييان يعني شيعهها ميباشد.
مُجرد اُلغاني: كه مجموعهاي از ترانههاي برگزيده است.
اما در ميان همهي اين كتابها، كتاب بيست جلدي الاغاني از همه مهمتر است.
اين كتاب در سال 1285 هجري در مصر چاپ سنگي شده در بيست جلد و سپس در سال 1905 ميلادي چاپ سُربي شده است. و در سال1927 در بيست و يك جلد چاپ علمي و انتقادي با شرح و توضيح از آن بيرون آمده است.
در طول تاريخ اين كتاب را مختصر كردند؛ ولي به فارسي هيچ وقت ترجمه نشد و يكي از اين مختصرهايي كه به عربي نوشته شده بود، ترجمه شده، پس در اصل اين كتاب حاضر، مختصرالاغاني ميباشد كه به فارسي ترجمه شده.
آثار ديگر ابوالفرج اصفهاني كه هيچكدام نمانده:
القيان: شرح حال كنيزان خواننده.
الاماء الشواعر: شرح حال كنيزان سراينده و شاعره.
الغلمان المغنّين: شرح حال كنيزان موالي خواننده و نوازنده.
محمّد الاغاني: ترانههاي برگزيده.
الحانات: معرفي ميخانهها و اجراي موسيقي در آنها.
جَحَظَه البرمكي: شرح زندگي جحظه (م. 327هـ.) خواننده و نوازندهي دورهي عباسيان.
الديارات.
مقاتل الطالبين: در تاريخ علويان در تهران در 1307هـ. و در 1353هـ. در نجف چاپ شده است.
محتويات كتاب الاغاني:
ابوالفرج اصفهاني شالودهي كتاب را در اطراف يكصد آواز كه به آن صوت ميگويد، تنظيم كرده است كه اين يكصد آواز را سه موسيقيدان معروف به نامهاي ابراهيم مُوِصلي، اسماعيل جامع، اسحاق ابراهيم تنظيم كرده بودند. و ترتيب كتاب بدينگونه است كه به مناسبت هر صوت يا دستگاه، دربارهي روشها و مكتبهاي اجراكنندههاي آنها بحث ميكند و اشعاري كه در آن صوت خوانده ميشو، ميآورد و شرح حال شاعران آن را نيز ذكر ميكند و معني حكايتها و لطيفهها و روايتها، از آن شاعر يا خواننده نيز ميآورد كه ميتوان به شرح زير محتويات آن را طبقهبندي كرد:
نام صوت يا دستگاه را ميآورد.
نمونهي آن آهنگ را كه اجرا ميشده ذكر ميكند.
نمونهاي از آهنگي كه خوانده ميشده را ميآورد.
نام آهنگ را تحت نام طريقه ذكر ميكند.
شعري كه خوانده ميشده به طور كامل ميآورد.
چگونگي اجراي آن آهنگ را در عود شرح ميدهد.
پردهها را طبق انگشتان سمت راست كه روي دستهي عود ميگذاشتند، شرح ميدهد.
شرح حال شاعر آن شعر و نوازنده و خواننده را نيز ميآورد.
صوت به معني دستگاه امروزي است.
بايد گفت كه ابوالفرج اصفهاني در اصل توانسته آهنگها و ترانههايي كه در زمان خودش رايج بوده، جمعآوري كند. در اين كتاب وي همه جا ميگويد كه موسيقيدان نيست، يعني موسيقي عملي بلد نيست. و هرجا كه از صوت موسيقي چيزي گفته ميشود و يا تعريف هر آهنگي را از قول ابراهيم موصلي ميآورد و اطلاعات مُفصل دربارهي خوانندگان و شعرا ميدهد.
اين كتاب در واقع تاريخ شعر و هنر، تاريخ ادبيات و تاريخ فرهنگ عرب در سه قرن اول هجري است و يك دائرةالمعارف از فنون هنرها است.
روش الاغاني:
روش اين كتاب، متدلوژي و روش اسناد است، يعني در هر روايتي يك سلسله نام راوي و اساتيد فن را ذكر ميكند و گاهي اين سلسله سندها بسيار خسته كننده ميشود؛ ولي به هرحال از اين جهت نيز بسيار اهميت دارد. مخصوصا، آن جا كه آهنگهاي خلفا و اولاد آنها نيز آورده شده است.
نثر الاغاني:
نثر كتاب بسيار زنده و كوتاه و پرمعني است و خالي از هرگونه تصنّع و تكلّف است و نويسنده به سوي سادگي و ايجاز و بيپيرايگي چنان گرايش دارد كه گاهي سخنش سخيف و كوچهبازاري ميشود.
در اهميت اين كتاب خيليها مطالب مهمي گفتهاند:
ابنخلدون ميگويد: الاغاني ديوان عرب است و علوم مختلفي را كه براي عرب لازم است را در بردارد. صاحب ابنعباد ميگويد: كتاب الاغاني بسيار زيبا و بديع است و هم زاهد را به كار آيد و هم عالم را، هم كاتب را و هم پادشاه را و هم رعيت را، هم جنگجو را و هم مغني را.
