جواد محقق، نشريه معلم

(قسمت دوم)

 آقای دکتر در مورد آموزش زبان ترکی در مناطق ترک‌نشین چه نظری دارید؟

نظر من چیزی فراتر از آن چه در اصل پانزدهم در قانون اساسی آمده است، نیست، قانونی که در واقع خون‌بهای صدها هزار شهید است. آموزش و پرورش ما باید آموزش به زبان ترکی را در این مناطق جدی بگیرد. بچه‌های روستاهای اردبیل و تبریز در زمنیه‌ي‌ آموزش به زبان فارسی با مشکل مواجه‌اند. من خودم سال‌ها در مدرسه از درس فارسی و دستور نمره‌ی بیست می‌گرفتم، ولی نمی‌فهمیدم چه می‌گویم! یعنی فقط طوطی‌وار حفظ می‌کردم. بچه‌ی ترک زبان اصلاً کلمه‌ی آب را نمی‌فهمد که ما بخواهیم آموزش را با آن شروع کنیم. یعنی از همان اولین درس کلاس اول با مشکل مواجه می شود. ما باید با اجرای این اصل، جلوي آدم‌های مسأله‌داری را که به بهانه‌ی زبان و فرهنگ آذری با ایجاد افتراق و دو دستگی در کشور مشغول‌اند، بگیریم.

 

عده‌ای معتقدند که زبان فارسی عامل وحدت و یکپارچگی ملی ماست. اگر آن را به بهانه‌هایی از این دست، خدشه‌دار کنیم، در واقع به وحدت ملی ضربه زده‌ایم.

این استدلال به نظر من درست نیست. شما ببینید ما الان هفده کشور عرب ‌زبان داریم که بعضی از آن‌ها با هم در حال جنگ هم هستند. کشورهای اروپایی هم که بعضی از آن‌ها اشتراک زبانی داشتند و دارند، سال‌ها با هم در جنگ بودند. یعنی زبان عامل وحدت نیست. این دین است که عامل وحدت می‌شود.

 

درست است که دین عامل قوی‌تری برای ایجاد وحدت ملی است، اما زبان هم از جمله عوامل جدی در یک‌پارچگی است و نمی‌شود نقش آن را نادیده گرفت. گذشته از آن، همان کشورهای عربی یا انگلیسی زبان هم که با هم می‌جنگیدند، اتفاقاً دارای اشتراکات دینی هم بودند. پس داشتن دین واحد هم مانعی برای جنگ و جدال نیست. مگر ما و عراقی‌ها دو تا دین داشتیم که هشت سال با هم جنگیدیم؟ می‌خواهم عرض کنم که استدلال شما هم مثل استدلال مخالفانتان خیلی محکم نیست. چون جنگ‌ها اصلاً‌ بوسیله‌ی مردم عادی  و تنها به دلیل دین یا زبان صورت نمی‌گیرد. بلکه این دولت‌ها هستند که به خاطر منافع فرامرزی و فراملی خود و بیشتر تحت تأثیر غرور و نخوت و خودخواهی دولت مردان یا خوی سلطه‌گری و تجاوز حاکمان یا به تحریک و دسیسه‌ی کشورهای استعمارگر، آتش جنگ را در منطقه شعله‌ور می‌کنند.

قبول دارم،‌ اما برگردیم به فطرت و قانون اساسی. قانون اساسی جمهوری اسلامی ما یک سند بسیار مترقی است و خیلی واضح و روشن این مسأله را بیان کرده است. زبان ترکی زبان عواطف و احساسات ماست و طبق قانون اساس حق آموزش آن را هم داریم، ولی دوست داریم امکانات بیشتری در این زمینه فراهم شود. ما در این زبان هزاران معنا و مفهوم بلند از معارف شیعی داریم که حتی در آثار مکتوب ترک‌زبان دیگر کشور‌ها نیست و باید آن‌ها را حفظ کنیم. به همین دلیل است که من بعضی وقت‌ها اصطلاح ترکیِ ایرانی را به کار می‌برم. هزاران کتاب نظم و نثر ترکی هست که سرشار از معارف بلند اسلامی و شیعی است. کتاب‌هایی مثل حدیقة السّعدا، عتبة‌ الحقایق، نهج ‌الفرادیس، ديوان شاه ‌ختایی، آثار فضولی، نسیمی و... که به حق شایسته‌ی آموزش‌اند و دفاع از آن‌ها لازم است. من چهل سال است که در کنار آموزش زبان و ادبیات فارسی به حفظ و نگهداری و آموزش معارف موجود به زبان ترکی هم پرداخته‌ام.

