مشخصات کتاب
نام: نسيمي (درام تاريخي در سه پرده)
مؤلف: فريدون آشوروف
ناشر: باغبان
سال نشر: 1353 شمسي.
محل نشر: تهران
نوبت چاپ: اول
قطع: رقعي.
112 ص.
شرح مختصر كتاب
اين كتاب از نخستين كارهاي دكتر صديق در دورهي ستمشاهي است كه با همكاري خانم شهين قوامي آن را از متن آذربايجاني به فارسي ترجمه كرده و مقدمهاي عالمانه در شناخت حروفيه بر آن نگاشته است. با توجه به سن ايشان در اوايل دههي پنجاه، پژوهش عالمانهي ايشان قابل توجه است. موضوع كتاب نمايشنامهاي در سه پرده و چهارده صحنه در شرح زندگي و مبارزات سيد عماد الدين نسيمي – شاعر و عارف قرن نهم هجري- است كه اصل آن توسط «فريدون آشوروف» - نمايشنامه نويس جمهوري آذربايجان- تأليف شده است. اين كتاب را دكتر صديق پيش از انقلاب، سه بار با تغيير نام به ادارهي سانسور رژيم شاه، ارائه كرد اما در هر سه بار ادارهي مذكور از صدور مجوز نشر به آن خودداري نمود تا آنكه بعد از انقلاب اسلامي و در سال 1358 توانست آن را پخش كند.
مقدمه
گفتار پیرامون زندگی و اندیشههای عمادالدین نسیمی، از حد یک مقدمه پا فراتر نهاد و ممکن شد که بعداً به صورت وجیزهیی در اختیار فارسیخوانان گذاشته شود. اینجا به اشاره به برخی نکات آن در جهت قرار گرفتن در فضای پیهس بسنده میکنیم.
پیهس به مناسبت ششصدیم سال تولد عماالدین نسیمی، شاعر حروفی مسلک مقتول به سال 820 ه. توسط یکی از برجستهترین پیسنویسان معاصر نوشته شده است.
بنیانگذار مسلک حروفیگری، فضلاللّه ابن ابیمحم تبریزی بود که در سدهی هشتم ظهور کرد و به سرعت در آذربایجان و سویهای آن نفوذ و اهمین یافت. فضلاللّه خود را منجی عالم میدانست که خدا و کنه و حقیقت کاینات در وجودش تجلی کرده است. ارکان عقیدتی فضلاللّه که از تصوف شرق مایه میگرفت، براین اساس بود که ماهیت خدا «کنز مخفی»یی است که نخستین تجلی و ظهورش در «کلام» بوده و کلام در شکل اصلی خود، صفت ممیزی نداشته است و نفسی مجرد بوده که به برخی عناصر جدا شده و شکل خارجی یافته است. این عناصر به الفبای عربی 28 و با الفبای فارسی و ترکی 32 حرف است. کلام تا این اشکال را مییابد، از «کلام مجرد» به «کلام ملفوظ» بدل میشود که از صورتهای مرکب اشکال آن، عالم حس و شعور به وجود میآید.
حروفیان معتقد بودند که: جهان، ابدی است و حوادث طبیعی، ناشی از حرکان دورانیی جاودانه در طبیعت است. از سوی دیگر خداوند، کلامی است که در جامهی انسانی تظاهر میکند و به او امتیاز و «فضل» میبخشد. حتی در شکل تظاهری انسان نیز ارزشهای عددیه محفوظ است و «کلام ملفوظ» مرکب از 28 یا 32 حرف را میتوان در چهرهی انسانی دید. چنانکه چهار مژه، دو ابرو و یک کیسو مجموعا هفت میشوند، «سواد اعظم» یا «خطوط عمومیه» نامیده میشوند و دو شاخهی ریش، دو شاخهی مو در دو طرف گونه، دو سبیل و دو شاخهی مو زیر لب پایین که « حال و محال» یا «خطوط ابیه» نام دارند هر یک در 4 ضرب شوند، عدد 28 و یا 32 به دست میآید که اولی شمارهی الفبای عربی و دومی شمارهی الفباهای ترکی و فارسی است.
کلام اصلی خداوند، 14 حرف است که «وجه آدم از آن مفتوح شد.» و این 14 حرف در آغاز سورههای قرآن آمده و « محکمات» نام گرفته است.
خداوند، این حروف را، به تدریج به پیغمیران خود آموخته است. آدم 9، ابراهیم 14، موسی 22، عیسی 24، محمد 28 و فضل اللّه32. و تعداد چهار حروف زبان کتاب مقدس این پیعمبران نیز بر همین عددها استوار است: عبرانی (موسی-تورات)22، یونان(عیسی-انجیل)24، عربی(محمد-قرآن)28 و فارسی (فضلاللّه-جاودان نامه)32، با افشای این که نبوت در ظهور محمد خاتمه یافته و فضلاللّه مظهر خداوند است که اسرار نهانی خلقت را بر بشریت آشکار ساخته و نشان داده است که خداوند چیزی جز شکل و هیئت انسانی نیست. زیرا وقتی خداوند خواست انسان را بیافریند، جبراییل پرسید چه شکلی به او میدهی؟ گفت شکل خودم را. بدینگونه رخسار زیبا مقدس است و محبت به آن عبادت واقعی است.
همچنین حروفیان در آیهی «هذا من فضل ربی، ذلک فضل اللّه، و اللّه ذوالفضل العظیم» و نیز در واژهی «فضل» در هر جای قرآن که آمده، فضلاللّه نعیمی را مراد میکنند و در چهرهی آدمی نیز نام فضل را میخوانند، چنانکه در آثار نقاشی حروفیان بینی را «الف»، دو طرف آن را «لام» و چشمها را «ها» رسم میکنند که مجموعا در هر دو سو «اللّه» خوانده میشود.
فضلاللّه بن ابیمحمد عبدالرحمان جلالالدین نعیمی تبریزی1 موجد آیین حروفیگری به سال 741 ه. در تبریز زاده شد و چنانکه در پیهس به تفصیل تصویر میشود، در سال 796 ه. به فرمان میرانشاه پسر تیمورلنگ در «آلینجا قالاسی» با جمعی از فدائیان حروفی به قتل رسید و مشهور است که تیمورلنگ از کاسهی سر فضلاللّه برای خود پیالهی شراب ساخت.
طریقت فضلاللّه نعیمی تبریزی بیش از هر جا در آذربایجان آن روزگاران اشاعه یافت و حتی فضل از زندان تیمورلنگ وصیتنامهی معروف خود را به یاران آذری خود فرستاد و چنانکه در پیهس نیز تصویر میشود، در این وصیتنامه عمادالدین نسیمی را که نخستین بار همراه ابوالحسن علی الاعلاء به دیدار فضل شتافته و طریقت او را پذیرفته بود، جانشین خود و مرشد آیندهی حروفیان اعلام داشت.
در این عهد، آذربایجان عرصهی تاخت و تاز فئودالها و فرمانروایان قبایل کوچنشین بود و در بیشتر مناطق نارضایی مردم از سیاست حکومتی حکام، تبدیل به شورشها و عصیانهای همگانی میشد. چنانکه روستاییان و خردهپایان شیروان در دههی هشتم سدهی 8 بر هوشنگشاه فرمانروای سلالهی کسرانیان شوریدند و او را به قتل رساندند و ابراهیم اول شیروانشاه را به حکومت برگزیدند.
در همین دهه، توختامیش از گدار دربند عبور کرد و با 90 هزار سپاهی به آذربایجان تاخت، شیروان، تبریز، نخجوان، مراغه و مرند را غارت کرد و نزدیک 200 هزار تن به بردگی برد.
سپس قارایوسف سرکردهی قاراقویونلوها نخست با نیروهای جلایریان-که منشأ مغولی داشتند- متحد شد و تیموریان را شکست داد و تبریز را تصرف کرد. بعدها جلایریان را نیز دربوداغون نمود.
در این تاخت و تازها و ناامنیها تودههای مردم بیامان کشتار میشدند و آثار فرهنگی آذربایجان نظیر «دارالشفا»ی تبریز که پس از رصدخانهی مراغه و در دورهی حکومت هلاکوخان ایجاد شد و کتابخانه، رصدخانه و مراکز پزشکی و مدنی و مکاتب چندی داشت، به دست نیروهای سیاه خرافهپرستان ویران شد.
تودههای مردم که در هر حال زیر فشار عظیم مالیاتها خورد میشدند (بنا به اسناد موجود در دورهی تیموری پیش از 40 نوع مالیات موجود بود!) در اینجا و آنجا علم طغیان برمیافراشتند. ولی خرافهپرستان، از منافع حکام ستمگر مدافعه میکردند و از جهالت و نادانی تودهها سوءاستفاده میبردند. حروفیان-که به گفتهی پطروشفسکی امتیازشان عبارت از آن بود که جزو فعالان پیشرو متنورین زمان بودند ضربات عظیمی به مواعظ خرافهپرستان و فریبکاران وارد میآوردند و در ساحهی انتباه تودههای مردم، آنان را به سوی باسواد شدن و «شکافتن اسرار حروف» فرامیخواندند و دست به ایجاد ادبیات عظیم همگانی میزدند.
از اینرو است که حروفیان در ردهی نخست کشتار شوندگان بودند. حروفیان هواخواه سرسخت گسترش دانش زمان و بینش خاص مترقی خود و مخالف حکمرانی فرمانروایان غیر حروفی بودند. در هر نقطه از آذربایجان علم طغیان برمیافراشتند و علیه مخالفان خود مبارزه میکردند و فعالیت خود را با حفظ شکل مذهبی در مسیر ضد فئودالی و خصومت شدید با تیموریان انداخته بودند. چنانکه در سال 830 به شاهرخ تیموری سوءقصد کردند که به دنبال آن بسیاری از آنان قتل عام شدند. از آن میان خواجه عضدالدین نوهی دختری فضلاللّه که تیموریان او را کشتند و سپس سوزاندند و بسیاری دیگر مانند مولانا معروف و قاسم انوار سرابی را زندانی و تبعید کردند.2
از آن پس حروفیان مجبور به مهاجرت به ترکیهی کنونی و سوریه و علیالخصوص شهر حلب شدند و به مبارزههای پیگیر و بیامان خود آغاز کردند. از سوی امیران و قاضیالقضاهها و فقیهان فرمان قتل آنان صادر میشد و بارها زنها و مردهاشان زنده به گور شدند. چنانکه در کشتاری از آنان که به روایت «مزارات تبریز» قرب به پانصد تن کشتند و سوختند، دختر فضل (کلمهاللّه هیالعلیا) نیز به قتل رسید و مشهور است که این رباعی را هنگام قتل خود به فارسی سرود:
در مطبخ عشق جز نکو را نکشند،
لاغرسفتان زشتخو را نکشند،
گر عاشق صادقی، ز کشتن مگریز
مردار بود، هر آنچه او را نکشند.1
علیرغم این کشتارها، در هر سو طرفداران بیشماری یافتند و به فرقههای متعددی تقسیم شدند که هنوز هم بسیاری از آنان در آذربایجان و ترکیه با عقاید مخفی خود زندگی میکنند. چنانکه گورانهای آذربایجان، به ویژه طریقههای شاملو، آتش بیگلی، عیسی بیگلی، یئددیلر تکأللی و غیره در قاراداغ و تبریز، که پیوسته معتقدات خود را پنهان داشتهاند اکنون وارثان بیزبان حروفیان گذشتهاند، و «کلامها»، آثار فرهنگی بزرگان حروفی و از آن میان عمادالدین نسیمی را سالها و قرنها است سینه به سینه به فرزندان خود منتقل میکنند. و آنان را در اسطورههای خلقت و افسانههای مذهبیشان جان میبخشند و میستایند.1
عمادالدین نسیمی را –که به گفتهی گورانها به هیچ نقطه از تنش کارد فرو نرفت غیر از پاشنهی پای راستش-در شهر حلب به سال 820 ه. به طرز فجیحی پوست از تن کندند و سپس دست و پایش را قطع کردند، یکی برای علی بیگ بن ذوالقدر، دیگر برای برادرش نصیرالدین و یکی نیز برای عثمان قارایهلی که هر سه از حروفیان بودند، فرستادند.
جریان زندگی و محاکمه و قتل نسیمی، به تفضیل در مدارک تاریخی اسلامی آمده است. و این نشان میدهد که حروفیان و به ویژه نسیمی در دوران خود نقش عظیمی در رسایی فرهنگی داشتهاند و نقطهی عطفی در تکامل فرهنگی و اندیشگی مردم آذربایجان به شمار میرفتهاند.
به گفته ادوارد بروان: «این مذهب... نه تنها مبادی و تعالیم عجیبه و ادبیاتی وسیع ایجاد کرد و مخصوصاً اشعار بسیار به ... ترکی به جای گذاشت، بلکه از لحاظ حوادثی عظیم که به وجود آورد دارای اهمیت تاریخی میباشد. عقوبتها و شداید بسیار از یک طرف و قتل و کشتارهای زیاد از طرف دیگر، همه به واسطهی بروز این عقیده واقع شد.»
نسیمی را نخستین «شاعر بزرگ در زبان ترکی غربی» (آذری) میدانند. به راستی هم دورهی کلاسیک ادبیات آذری با نام نسیمی آغاز میشود. او نخستین شاعری است که دیوانی پر حجم به این زبان ترتیب داد و حصهی مهمی از اشعارش را به تبلیغ آرمانهای حروفی حصر کرد.
پیهس نویس با تکیه به این موارد، شخصیت نسیمی را به شایستهترین صورت توصیف کرده است، عشق سرشار و عظیم او به انسان، و ترنم محبتهای حقیقی و زیباییهای بشری را مجسم ساخته است.
وی با اتکاء به همهی مدارک و اسناد کلاسیک و با گردآوری و تدقیق همهی روایات در خصوص زندگی و مرگ نسیمی، یاران او، جریانهای سیاسی و اجتماعی آن دوران و غیره، و با افزودن برخی پرسوناژها و صحنههای تصوری که خواسته است به کمک آنها احتمالا ایدهئولوژی خاص خود را بیان کند، پیهس نسیمی شاعر، با همهی عواطف نوعدوستی و عشقهای عریان و صراحت لهجه و صمیمیت و اظهار محبت بیانتها به خوبان، در وحدتی با نسیمی مبارز، وجه دیگر از شخصیت فیلسوف خود، با همهی جانفشانیها و صداقت پیش چشم آدمی مجسم میشود.
به گفتهی میرزه ابراهیموف، هنگام خواندن این پیهس، بیاختیار آدم به یاد افسانهی جاودان پرومته میافتد و چهرهی او را با همهی غرور و بزرگمنشی خود پیش چشم میآورد که به خاطر انسانها و سعادت آنان رو در روی زئوس میایستد و برای رهایی بشریت از تاریکی و سرما میرود که آتش و روشنایی بیاورد.
در پیهس مراحل دراماتیک زندگی نسیمی، دستگیری و قتل او، تعقیب شدید حروفیان، پای دار رفتن جوانی در حلب به خاطر خواندن اشعار نسمی و جز اینها با خطوطی تأثرآمیز و فاجعهانگیز تصویر شده است.
نسیمی، استاد سخن، در درجهی اول شاعر والا قدرتی است که شعر بومی دیار خود را در زمان خویش به اعتلاء رسانید و توجه به انسان را در لیریسم آذری و ملل همجوار بدعت گذارد. بزرگترین مأله در شعر نسیمی «انسان» است که در مرکز دایرهی خلاقیت هنری او قرار دارد. در شعرش شور و حال زندگی موج میزند. به زاهدان و تارکان دنیا نفرت و استهزا میبارد.
پیهس نویس با شناخت علمی و دقیق از این وجوه شخصیتی نسیمی، ما را در فضای واقعی و کامل از کاراکتر و نقش او قرار میدهد و از دیگر پرسوناژهای خود نیز تصویری رسا و عینی به دست میدهد.
برخی پرسوناژها نظیر شاه خندان، تیمور لنگ، میرانشاه، قارایوسف، ابراهیم شاه، علیالاعلاء، کرمانی و جز اینها شخصیتهای تاریخی پیهس هستند که چهرهی واقعی آنها در حوادث سیاسی و اجتماعی عصر نسیمی، با خطوطی روشن و دقیق به تصویر درآمده است. نام بسیاری دیگری از نقشها زادهی باریکبینی و دقت پیهس نویس است که به حق به عناصر واقعی اجتماع آن عهد داده است.
نشر اول این پیهس در 1973 صورت گرفت و این، نخستین برگردان فارسی است که از آن منتشر میشود. در برگردان فارسی، من مدیون «شهین قوامی» بودم. او ترجمهی رنگ و رو باختهی مرا خواند و بازنویسی کرد و به آن زیبایی و رسایی بیان داد و مرا سپاسگزار خود کرد. ترجمهی فارسی را به جشن ششصدمین سال تولد نسیمی هدیه میکنیم.
ح. صدیق
بعض منابع تحقیق پیرامون حروفیان و نسیمی:
م. فؤاد کوپرولو «تورک ادبیاتیندا ایلک متصوفلر» استانبول 1918 «آذری ادبیاتینا عاید تدقیقلر» باکو 1920
بسیم آتالای «بکتا شیلیک و ادبیاتی» استانبول 1340
سعادالدین نزهت «بکتاشی شاعیرلری» استانبول 1930
میرزاغا قلیزاده «بؤیوک ایدهآللار شاعیری» باکو 1973
زمرد قلیزاده «حروفیزم و آذربایجاندا اونو داوامچیلاری»
«آذربایجان ادبیاتی تاریخی» 1960 ج 2
«مختصر آذربایجان ادبیاتی تاریخی» 1946 ج 2
«اشکی تورک ادبیاتیندا نثر» استانبول 1964
«دیوان نسیمی» در سه جلد 1973
«دیوان فارسی نسیمی» در یک جلد 1973
حمید آراسلی «عمادالدین نسمی، زندگی و آثار ادبی او» 1973
دکتر صادقکیا «واژهنامهی گرگانی»
مادهی «حروفیان» در لغتنامه دهخدا،
مادهی «حروفی» در اسلام انسیکلوپدیسی.
مادهی «حروفی» در ترک انسیکلوپدیسی
پطروشفسکی «اسلام در ایران» ترجمه کریم کشاورز ص 320 به بعد ادوارد براون «از سعدی تا جامی» ص 393 به بعد
فهرست کتابخانه دانشگاه تهران ج 1 ص 80- ج 2 ص 73- 86
ایران کوده جزو 13
العراق بین الاحتلالین ج 2
مجلهی «آذربایجان» شمارهی مخصوص 1973
ح. صدیق «واقف، شاعر زیبایی و حقیقت» ص 27
مدارک کلاسیک:
حبیت السیر جزو سوم ج 3
تاریخ الفی (حوادث سال 830)
مطلع السعدین جزء اول ج 2
مجمل فصیحی حوادث سال 829
ریحانه الادب ج 4 ص 193 و 222
مجمع الفصا چاپ مصفا، ج 4 ص 55
مجالس العشاق ص 162
روز روشن چاپ تهران ص 818
ریاض الشعرا ص 235
شیخ انجمن ص 467
فارسنامهی ناصری ج2
ریاض العرفین ص 156
دانشمندان آذربایجان ص 386
کشف الضنون ص 817 چاپ استانبول
تذکرهی لطیفی چاپ 1314، ص 332
بازیگران پیهس:
نسیمی بادام قاری
شاه خندان مکائیل
ابراهیم شاه نرگس
لاله تیمور
کیومرث میرانشاه
خلیل کرمانی
شیخ مسعود الیاس
شیخ شکور قارایوسف
ابنآتش خانمناز
ابوطالب قاراقوچ
علی قصاب ضیاء
روزی اسماعیل
باقر یاور
عصمت
پردهی نخست
صحنهی نخست
(چکاچک شمشیرها و فریادها فضا را پر کرده است.)
صدای اول کاخ را ویران کنید!
صدای دوم مردم! ویران نکنید!
صدای اول ما را به کاخ نیاز نیست، بی امیر و بی کاخ نیز توان زیست!
صدای دوم دست نگه دارید مردم! کشور به کشوردار پیوسته است. (شاه خندان بر روی تخته سنگی ایستاده است. در دستی شمشیر و در دستی دیگر کلهی خونآلود هوشنگ شاه را گرفته است. مردم با بیل و تبر گرداگرد ایستادهاند.)
شاه خندان (سر بریده را نشان میدهد) مردم، هوشنگ شاه سرنگون شد. ظلم را سر بریدیم، عدالت پیروز شد! کیومرث، زندان قصر را ویران کن، زندانیان را خلاص کن و برادرم نسیمی را یک سره به حضورم آر.
کیومرث اطاعت، فرمانروا! (تعظیمکنان میرود.)
شاه خندان اکنون، همگی سزاوار شادیاند، دستافشان و پایکوبان، بعد از رزمی چنان، نوبت بزمی چنین است. (سر بریده را زیر پای مردم میاندازد. بادام قاری پیر زن نابینا پیش میآید.)
بادام قاری او را بدهید به من.