ارزش ادبي كتاب الاغاني:
الاغاني با اسلوب داستاني در عين ايجاز بليغ نگاشته شده است. مكالمات ميان اشخاص و جملات معترضه زياد است و هر شخصيتي به زبان و لحن و لهجهاي كه ويژهي شخصيت او است و يا در مكان و زمان و يا ميان قوم و قبيلهاش متداول بوده سخن ميگويد. هم از اينرو، در اين كتاب سخنان هزلآميز و غيرجدي و سخيف و مبتذل هم فراوان است.
اهميت آن در ذكر تاريخ و اخبار و سير و انساب وقايع و شيوهي زندگي است و انباشته از معلومات ادبي و جغرافيايي و فني است.
ابنخلدون گويد: «اغاني ديوان عرب است و علوم مختلفي را كه براي عرب لازم است، در بردارد».
صاحب بن عباد گويد: «منتخبات اغاني همه بديع و زيباست كه هم زاهد را به كار آيد، هم عالم را، هم كاتب را و هم غازيان و جنگجويان را و هم پادشاه و رعيت را.
صاحب 000/117 جلد كتاب داشته؛ ولي هميشه اغاني را همدم خود ميكرده است.
الاغاني معروف:
الاغاني مجموعه لطايف و حكاياتي است كه يا در تفسير و شأن نزول اشعار ساخته شده و يا به خاطر علاقهاي كه به شاعر داشتهاند، و اين همه ابوالفرج از ميان مردم جمع كرده است.
تأليف ابوالفرج علي بن الحسين اصفهاني (علي بن حسين بن محمد قرشي) از اصفهان به بغداد سپس به حلب رفته و در آن جا تأليف كرده است.
ـ50 سال در تأليف آن زحمت كشيد.
ـ خودش موسيقيدان حرفهاي نبوده است.
ـ دائرةالمعارف موسيقي عرب و كشورهاي اسلامي است.
ـ حاوي حكايات از موسيقيدانها و نوازندگان عرب است.
ـ در اصل آوازها و آهنگهائي را كه در زمانش شايع بوده جمعآوري كرده است.
ـ از دورهي جاهليت تا نيمه اول قرن چهارم
ـ در سال 350 هـ . ابوالفرج اصفهاني، الاغاني خود را سيفالدين حتدانيـ حاكم حلب ـ تقديم كرد. و هزار دينار صله گرفت.
محتويات:
شرح حال ميدهد.
نمونهاي از آهنگي را كه مينواخته داده است.
نمونهاي از آهنگي را كه ميخوانده داده است.
نام آهنگ (طريقه).
چگونگي اجراي آن در «عود» و منشأ آنها.
پردهها را طبق انگشتهاي دست راست (كه روي دستهي عود قرار ميگرفته) داده است.
متن شعري كه اجرا ميشده با نام و شرح حال گوينده.
صاحب بن عباد و عضدالدوله به آن توجه داشتند و عضدالدوله آن را در سفر هم با خود ميبرد
ابولفرج علي بن حسين بن محمد قرشي الاصفهاني (284هـ. ـ356هـ.) نويسنده و اديب قرن4 هـ. شاگرد ابنالانباري و محمد بن جرير طبري؛
ـ عربي الاصل ـ از خاندان اموي بود و نسبش به مروان بن حكم ميرسيد.
ـ در اصفهان متولد شد.
ـ براي تحصيل علم به بغداد رفت و در آن جا: نحو/ لقب/ فقه/ انساب/ سير/ حديث آموخت.
ـ با طب و نجوم و موسيقي نيز آشنايي يافت.
ـ به سبب دانش زياد در دربارهاي بغداد و حلب و دیلمان تقرب يافت و امويان اندلسي مورد لطف واقع شد و در حلب مورد توجه «سيفالدوله» واقع شد و در بغداد «الوزير المهلّبي» به او توجه داشت.
ـ جز الاغاني چيزي به دست ما نرسيده است.
كتاب الاغاني در سال 1285 هـ. در 20 جلد در قاهره به چاپ سنگي، و سپس در 1905م. در 21 جلد باز در قاهره به چاپ رسيد.
ـ گرچه لقب اموي داشت اما معتقد به عقايد شيعي بوده است.
كتاب در اطراف كليد«صوت» (=آواز و آهنگ) دور ميزند. به مناسبت هر صوت، دربارهي روشها و مكتبهاي موسيقي اجراكنندگان آنها، اشعاري كه مايهي اصلي اين موسيقي را تشكيل ميدهد و نيز دربارهي شاعراني كه آن اشعار را به ايشان منسوب كردهاند و زندگي و ماجراها و آثارشان و نيز ديگر كساني كه اين صوت و آواز را به كار بردهاند.
روش كتاب، روش اسناد است، يعني در هر روايتي سلسلهاي از اساتيد فن و راويان را ذكر كرده است و از اينجهت بسيار اهميت دارد. گاهي سلسله سندها مداوم و ثقيل است.
نثر كتاب، زنده و كوتاه و پرمعني و خالي از تصنع و تكلف و با ايجاز و بيپيرايگي است.
مختصر في فنّ الايقاع
«مختصر في فن الايقاع» اثر ارزندهاي است كه «ابوالوفاء البوزجاني» (متوفي 388 هـ .) آن را به عنوان بخشي از علم رياضي تأليف كرده است. ابوالوفاء بوزجاني رياضيدان و منجمي معروف بود.