تنهاترین سردار تبریز
دکتر ح. م. صدیق
عباس میرزا را «تنهاترین سردار» نام داده اند. هم به لحاظ این که او را پایتخت نشینان خودنگر و عیاش غرق در فساد درباری تنها گذاشتند، حتی چوب لای چرخش نهادند، رهایش ساختند، مواجب سربازانش را هم پرداخت نکردند و ...
و هم به جهت این که در جنگ با اشغالگران و دفاع از نوامیس ملی خود، رشادت، شهامت و مردمداری یگانه ی عصر بود.
وی شعائر مذهبی را ارج می نهاد و اهل ادب را نیز گرامی می داشت و محافل ادبی و چندین صد شاعر در دارالسلطنه اش بودند. عاجز گرمه رودی معروف به عاجز سرابی ملک الشعرای دربار عباس میرزا در چکامه ای علیه اشغالگران امپراتوری تزار گفته است:
نایب سلطان ایران، شهریار شیردل،
خصم افکن، کفر سوز و شحنه ی اسلامیان،
آفتاب آسمان سلطنت، تابنده نور،
فخر نویان، کامران و ارشد شهزادگان،
بوالمظفر، دادگر، عباس شاه تاجور،
منفعلدیر جود و بذل و بخششیندن بحر و کان،
درگهینده قان ایچر اول کس که دشمندیر قوی،
گردنینه تیغ برّان، باغرینا تیر سنان[1].
در جای دیگری گوید:
سَیِّمیِ ماه آل هاشمی: عباس شهزاده،
وجود پاکی اهل عالمه بیر جود عظمادیر.
زهی دارای دین پرور کاونا چاکردیر اسکندر،
زهی سلطان نام آور، کاونون دربانی دارادیر.[2]
این مدایح از روح مبارزه جوی و جوّ حاکم بر دربار عباس میرزا علیه متجاوزان روس سرچشمه می گرفته است. چنان که شاعران دربارش هرجا مدحی برای او می گویند بلافاصله به جنگ ایران و روس اشاره می کنند و به تقبیح و لعن اشغالگران می پردازند و با سخن از سجایای مستحسن ممدوح خود در دفاع از آب و خاک و جهاد در مقابل کفار متجاوز روس، داد سخن می دهند.
عباس میرزا در جوانی تحصیلات خوبی کرده بود. تسلط کامل به ظرایف و دقایق زبان ترکی داشت و با لهجه های متفاوت آن نظیر ترکی جغتایی آشنا بود و دانشمندان و محققان این زبان را در اطراف خود جمع کرده بود و آنان را به تألیف و تحقیق در این زبان تشویق می کرد. از جمله کتاب های مهمی که در این زمینه در دربار وی تألیف شد، می توان به کتاب «خلاصه ی عباسی» اشاره کرد که به توصیه ی او توسط حکیم محمد خویی با تلخیص فرهنگ عظیم «سنگلاخ» اثر میرزا مهدی خان استرآبادی به فرجام رسید.[3]
عباس میرزا گذشته از تسلط به ادبیات ترکی، عربی و فارسی با زبان های روسی، فرانسه ای و انگلیسی نیز آشنا بود و اندیشه های اجتماعی ترقی خواهانه و اصلاح طلبانه داشت. ژاک موریه منشی سفارت انگلیس که در سال 1224 هـ. از سوی دولت انگلیس عازم ایران شده است، در سفرنامه ی خود می نویسد:
... من از میرزا بزرگ وزیر عباس میرزا شنیدم که او را بسیار ستایش می کرد و تمام پیشرفت ها و اصلاحات نظامی و اداری آذربایجان را از بلند همتی و علاقه مندی و تمایلات ترقی خواهانه ی او می دانست و می گفت که شاهزاده عباس میرزا با اندیشه های تجدد خواهانه ای که داشت، می خواست این سرزمین را به سوی تمدن و تجدد بر طبق اصول و روش های اروپایی سوق دهد و اوضاع ادارات و نظام آذربایجان را به صورت نظام و ادارات کشورهای اروپایی جهان درآورد. او فرمان داد تا مترجمین زبردست به ترجمه ی رسالات و کتب مختلف اورپایی مشغول گردند.[4]
در مقابل رفتارهای غیرشرعی و غیراصولی اطرافیان خود، بی رحم بود و به هیچ روی گذشت نمی کرد. در این باب امینه پاکروان خاطره ای از ژوبئر نقل می کند:
عباس میرزا آذربایجانین مشهور عایله لریندن بیری نین اوغلو ایله چوخ یاخین دوستلوق ائدیردی. نظرعلی بیگ اولاراق بیلینن بو شخص شاهزاده نین ساراییندا ان اؤنملی و سؤزو گئچن شخصیّت لردن بیری ایدی. نظر علی بیگ چوخ یاراشیقلی و جسور بیریسی ایدی. اؤزه للیکله اونون جسارتی عباس میرزا اوچون چوخ اهمیت داشیماقدا ایدی. شاهزاده ان یورغون چاغلاریندا اوره گینی اونا آچار و کیمسه یه دانیشمادیغی، دانیشماق ایسته مه دیگی گیزلین پلانلارینی اونا سؤیله یردی. جسور نظرعلی بیگ ده یاخشی بیر دینله ییجی اولدوغو اوچون عباس میرزانین حرمتینی قازانمیشدی. بلکه ده ائله بونا گؤره نظرعلی بیگ شاهزاده نین اونون بعضی کؤتو داورانیشلارینا گؤز یوماجاغینی سانمیشدی. بو اوزدن بعضا گیزلین عیّاشلیغیندان قالمیردی. بیر گون نظرعلی بیگ یاریسیندان چوخو ائرمنی اولان بیر کنددن کئچرکن حامامدان چیخان بیر ائرمنی گوزه لینه گؤزلری ساتاشدی. ائرمنی قیزلاری مسلمان قادینلاری کیمی اوزلرینی قارا چادرانین آلتیندا گیزلتمیردیلر. بو سببدن ده اونلارین گؤزه للیلکرینی گؤرمک و وورولماق آذربایجان گنجلری اوچون راحات بیر ایش ایدی. نظر علی بیگ قیز حاققیندا آراشدیرما یاپدیردی و اؤگره ندی کی، هله اره گئتمه ییبدیر. بودا اونون قیزلا ایلگیلی سربست داورانماسینا امکان وئریردی. قیزین ائوینی اؤگره نیب اونو اوز چادیرینا قاچیرماغی پلانلادی. قیزی زورلا چادیرینا گتیردی. قیزین فکری، ایسته گی ایله حسابلاشمادان اونونلا برابر اولدو. نظر علی بیگ سرخوش وضعیتده ائرمنی قیزی ایله برابر اولدوقدان سونرا یوخویا دالار. ائرمنی قیزی بو فرصتدن استفاده ائدرک چادیران قاچار. قیزین آتاسی عباس میرزا یا شکایت ائدر. عباس میرزا آرخاداشی نین بو عملیندن چوخ راحاتسیز اولار. دیگر طرفدن، شاهزاده خریستییان آزینلیغا چوخ سایغی گؤسترمکده ایدی. نظرعلی بیگ ین یاخین لاری نه قده ر یالوارسالاردا عباس میرزانی قراریندان واز کئچیره بیلمزلر. نظرعلی بو داورانیشی نین حسابینی حیاتی باهاسینا اؤده میش اولار.[5]
با این همه از سوی برخی مورخان در باب عباس میرزا و شخصیت او نظرهای نامناسب و ظالمانه ی بر زبان رانده شده است. پیرامون ظلمی که از سوی این مورخان تنگ نظر و خودنگر و غرب ستا و مردم گریز رفته، مقالات تحلیلی چندی نوشته شده است و به قلم فرسایانی چون یحیی دولت آبادی، خان ملک ساسانی، مهدی بامداد، محمود محمود و جز آن پاسخ داده شده است. اما مجموعه کتاب هایی که از سوی آقای «مهندس ناصر رهنمای شهسواری» با عنوان تبریز در عهد عباس میرزا چاپ می شود. [6] به روشنی با شرح حوادث و وقایعی که سبب شکست ایران از سپاهیان روس و از دست دادن ولایات جنوبی قفقاز شد، سیمای واقعی و مردمی عباس میرزا باز نموده شده و مؤلف محترم در همه ی زمینه ها خواننده را به قضاوت وامی دارد.
وی نشان می دهد که عباس میرزا نایب السلطنه ی ایران در عهدی فتحعلیشاه فردی متدین، عامل به احکام شرع مبین بود و با دو مجتهد شیعه یعنی میرزا مهدی قاضی طباطبایی (جدّ اعلای علامه طباطبایی) و میرزا بزرگ فراهانی حشر و نشر داشت و از سوی هر دو حمایت و هدایت می شد. اما کوتاهی و سهل انگاری درباریان تهران نشین در ارسال بودجه و مهمّات و نیروی جنگی به جبهه ها، کارشکنی درباریان و حسادت آنان به عباس میرزا، خیانت گروه های ستون پنجم روس از میان ارامنه، فریبکاری و نیرنگ و مکاری انگلیس ها دست به دست هم داده موجب شکست این تنهاترین سردار تاریخ ایران شد.
ادعاهای خان ملک ساسانی را بعدها دیگران از قبیل وحید دستگردی[7]، باقر قائم مقامی[8]، عبدالمجید فراهانی[9]، ابراهیم فائقی[10]، بدرالدین یغمایی[11] و دیگران گرته برداری کردند.
برخی از تاریخ نویسان اسلام ستیز و نژاد پرست در عهد طاغوت بودند که در جنگ های ظالمانه ی روس با ایران، عباس میرزا را جنگ طلب می نامیدند و معتقد بودند که روس ها علاقه ای به جنگ با ایران نداشتند.[12]
در توصیف وقایع جنگ بخصوص جنگ دوم روس با ایران، نفیسی جنگ را از نگاه و دیدگاه روس ها توصیف می کند. به گونه ای که اگر کسی نداند این توصیفات نوشته ی یک مورخ ایرانی است، گمان می برد که او یک همراه و گزارش نویس جنگ است که دوش به دوش فرمانده سپاه روس حرکت می کند و اتفاقات جنگ را ثبت و ضبط می کند.[13]
میرزا محمد صادق وقایع نگار[14] وقتی گزارش جنایات روس ها را در بلاد مسلمین آذربایجان در تفلیس خواند و خود نیز به چشم دید، قصیده ای سوزناک در شرح آن احوال به عباس میرزا فرستاد. چند بیتی از آن چکامه چنین است:
به تفلیسم فلک آورده دردا،
فغان این ظلم و آوخ زین تعدّا.
مرا زان پاک تربت ها که پاکان،
چو جان در تن در آن دارند خوش جا.
سپهر آورده است و کرده اکنون،
انیس روسی و مأنوس ترسا.
مگر تیغ ولیعهد عدوسوز،
مگر تدبیر پیر شاه برنا.
خلاصی بخشدم زین شوم مسکن،
رهایی بدهدم زین رشت سکنا.
ز راه دین غبار کفر بنشان،
ز روی شرع ژنگ شرک بزدا.[15]
عباس میرزا در سال 1249 هـ. در 46 سالگی و پیش از فوت پدر در مشهد خراسان درگذشت. احمد میرزا عضدالدوله در کتاب تاریخ عضدی داستان غمبار خبررسانی درگذشت او به دربار را چنین شرح داده است:
پس از آن که خبر وفات ولیعهد جنت مکان از خراسان رسید علیخان ظلالسلطان دو شبانهروز از خانه بیرون نیامد. وقت شام و ناهار حضرت شهریاری جویای حال او میشد. میگفتند تکثر مزاج دارد. خبر ناخوشی ولیعهد هم مدتی بود به عرض رسیده حکیم کارمک به تعجیل روانه شده بود. روزی تمام اولیای دولت در دیوانخانه جمع شدند تا این خبر را به عرض برسانند. وقت عصری بود که حضرت خاقان به قاعده معمول در اتاق سه ارسی رو به قبله خلوت کریمخانی نشستند. عضدالدوله و کامران میرزا در همان اتاق ایستاده بودند. سه نفر عمله خلوت در راهرو اتاق بودند.چند نفر خواجهسرایان دم دری که رو به اندرون میرفت نشسته بودند. هر وقت در خلوت کریمخانی تشریف داشتند اگر کسی را از دیوانخانه به حضور میخواستند یکی از خلوتیان میرفت و خبر میکرد. آنکه احضار شده بود کفش خود را همان درب اول میکند و دو جا تعظیم میکرد تا به دم ارسی بیاید. بعد ورود او دربان درب بزرگ را که وارد خلوت میشوند فورا میبست تا زمانی که برای مرخصی آن شخص در را باز میکرد و ثانیا میبست. شاهنشاه فرمودند الهیارخان بیاید. فرمودند چاپار خراسان آمده است یا نه؟
عرض کرد میرزاعلینقی خان آمده است. خاقان مرحوم فرمودند پنج هزارتومان به حکیم کارمک انگلیس انعام دادم و او را با میرزاعلینقی پیش عباس میرزا فرستادم. از حکیم چه خبر شد؟ احوال عباس میرزا چطور است؟ عرض کرد حالت ولیعهد خوب نبوده. از قضای آسمانی حکیم صاحب در منزل میامی جهان فانی را وداع گفته. شاهنشاه فرمایش کرد: الهیارخان پس بگو عباس میرزا مرده. آصفالدوله به گریه افتاد. عرض کرد خداوند سایه مبارک قبله عالم را از سر اهل مملکت کم نفرماید... بحمدالله در هر ولایتی یک نایبالسلطنه دارید... آصفالدوله بیاختیار گریه میکرد و اشک از ریش او میچکید. ولی حضرت شهریاری خم به ابرو نیاورد. همین که عرض او تمام شد شاه فرمود: الهیارخان انصاف نکردی که گفتی در هر ولایت یک عباس میرزا داری. باید عرض کنی بعد هفتاد سال عمر با این کثرت اولاد و چهل سال سلطنت دیدی که از دنیا بیاولاد و بلاعقب رفتی....
اما به هیچ قسم جزع و گریه نمیکردند و به رسم همیشه فرمایشات را بلند میفرمودند.
... میرزاحسن حکیم باشی به ملامحمدعلی کاشی ندیم شاه گفته بود قبله عالم بردباری میکند و میترسم بغض گلویش را گرفته فجاه کند.حتما برو به اتاق و مطلبی عرض کن که شاه به گریه بیفتد...وارد شد و بدون واهمه عرض کرد:... در ماتم محمدعلی میرزا حق داشتی که هیچ گریه نکردی مثل نایبالسلطنه داشتی حالا چرا آسوده نشستهای؟
... یک سماور بسیار بزرگی در میان طاقنمای خلوت کریمخانی بود... شاه در کمال آرامی فرمودند:
آخوند، گریه پدر برای پسر مذموم است. اما اگر یک مخبر صادقی حاضر بود و خبر میداد اگر من در میان این سماور بنشینم و این آب به قدری بجوشد که تمام بدنم تحلیل رود... عباس میرزا از دار بقا به دار دنیا رجعت خواهد کرد به سر مبارک شاه شهید به اشد رضا تن به قضا در میدادم... بعد از این فرمایشات و مرخص شدن حضرات و معلوم داشتن تکلیف عزاداری خواجهها به رسم معمول دوازده شمعدان طلا را روشن کرده تا به حیاط چشمه که تا خلوت کریمخانی سه حیاط بزرگ فاصله است تشریف بردند به نمازخانه رفته مشغول نماز شدند. حاجیه استاد که نمازخانه و جانماز و قران و دعا در دست ایشان بود روایت کرده که وقتی رفتم جانماز را برچینم دیدم مهرنماز از گریه شاهنشاه مثل این است که در آب افتاده باشد. این سه شبانهروز احدی از شاهزادگان به حضور نیامدند و از زنها و دختران و عروسها هیچ کس را احضار نفرمودند.[16]
باری، موضوع کتاب حاضر شرح اوضاع سیاسی، اجتماعی و ادبی شهر تبریز در سال های حضور عباس میرزا در آن جاست. این که این جا را «شهر اولین» نام داده اند، به دلیل اقدامات مهم وی در این شهر است.
نخستین چاپخانه ی سربی در سال 1232 هـ. در تبریز راه انداخته شد. آن را زین العابدین تبریزی که به دستور عباس میرزا به پطرزبورگ اعزام شده بود به تبریز آورد و 8 سال بعد یعنی در سال 1240 هـ. عباس میرزا، میرزا جعفر تبریزی را به مسکو اعزام کرد و او دومین چاپخانه را به تبریز آورد.
اولین کتاب ها که در این چاپخانه ها چاپ شد عبارت بودند از:
- رساله ی جهادیه
- فتح نامه
- مآثر سلطانیه از عبدالرزاق دنبلی
- ابواب الجنان از محمد رفیع واعظ قزوینی
- عروض و قوافی اثر کرامت علی بن رحمت علی جورنپوری
- قانون قدسی از عباس قلی باکی خانوف ( در سال 1246 هـ.)
- لیلی و مجنون از مکتبی (در 1259 هـ.)
- دیوان ترکی فضولی
نخستین ترجمه ها نیز در تبریز انجام گرفت و در همان چاپخانه چاپ شد. مانند:
- آثار ولتر، پطر کبیر و شارل دوازدهم ترجمه میرزا رضا تبریزی
- تاریخ ناپلئون
- تعلیم نامه در آبله زدن
- هزار و یک شب[17]
جد اعلای مولف کتاب مرحوم علی فرزند احمد فرزند اسدالله فرزند رضا فرزند صادق فرزند علی فرزند عین الله بود که با استناد به اسناد سجل احوال، اسدالله رهنمای شهسواری در تاریخ 1237 ش. در تبریز به دنیا آمده و در همان شهر در 1323 فوت کرده اند و علت انتخاب نام خانوادگی رهنمای شهسواری به دلیل سوارکاری مرحوم اسدالله بوده است که در هنگام صدور شناسنامه در تاریخ 1307 ش. این نام خانوادگی را برای خود برگزیده است.
اینجانب انتشار این مجموعه که ثمره ی زحمت آقای مهندس رهنمای شهسواری پیرامون فرهنگ، زبان، آثار تاریخی، موقعیت، مردم، و دیگر مسائل شهر تبریز فعالیت های فرهنگی قابل ملاحظه ای را انجام داده اند ارج می نهم و امیدوارم نقشی در روشنگری موضوع مورد بحث ایفا کند.
[1] عاجز گرمه رودی، دیوان اشعار، مقدمه و تصحیح ح. م. صدیق. تهران، 1390، ص 265.
[2] همان، ص 240.
[3] خویی، حکیم محمد. خلاصه عباسی، مقدمه و تصحیح: دکتر ح. م. صدیق، انتشارات یاران، تهران، 188.
[4] نجمی، ناصر/ عباس میرزا، ص 55.
[5] عاجز گرمه رودی، دیوان اشعار، مقدمه و تصحیح ح. م. صدیق. تهران، 1390، ص 24-26.
[6] تاکنون پنج جلد از این کتاب از سوی نشر اختر در تبریز، انتشار یافته است.
[7] وحید دستگردی، مقدمه بر دیوان شعر قائم مقام، چاپ تهران، ص 37.
[8] قائم مقامی، باقر. قائم مقام در جهان ادب و سیاست، تهران، ص 22.
[9] فراهانی، عبدالمجید. یادداشت ها و خاطرات میرزا بزرگ قائم مقامی، تهران، ص 42.
[10] فائقی، ابراهیم. آشنایی با قائم مقام فراهانی، تهران، ص 44.
[11] یغمایی، بدارالدین. دیوان اشعار میرزا ابوالقاسم قائم مقامی، تهران، ص شش.
[12] سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره ی معاصر. انتشارات بنیاد، چاپ 8، 1368، ج 2، ص 79 و 111 و 115 (مستخرج از پژوهش های محقق ارجمند علی بابازاده ایگدیر).
[13] علی بابازاده ایگدیر bildirish chanal.
[14] جد اعلای مرحوم وقایعی مشکات تبریزی صاحب مثنوی معراج نامه.
[15] تاریخ جنگ های ایران و روس، یادداشت های میرزا صادق وقایع نگار، تهران، ص 35.
[16] donya-e-eqtesad.com روایتی از مرگ عباس میرزا ولیعهد قاجار
[17] دکتر موسی مجیدی/ الناز سرداری نیا. «نقش ابزارهای نوین اطلاع رسانی در تبریز» فصلنامه ی دانش شناسی، س 2، ش 6، 1388، ص 49- 62.