 

پیشنهاد مشخص شما برای آموزش زبان ترکی در مناطق ترک‌نشین چیست؟

من معتقدم فارسی را هم در مناطق ترک‌زبان باید به ترکی آموزش داد. اما اول اجازه بدهیم بچه‌‌ها دو سه سالی خواندن و نوشتن را به زبان مادری بیاموزند و بعد از سال سوم یا چهارم دبستان آموزش زبان فارسی را هم شروع کنیم. به این طریق، هم ترکی و هم فارسی را بهتر یاد می‌گیرند. به خصوص اگر با ابزارهای جدید باشد و از انواع آزمایشگاه‌ها و دیگر وسایل صوتی و تصویری هم استفاده بشود.

 

ضمن تأیید حرف شما، باید عرض کنم که در کلاس‌های آموزش ابتدایی بسیاری از مناطق ترک‌زبان سی‌- چهل سال است که چنین اتفاقی افتاده است. یعنی بسیاری از معلمان، به خصوص در کلاس اول ابتدایی، فارسی را به ترکی آموزش می‌دهند، حتی در پایه‌های بالاتر در آموزش ریاضیات و علوم تجربی هم شاهد چنین صحنه‌هایی هستیم.

دلیل آن هم همین است که گفتم. وقتی شما زبانی را متوجه نشوید، معلم ناچار است توضیحاتش را به زبانی که می فهمید، بدهد. اما با ترس و لرز. چرا که رسماً مجاز نیست!

 

فکر می‌کنم تأمل نکردن مسؤولان بر مسأله‌ی دوگانگی زبان در آموزش از یک سو و سوء استفاده‌های سیاسی معاندان تمامیت ارضی ایران از سوی دیگر، مانع یک تصمیم‌گیری جدی در این زمینه شده است.

همین طور است. شما به ایران زمان فارابی نگاه کنید. از بلغارستان و ترکیه گرفته تا تاجیکستان و ازبکستان و آذربایجان شوروی و گرجستان و ترکمنستان و بسیاری از مناطق دیگر جزو ایران بوده است. با ده‌‌ها زبان گوناگون و فرهنگ متفاوت، اما همه‌ی این‌ها زیر لوای اسلام و قرآن در کمال وحدت و یک‌پارچگی زندگی می‌کردند. حالا دشمنان کوچک و بزرگ و آشکار و پنهان ما، در بیرون از این مرزها، دنبال به دست آوردن بهانه و مستمسک هستند تا تمامیت ارضی ما را مختل کنند. به نظر من بهترین راه همین است که ما بهانه به دست آن‌ها ندهیم. اگر آن‌ها به بهانه‌ی زبان ترکی می‌خواهند فتنه بر پا کنند،‌ ما با دفاع از این زبان و گسترش امکانات آموزشی آن، این بهانه را از دست آن‌ها بگیریم. چرا باید جوآن‌های ما برای آموزش زبان و ادبیات ترکی به دانشگاه‌های ترکیه و جمهوری آذربایجان بروند؟ مگر ما نمی‌توانیم زبان و ادبیات خودمان را همین‌ جا به آن‌ها بیاموزیم؟ آیا آن‌ها بچه‌های ما را بهتر از ما تربیت می‌کنند؟

 

در ایران‌دوستی هم‌وطنان آذری زبان ما که هیچ شک و شبهه‌ای نیست، در دین‌داری و مسلمانی آن‌ها هم همین‌طور.

آذربایجانی‌ها از دوران مشروطه ثابت کرده‌اند که همیشه پاسدار تمامیت ارضی ایران بوده‌اند و خون جوانان آذری در تمام سال‌های جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، مرزهای غرب و جنوب ایران را آبیاری کرده ‌است.  آذربایجانی که لشکر عاشورا را تشکیل داده و مهدی باکری‌ها را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. شهید مدنی و شهید طباطبایی را تقدیم کرده است. علامه محمد تقی جعفری و علامه‌ی طباطبایی، صاحب «المیزان» را تربیت کرده است و هنوز هم تربیت می‌کند. بخش عظیمی از مفاخر روحانی در این صد سال برخاسته از همین سرزمین هستند. عشق به ایران و اسلام با خون و گوشت و پوست مردم آذربایجان عجین شده است. به نظر من میهن‌دوستی و علاقه‌ی به آب و خاک و پیوند با فرهنگ اسلامی واحد، هیچ منافاتی با علاقه‌ی به زبان و آداب و رسوم بومی و منطقه‌ای ندارد. من واقعاً زجر می‌کشم وقتی می‌بینم شاعر و حکیم بزرگی مثل محمد بن سلیمان فضولی را، که ایرانی و شیعه‌ی مخلص اهل بیت (ع) بوده است، سال‌ها در کربلا زندگی کرده، در همان تربت پاک جان داده و در همان جا هم دفن شده است، دانشجوی ما نمی‌شناسد! همان فضولی که کتاب «مطلع‌الاعتقاد فی معرفت مبدأ و المعاد» را نوشته که تنها کتاب به زبان عربي است که مسأله‌ي امامت را وارد مباحث علم کلام کرده است. چرا این چهره‌ی ارزشمند را دانشگاه‌های استانبول و توکیو و مسکو بشناسند، ولی محافل دانشگاهی ما با او بیگانه باشند؟

شما ببینید شهید مطهری در کتاب ارزشمند «خدمات متقابل اسلام و ایران» می‌نویسد:«فارابی تا آخر عمر در زی ترکان زیست» شهید مطهری تعصب زبانی ندارد که بخواهد ثابت کند فارابی ترک بوده است یا فارس. او به حرف و سخن فارابی و به علم و اندیشه‌ی او کار دارد. آذربایجانی‌ها در همه جای ایران به داشتن غیرت دینی و تعصب‌های اخلاقی معروف‌اند. مگر می‌شود آن‌ها را از اسلام جدا کرد؟

 

آقای دکتر، بعضی از دوستان، شما را به دلیل موضع‌گیری‌های گاه تند و تیزتان به داشتن گرایش‌های پان‌ترکیستی متهم می‌کنند. به نظر خودتان این اتهام تا چه اندازه به واقعیت نزدیک یا از آن دور است؟

من به گواهیِ آثار و نوشته‌های فراوانم، یک ایرانی مسلمان و معتقد به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هستم. قانون اساسی آن را قانونی مترقی می‌دانم و هیچ چیزی را هم فراتر از آنچه در قانون اساسی آمده است، نه می‌گویم و نه می‌خواهم. زبان ترکی را هم، زبانی ایرانی و حتی ایرانی‌تر از فارسی می‌دانم. چرا که حتی قبل از آمدن آریایی‌ها به ایران، گروهی از مردم به آن تکلم می‌کرده‌اند. این زبان، هفت هزار سال در این سرزمین سابقه دارد و هزار و چند صد سال آثار ادبی و فلسفی اسلامی در آن هست که بخشی از پشتوانه‌ی فرهنگی دین مقدس اسلام و به ویژه فرهنگ تشیع است. در عین حال اعتقاد دارم که مرزهای سیاسی ایران امروز تغییرناپذیر است و هرگونه توقع و تصور دیگری درباره‌ی این مسأله، ‌خارج از محدوه‌ی فهم و  درک سخنی است که من می‌گویم. سخن من یک حرف فرهنگی است. مسأله‌ي زبان و ادبیات ترکی در جمهوری اسلامی ایران هم یک مسأله‌ي فرهنگی است که خوش‌بختانه هیچ مانع و مشکلی هم در میان مسؤولان بالای نظام ندارد. مشکل ما با درک و فهم‌های ناقص بعضی از مدیریت‌های میانی منطقه‌ی شمال غرب کشور است وگر نه هر وقت آن را با مسؤولان عالی رتبه کشور در میان گذاشته‌ایم، گفته‌اند که چه کسی مانع شماست؟ این گوی و این هم میدان!

 

آزادی چاپ و نشر کتاب، روزنامه و مجلات ترکی هم نشآن‌های از همین دیدگاه است.

بله، در همين سال‌ها بیش از پنج هزار عنوان کتاب ترکی با میلیون‌ها نسخه در منطقه چاپ و توزیع شده است. ده‌ها نشریه به زبان ترکی منتشر شده و می‌شود. این‌ها واقعیت است، اما حرف من با آموزش و پرورش و وزارت علوم است که باید پیش‌قدم شوند و برای آموزش این زبان در مدارس و دانشگاه‌ها همت کنند. مثلاً در مدارسی که بچه‌ها و اولیا مایل‌اند دو سه ساعت هم آموزش زبان ترکی بگذارند و بقیه‌ی دروس به زبان فارسی تدریس شود.

 

شما هم این عقیده را درباره‌ی دیگر زبان‌های رایج در ایران هم دارید؟ مثل لری و تالشی و گیلکی و تاتی و زابلی؟

آن‌ها هیچ‌کدام زبان نیستند، لهجه و گویش‌اند.

 

حتی کُردی و عربی؟

وضع این دو فرق می‌کند. این‌ها زبان است، ولی گویش‌ها و نیم ‌زبان‌های جدا شده از فارسی و لهجه‌‌های ولایات نیازی به تدریس مجزا ندارند.

 

اما قبول دارید که بیشترین دسیسه‌های سیاسی دشمن در قالب دفاع از همین زبان‌ها و گویش‌ها صورت گرفته است! اوایل انقلاب یادتان هست که به اسم خلق کُرد، خلق ترکمن، خلق عرب و امثال آن چه فتنه‌هایی در گوشه و کنار این سرزمین برپا کردند!

بله، قبول دارم. در همین آذربایجان خودمان هم از این دسیسه‌ها بود. انکار نمی‌کنم. اما این گروه‌ها را هم خود همین مردم دفع کردند. آقای محقق! شما مرا می‌شناسید. من نمی خواهم این مسأله‌ي فرهنگی تبدیل به یک معضل سیاسی بشود. ما باید دشمن‌شناس باشیم و مستمسک دشمن را از دستش بگیریم. بچه‌ی ما نرود «حیدربابايا سلام» شهریار ایرانی را در دانشگاه‌های ترکیه و آذربایجان شوروی  بخواند. همین جا وسایلش را مهیا کنیم و بگوییم بفرما، این هم شعر و ادبیات خالص زبان مادریت. گفتم که ما با قانون اساسی و مسؤولان بالای نظام هیچ مشکلی در این زمنیه نداریم. مشکل، ‌مسؤولان محلی ما هستند که همکاری لازم را ندارند. البته در مورد آموزش زبان ترکی در مدارس و رشته‌ی ادبیات ترکی در دانشگاه به همدلی وزیران آموزش و پرورش و آموزش عالی و در کل، هیأت محترم دولت هم نیازمندیم.

 

اجازه بدهید برویم سراغ کتاب‌‌خانه‌ی شما و بپرسم که ماجرای اهدای آن به یک کتاب‌خانه‌ی عمومی به کجا رسید؟

بنده در 22 بهمن 1379 طی چهار نامه‌ی رسمی به مسؤولان فرهنگی شهر تبریز یعنی اداره‌ی کل ارشاد، شورای شهر، میراث فرهنگی و مسؤول فرهنگی استانداری اعلام کردم که می‌خواهم کتاب‌خآن‌های را که در طول چهل سال فراهم آورده‌ام و بیش از هفت هزار جلد کتاب دارد، برای استفاده‌ی عموم مردم وقف کنم. به این شرط که محل خاصی را به آن اختصاص بدهید که تابلویی به دو زبان فارسی و ترکی داشته باشد و مکاتبات داخلی کتاب‌خانه هم دو زبانه باشد. متأسفانه تا امروز که اواخر سال هشتاد است، نتیجه‌ای نگرفته‌ام. این موضوع در بعضی از مطبوعات هم منعکس شد و تنی چند از فرهیختگان منطقه هم اعلام کردند که اگر چنین جایی تأسیس شود، ما هم کتاب‌هایمان را به آن جا خواهیم داد. متأسفانه مسؤولان محلی هنوز جوابی به من نداده‌اند. فقط شورای شهر گفته است که می‌توانید کتاب‌هایتان را به یکی از دو فرهنگ‌سرایی که نام برده شده است، تحویل بدهید! من اگر بخواهم کتاب‌هایم را همین جوری هدیه کنم که ترجیح می‌دهم ضمیمه‌ی کتاب‌خانه‌های مجلس شورای اسلامی یا آستان قدس رضوی یا ملِک بکنم یا به کتاب‌خانه‌ی مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی در قم هدیه کنم که بدون هیچ تعصبی هر کتابی را به هر زبانی که باشد، ثبت رایآن‌های می‌کنند و در معرض استفاده‌ی عموم می‌گذارند.

متأسفانه حتی درکتاب‌خانه‌ی ملی تبریز هم کتاب‌های ترکی ثبت رایآن‌های نمی‌شود و اهل مطالعه ناراضی‌اند. با این همه اگر کتاب‌خانه‌ي ملی تبریز هم شعبه‌ی ترکی خود را مثل کتاب‌‌خانه‌های قم و تهران فعال کند، حاضرم کتاب‌هایم را به آن جا هم بدهم. این کتاب‌ها اغلب از منابع ترکی پژوهی است که تعداد قابل توجهی از آن‌ها را نویسندگانشان به بنده اهدا کرده‌اند یا از کشورهای گوناگون برایم فرستاده‌اند یا خودم از بعضی از کشورها خریده‌ام. تعدادی از آن‌ها خطی و بعضی چاپ سنگی است و به زبان‌های اوستایی، یونانی، روسی، ترکی عثمانی و استانبولی یا ترکی چینی است. از فرزندانم هم سپاسگزارم که اجازه دادند این کتاب‌ها را وقف بکنم. چون این کتاب‌ها به دلیل بعضی مجموعه‌ها و مجلات، برای اهلش میلیون‌ها تومان قیمت دارد!

 

استاد! برای معلمان جوان‌تر چه توصیه یا پیامی دارید؟

توصیه‌ای را که همیشه در کلاس‌های تربیت معلم می‌کردم، تکرار می‌کنم که: عزیزان من! وقتی وارد کلاس شدید و در را بستید، همه چیز را، جز بچه‌‌ها، فراموش کنید و خودتان را پدر روحانی و معنوی آن‌ها بدانید. گفتار و رفتار ما خیلی روی بچه‌ها تأثیر دارد. من به خودم که نگاه می‌کنم، می‌بینم آن قدر که از معلمانم متأثرم، از پدر و مادرم نیستم. سعی کنیم بچه‌ها را خوب تربیت کنیم و آن‌ها را علاقه‌مند به مطالعه و کشور و خلاصه مسؤول بار بیاوریم. ان‌شاءالله.

 

اگر ممکن است درباره‌ی سفر اخیرتان به کشور آذربایجان هم توضیح بدهید.

در اسفند سال 1380 از طرف آکادمی علوم آذربایجان به باکو دعوت شدم و در آن جا درباره‌ی نظریه‌ي «زبان آذری کسروي» و «قارا مجموعه» - ‌که هر دو را قبلاً توضیح دادم- به زبان ترکی و به شیوه‌ی خودشان سخنرانی کردم. در بخش پاسخ به سؤالات هم در جواب کسانی که فکر می‌کردند دولت ایران جلوي رشد زبان ترکی را گرفته است، دلایل و مدارکی ارائه کردم و گفتم که این طور نیست. دولت ایران مطلقاً‌ خصومتی با زبان ترکی ندارد و علاوه بر کتاب، روزنامه‌ها و مجلاتی هم به زبان ترکی در ایران منتشر می‌شده و می‌شود که چند نمونه‌اش را هم نشان دادم. فکر می‌کنم دولت ایران به خصوص با توجه به اين كه بیش از شش میلیون شیعه‌ی آواره‌ای که آن سوی رود «ارس» زندگی می‌کنند و در میانشان چهره‌هایی چون سید عظیم شیروانی یا ملا پناه واقف از مبلغان فرهنگ اسلامی و مفاهیم قرآنی ظهور کرده‌اند، بايد به ايشان توجه بیشتری نشان بدهد. آن‌ها تشنه‌ی معارف اسلامی و شیعی هستند.

 

می‌دانم که شما در کنگره‌های داخلی و خارجی زیادی شرکت فعال داشته‌اید. اگر نام و تاریخ و محل آن‌ها را بفرمایید، ممنون می‌شوم.

بله، تا آنجا که به ياد دارم و یادداشت کرده‌ام، این‌هاست:

کنگره‌ی هفتم نویسندگان جمهوری آذربایجان (باکو 1359).

کنگره‌ی چهارم تورکولوژیست‌های جهان (استانبول 1360).

کنگره‌ی آلتای‌شناسی (صوفیه 1361).

کنگره‌ی فردوسی (تهران 1369).

کنگره‌ی حکیم نظامی (تبریز 1371).

کنگره‌ی کتیبه و متون (شیراز 1372).

کنگره‌ی ابن سکّیت (اهواز 1372).

کنگره‌ی حکیم سید ابوالقاسم نباتي (کلیبر 1373).

کنگره‌ی خواجو (کرمان 1374).

کنگره‌ی حافظ (شیراز 1374).

کنگره‌ی اوحدی مراغه‌اي (مراغه 1375).

کنگره‌ی جهانگیر خان قشقایی (بروجن 1379).

کنگره‌ی رودکی (تهران 1380).

کنگره‌ی سهراب سپهری (تهران 1380).

 

شما در کنار تدریس و تألیف، فعالیت‌های مطبوعاتی هم می‌کردید، اگر در این زمینه هم توضیحاتی بدهید، خوب است.

من در تأسیس و انتشار چند نشریه همکاری داشته‌ام که در اوایل گفتگو به یکی از آن‌ها اشاره کردم و آن مجله‌ی «هنر و اجتماع» بود که در سال 1347 هفت شماره‌ی آن را به صورت هفتگی در تبریز منتشر کردم که ضمیمه‌ی روزنامه‌ی «مهد آزادی» مرحوم پیمان بود. البته یک سال قبل از آن دوازده شماره از ویژه‌نامه‌ی هفتگی «ادبیات در عصر نوین» را منتشر کرده بودم.

 بعد از انقلاب اسلامی در سال 1358 هفته‌نامه‌ی «يولداش» (دوست) را در بيست و يك شماره منتشر کردم. یک سال بعد، ماهنامه‌ای با نام «انقلاب یولوندا» (در را انقلاب) را تا شماره‌ی يازده انتشار دادم. در سال 1361 چهار شماره از فصلنامه‌ی «یئنی یول» (راه تازه) را منتشر کردم. دو سال بعد به انتشار چهار شماره از «بولتن انجمن زبان ترکی» توفیق یافتم. آخرین نشریه هم هفته‌نامه‌ی «سهند» بود که انتشارش ادامه دارد. همکاری قلمی با مطبوعات دیگر را هم کماکان ادامه می‌دهم.

 

آثار در دست تهیه یا زیر چاپتان را هم معرفی بفرمایید.

سه تا کار در دست تصحیح دارم که یکی ترجمه‌ي سوره‌ی انعام به زبان ترکی، متعلق به قرن نهم و دهم است. دیگری ترجمه‌ی منظوم دویست بیتی شیخ ‌الوان شیرازی از «گلشن راز شبستری» است که در سفر به جمهوری آذربایجان به آن دسترسی پیدا کردم. هم‌چنین آماده‌سازی «فرهنگ» دوازده جلدی ترکی به فارسی است که تدوين آن از سال 1344 آغاز شد و اكنون با یاری و همکاری بسیاری از مشاهیر علم و ادب آذربایجان به آن مشغولم و امسال حرف (آ) در سیصد صفحه منتشر می‌شود.

 

از این که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، تشکر می‌کنم.

من هم از فرصتی که برای بیان این حرف‌ها در اختیارم گذاشتید، سپاسگزارم. ان‌شاءالله که در کارهای فرهنگی خود موفق باشید.

شما هم همین‌طور، حق یارتان و خدا نگهدارتان.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید