تمامیّت ارضی

دکتر ح. م. صدیق

 

پیش سخن

 

همه ی حکومت ها مفهوم حاکمیت بر پهنه و گستره ای از بخشی و پاره ای از جغرافیای طبیعی کره ی زمین را به یکسان تعریف می کنند که از آن به تمامیت ارضی تعبیر می شود و در واقع تعیّنات و تجّسمات یک بودگاه در آن متجلّی می شود.

هرحکومتی دارای قلمرو پهنه ی جغرافیای زمینی، زیرزمینی، هوایی و دریایی[1] ویژه ی بودگاه خود را دارد و می خواهد و حق دارد که حاکمیت خود را در این گستره ها اعمال کند.

وجود بودگاه یا کشور، شرط لازم هستیگاه و موجودیت هر حکومتی به شمار می رود و در واقع اصل و اساس و ارزش نخستینه ی مادی آن است. اگر بودگاه وجود نداشته باشد، حکومت هم تشکیل نمی شود و وجود بودگاه و پهنه ی جغرافیایی است که سبب تشکیل حکومت می گردد.

بودگاه ها گوناگون هستند. هم بلحاظ اقلیمی، هم به جهت کوچکی و بزرگی و فشردگی و گستردگی و هم به سبب تنوع یا یک دست بودن قومی، بایستگی ایجاد حق تمامیت ارضی را دارند. مثلاً بودگاه هندوستان و یا کشور ایران دارای تنوع قومی هستند، اما ژاپن از یک دستی قومی برخوردار است.

این گوناگونی ها تأثیری در اصل حق حکومت ها در حفظ و صیانت از تمامیت ارضی بودگاه خود را ندارد.

 

اسلام و تمامیت ارضی

در اسلام، همه ی سرزمین های اسلامی، یعنی بودگاه هایی که ملل و اقوام مسلمان در آن زندگی می کنند، دارالاسلام نام گرفته است. چنان که رهبر انقلاب نیز هنگام اشغال سرزمین قره باغ با تأکید گفتند: «قره باغ خاک جهان اسلام است.» و پیوسته بر این تأکید ایستادند و دفاع از آن در مقابل اشغالگر را مشروع جلوه دادند.  

وطن، چیزی است که حتی حیوانات نیز بر آن گرایش غریزی دارند و در مقابل مهاجم از آن جا دفاع می کنند و رفتاری غریزی نشان می دهند.

 

حب الوطن

در منابع فقهی و حدیثی به عبارت « حُبُّ اَلْوَطَنِ مِنَ الايمَانِ » اشاره شده است و به نبی اکرم(ص) نسبت داده شده است.[2] گفته است:

مولوی می فرماید:

از دم حبّ الوطن بگذر نه ایست،

که وطن آن سوست، جان این سوی نیست،

گر وطن خواهی، گذر زان سوی شط،

این حدیث راست را کم خوان غلط[3].

کلمه ی «وطن» را دهخدا چنین معنی کرده است:

«جای باش مردم، جای اقامت، محل اقامت، مقام و مسکن، جایی که شخص زاده شده و نشو و نما کرده و پرورش یافته است، شهر زادگاه، میهن، سرزمینی که شخص در یکی از نواحی آن متولد شده و نشو و نما کرده باشد.»

برخی تفسیر نگاران بر قرآن کریم، حتی کلمه معاد[4]، دیار[5]، القریه[6] را نیز به «وطن» ترجمه و تفسیر کرده اند[7].

 

منشور سازمان ملل

در بند 4 از ماده ی 2 از منشور سازمان ملل گفته می شود:

«همه ی اعضاء، در مناسبات بین المللی خود، از هر گونه تهدید یا به کارگیری زور که علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی یک کشور معطوف است، یا به نحوی با اهداف سازمان ملل مغایرت دارد، خودداری خواهند کرد.»[8]

در بند 7 از همین ماده نیز بر اصل تمامیت ارضی تأکید شده است.

همین گونه در ماده ی 10 از میثاق ملل اصل استقلال و تمامیت ارضی، یکی از اصول مهم دانسته شده است.

در بند 4 از ماده ی 8 از اعلامیه ی حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی، قومی، زبانی و دینی تصریح دارد که:

هیچ یک از مواد اعلامیه ی حاضر را نمی توان چنان تفسیر کرد که اقدامی را علیه اهداف و اصول سازمان ملل متحد، از جمله علیه برابری کامل، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی دولت ها ابا ورزند.

 

نقض تمامیت ارضی ایران در اوایل انقلاب

در شهریور ماه سال 1359 رژیم بعثی عراق به منظور نقض تمامیت ارضی کشور جمهوری اسلامی ایران و شکست انقلاب اسلامی و نظام مردمی آن و تجزیه ی مناطق عرب نشین، به حمله دست زد و یکی از خونین ترین و طولانی ترین جنگ های پس از جنگ جهانی دوم را رقم زد. کیسینجر وزیر خارجه ی اسبق آمریکا، پیش بینی کرده بود که این جنگ ظرف 10 روز با پیروزی عراق خاتمه می یابد.[9]

با توجه به شرایط اوایل انقلاب و پیدایی جمهوری نوپای اسلامی در ایران و فعالیت های گسترده ی ضد انقلاب و شکست خوردگان رژیم شاهنشاهی، هر کسی از غریبان غیر از کیسینجر هم می توانست چنین حدسی بزند. اما روند حادثه نشان داد که اینان به دلیل عدم هضم پای بندی مردم مسلمان به رهبری دینی، در محاسبات خود به اشتباه افتاده اند. زیرا رهبری سیاسی و مردمی جمهوری نوپا، دفاع از بودگاه و سرزمین را دفاع از نوامیس اسلامی نامید، یعنی تمامیت ارضی معنایی مذهبی و مقدس پیدا کرد. اما یک قوم خاص ایرانی نه، بلکه مسلمانان ایران را خطاب قرار داد، دفاع از کشور را تکلیف دینی نامید و گفت که حفظ اسلام و جمهوری اسلامی بزرگترین تکلیف دینی است.[10] و با این روش ایدئولوژی انقلاب را به تمامیت ارضی کشور پیوند زد و بدینگونه دفاع از بودگاه به دفاع عمومی بدل شد و همه ی اقوام ساکن در بودگاه در این دفاع مقدّس احساس خودی کردند، زیرا ایران را اسلامی می نامیدند و پیروی از رهبر آن را هم تکلیف دینی می دانستند. و به همین دلیل است که:

«امروز ملت ایران پس از پشت سرگذاشتن انقلاب و جنگ و بازساری، و با عدم عقب نشینی از اصول انقلاب، به یک مرکز مهم فکری و ایدئولوژیکی تبدیل شده است و اکنون در جریان انقلاب های اسلامی منطقه ی خاورمیانه، یکی از الگوهای مهم ملت های اسلامی است.[11]»

جنگ ایران و عراق از منظر رزمندگان مسلمان ایرانی، نه جنگ ملّی و قومی، نه جنگ نظامی، نه جنگ سیاسی، بلکه جنگ در راه اشاعه ی دین خدا و حفظ سرزمین ایدئولوژیک اسلامی و بودگاه مسلمین و جنگ حفظ نوامیس دینی بود. جنگی که همه ی اقوام ایرانی خود را برادر دینی همدیگر می دانستند و پیش از و بیش از بودگاهی بودن، به هم دین بودن می اندیشیدند و دفاع از بودگاه و سرزمین و میهن  نیز با دفاع  از دین و ناموس عجیب شده بود.

 

اصل نهم قانون اساسی

در اصل نهم قانون اساسی تأکید شده است که تمامیت ارضی ایران اسلامی می تواند از دو سو در خطر افتد:

  • از سوی فرد یا گروه یا مقامی به بهانه ی استفاده از آزادی که منجر به واردشدن خدشه به تمامیت ارضی باشد.
  • از سوی هر مقامی که به بهانه ی حفظ تمامیت ارضی، آزادی های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.

نص صریح قانون چنین است:

«در جمهوری اسلامی ایران، آزادی، استقلال، وحدت و تمامیّت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آن ها  وظیفه ی دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی، حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و نظامی و تمامیت ارضی ایران، کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی های مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.»[12]

در قانون اساسی ما، حکومت (اصل 9)، ملت (اصل 9)، مجلس شورای اسلامی (اصل 78)، شوراهای شهر و روستا (اصل 100)، نیروهای مسلح (اصل 143)، سیاست خارجی (اصل 152)، شورای عالی امنیت (اصل 176) مسئول، موظف و مکلّف به حفظ تمامیت ارضی ایران اسلامی هستند.

 

تمامیت ارضی در پهنه ی داخلی

در پهنه ی داخلی، وقتی تمامیت ارضی مورد تعرض قرار می گیرد و به خطر می افتد که حکومت ها، نتوانند یا نخواهند حقوق اولیه ی اقوام تحت سیطره ی خود در بودگاه خویشتن را رعایت کنند.

این اصل، در روزگار پهلوی اول مغفول ماند و نقض گردید. از این رو پس از تبعید و فرار او، در بسیاری از استان ها، تمامیت ارضی کشور در معرض خطر قرار گرفت.

پهلوی دوم با همه ی ادعاهایی که در کتاب نوشته ی «مأموریت برای وطنم!» داشت، خود عامل و بانی نقض تمامیت ارضی کشور و تجزیه ی استان چهاردهم یعنی بحرین ما از ایران گردید و پس از واگذاری آن به دیگران به بهانه ی آن که: «بحرین نفت و مرواریدش را از دست داده و بنابراین دیگر برای ایران اهمیتی ندارد!» ماهیت خود را در حدّ نگاه به «وطن» به عنوان کالای قابل معامله و دنبال کردن منابع مالی و نه ملّی یا مذهبی در این نگاه نشان داد.

 

تمامیت ارضی در گستره ی جهانی

در گستره ی جهانی، همه ی کشورها و بودگاه های سیاسی موظف و مکلف به احترام به تمامیت ارضی همدیگر هستند. و هر گویه تجاوز و اشغالگری نظامی تقبیح شده است و پیوسته از اشغالگر خواسته شده که سرزمین های مورد اشغال را ترک گوید. نمونه ی بارز اشغالگری سرزمین اسلامی فلسطین است. که از سوی صهیونیست ها سال هاست که اشغال شده و ابر قدرت ها برخلاف اصول پذیرفته شده ی جهانی به حمایت از آن می پردازند.

 

تمامیت ارضی و حق تعیین سرنوشت

گاهی ادعا می شود که حق تعیین سرنوشت از سوی یک قوم و یا اقوام تحت ستم ملی در یک بودگاه با اصل تمامیت ارضی در تضاد و مغایرت است. اما جملگی برآنند که هر قومی در محدوده ی بودگاه سیاسی حق دارد از ارزش های مادی و معنوی خود صیانت کند و آن ها را زنده نگه دارد.

اگر در یک بودگاه سیاسی و پهنه ی جغرافیایی تحت حاکمیت که در آن یکپارچگی قومی وجود نداشته باشد و حکومت، حقوق یک یا بعضی از اقوام را نادیده بگیرد و با عظمت طلبی قومی یا شوونیسم (Chauvinisme) به آسیمیلیزه کردن آن ها بپردازد، مردم حق خواهند داشت که برای به دست گرفتن سرنوشت خود، دولتی دیگر در داخل آن بودگاه تشکیل دهند و یا حاکمیت موجود را سرنگون سازند و حاکمیت جدید برپا دارند مانند اقوام مسلمان ایران که در سال 1357 دولت تک قوم نگر و شوونیستی و فاسد شاهنشاهی 2500 ساله را سرنگون کردند و دولت جمهوری اسلامی را برپا ساختند.

در صورتی که حقوق اولیه ی مردم یک قوم و یا اقوامی در یک بودگاه حاکمیتی نقض شود، آن مردم حق دارند که برای تعیین سرنوشت خود، در همان بودگاه، حکومت دیگری تشکیل دهند مانند اقوام از بند رسته ی کشور اتحاد شوروی سابق که کشورها و بودگاه های سیاسی جدیدی ایجاد کردند و از سوی همه ی کشورهای جهان به رسمیت شناخته شد و یا کشورهای جدا شده از بودگاه امپراطوری عثمانی و نیز کشورهایی که به دنبال شورش های آزادی خواهانه از بدنه ی دولت ها و حکومت های استعماری اروپایی جدا شدند و بودگاه سیاسی جدیدی تشکیل دادند.

 

بهانه های جدایی خواهی

حق تعیین سرنوشت از حقوق مسلم و بازشناخته شده ی بین المللی برای اقوامی است که تحت سیطره ی شوونیسم قومی و روند آسیملیزه زندگی می کنند. اما این حق، گاهی برای جدایی خواهی و نقض تمامیت ارضی یک کشور، در دست یک یا چند تشکل و جمعیت و احزاب سیاسی هدایت شده از سوی دول خارجی دور نزدیک، تبدیل به بهانه می شود و استعمار یا تسلط و یا فروپاشی را تسهیل می کند.

اگر حقوق اولیه ی فرهنگی، دینی و اجتماعی یک قوم یا اقوام در یک بودگاه سیاسی بر پایه ی هنجارهای پذیرفته شده در حقوق بین الملل رعایت شود، هر گونه اعتراض قومی، شورش ها و تمایلات جدایی خواهانه در تضاد با اصل تمامیت ارضی و ناقض آن شمرده می شود و در این موارد اغلب دولت ها و حکومت های متجاوز و استعمارگر مداخله می کنند و جدایی خواهان براساس منافع نامشروع آنان به جنجال و آشوب می پردازند.

ضمن آن که حقوق بین الملل، رعایت حقوق همه ی اقوام ساکن یک بودگاه را اصلی پذیرفتنی و خدشه ناپذیر می داند و تبعیض و تمایز میان کمک به حفظ و صیانت آنان را جایز نمی شمارد، جدایی طلبی به بهانه ی حق تعیین سرنوشت را رد می کند.

 

ایران و تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان

موضعی که جمهوری اسلامی ایران در دفاع چهل روزه ی کشور آذربایجان در مقابل دولت اشغالگر ارمنستان گرفت. بدین گونه بود که از تمامیت ارضی آذربایجان حمایت و پشتیبانی کرد. سفیر جمهوری اسلامی ایران در جمهوری آذربایجان در روز 4 مرداد 1400 در مصاحبه ای گفت:

«ایران در جنگ اول و هم در جنگ دوم قره باغ، در کنار دولت و مردم آذربایجان ایستاد و این وضعیت هم چنان ادامه دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی، موضعی بر مبنای حقیقت و عدالت اتخاذ کرده و تمام مقامات ایران این موضع را دنبال کرده اند. بر همین اساس، بسیار خرسندیم که در حال نزدیک شدن به اولین سالگرد پیروزی بزرگ جمهوری آذربایجان هستیم. ایران در شادی مردم این کشور سهیم است. چرا که جمهوری آذربایجان پس از سی سال رنج، حق قانونی خود بر تمامیت ارضی اش را به دست آورده است.»[13]

 

نسل زدایی فرهنگی

اصطلاح نسل زدایی فرهنگی (Cultural Genoside) در معنای امحا و نابودسازی ویژگی های زبانی، فرهنگی، تاریخی و یا مذهبی یک قوم تحت سلطه ی شوونیسم ارتجاعی تعریف شده است. مانند آن چه در بلغارستان زمان شوروی بر سر اقلیت سه میلیونی ترک زبانان ساکن آن بودگاه آمد و یا نسل زدایی فرهنگی ملت اویغور در چین که حتی نام بودگاه و وطن آنان از «ترکستان» به «سین کیانگ» تحریف گردید.

اما، باید تأکید کرد که «نابودسازی فرهنگی» بعدها از تعریف «نسل زدایی» جدا شد و در کنوانسیون 1948 فقط نابودی فیزیکی و بیولوژیکی اقوام و ملل در تعریف «نسل زدایی» گنجانده شد[14] مانند آن چه در بوسنی هرزه گوین بر سر مسلمانان آمد.

 

[1]  برخی از کشورها مانند افغانستان فاقد قلمرو دریایی هستند.

[2] ری شهری، محمد. میزان الحکمه، دارالحدیث، قم، 1375، ج 4، ص 3566.

[3] مولوی رومی، جلال الدین. مثنوی، بولاق، 1835 م. دفتر ۴، ص 652.

[4] قصص/ 85: إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَىٰ مَعَادٍ ۚ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَىٰ وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ

[5]  بقره/ 246.

[6] اعراف/ ۸۸.

[7]  صادقی تهرانی، محمد. الفرقان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1365، ج 30، 493.

[8]  منشور ملل متحد، فصل اول.

[9]  روزنامه ی جمهوری اسلامی 12/7/59.

[10]  امام خمینی، سید روح الله. صحیفه ی نور، ج 17، تهران، ارشاد، 1370، ص 250.

[11] فصلنامه ی علمی – پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، ص 10، ش 32، 1392، ص 77.

[12] قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، 1368، 29.

[13]  سایت ایسنا، کد خبر 1400070402601 خبرنگار 71443.

[14] بیگ زاده، ابراهیم. «بررسی جنایت نسل کشی و جنایات بر ضد بشریت در اساسنامه ی دیوان کیفری بین المللی» مجله ی تحقیقات حقوقی، ش 21، 76، ص 79.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید