منظومهی شعری «ایلک سفر» سرودهی استاد حبیب ساهر با ترجمهی منظوم حسین دوزگون به اهتمام سعید موغانلی، توسط نشر تکدرخت منتشر شد. این کتاب 70 صفحهای شامل دو بخش است. بخش اول، منظومهی ترکی و بخش دوم ترجمه فارسی منظوم . در ادامه پیشگفتار تدوینکنندهی اثر را به همراه بخشهایی از کتاب با هم میخوانیم:
«حبیب ساهر، همراه تقی رفعت و شمس کسمایی و بعد از آنها، از آورندگان شعر نو به ایران هستند که بعدها نیما سبک او را دنبال کرد.
حبیب ساهر تحصیل کردهی دوران فروپاشی عثمانی بود. چند سالی در آنجا اقامت کرده، به تبریز بازگشت و زیباترین اشعار ترکی و فارسی را سرود. از میان اشعار فارسی او تاکنون کتابهای زیر، چاپ شده است:
اساطیر(1340)
اشعار برگزیده (1343)
کتاب شعر ساهر -1 (1351)
کتاب شعر ساهر -2 (1353)
شقایق (1315)
سایهها (1318)
و از میان مجموعههای شعر ترکی وی میتوان کتابهای چاپ شدهی زیر را یاد کرد:
1. لیرک شعرلر (1341)
2. کؤشن (1343)
3. سحر ایشیقلانیر (1360)
4. سورگون (1384)
5. يانان ياشيل (1389)
در این کتابچهی کوچک یک شعر بلند و هشت شعر کوتاه از او را که توسط حسین دوزگون، قبل از انقلاب به قارسی ترجمه و در مجلات آن زمان چاپ شده بود، به عنوان برگ سبزی آوردهایم.
حبیب ساهر این شعرها را در دههی چهل سروده است و در آنها رنج جانکاه مردم مظلوم آذربایجان را در رژیم ستمشاهی به زبان میآورد.»
سعید موغانلی
ایلک سفر
بابامی دوستلارییلا، بیر کند بَـگی، بگ ائوینه قوناق آپاردی...
- 1 -
«سامان میدانی» - ندا
بیر گئجه یاتدیق.
قوخوموش، بولاشمیش
کروانسرادا.
هاواسیز اوتاغی
بۆرۆدۆ بیردن،
خورولتو سسلری!
*
ایشیقلاندی سحر.
گؤردۆم باجادان،
یۆکلندی دوهلر،
یوللاندی کروان.
کئچرکن بازاردان، کولگهلرتک بیز،
آغیر یوخودایدی
اپریمیش تبریز.
*
ساکت ایدی هر یئر،
قبرستان کیمی.
نه ایشیق وار ایدی
پنجرهلرده،
دالغینلیق وار ایدی
بۆتۆن هر یئرده.
*
یولا دۆشدۆک سسسیز،
میدان چاییندان.
یانیردی
صاحب الامرین،
گۆمۆش قندیللری
و چیراقلاری.
*
کئچدیک باغمئشهدن،
سونرا بارینجدان.
سحر نسیمی ایله
خیشیلداییردی
کوللار، آغاجلار...
*
دوهلر ساللاییب
باش- قولاغینی،
آرزیلیردیلار کندین اوتلاغین.
چؤللر ایزسیزدیر وَ
یوللاردا خلوت.
بودور دستانینی
باشلاییر غربت.
- 2 -
قیزیل داغلار اتهگینده
کولگهلر تک
اؤتۆب کئچدیک،
گؤز یاشی تک
آخار سویون
قیراغینا قونوب،
ایچدیک.
*
پاییز ایدی،
تورونجو گۆن،
داغ آردیندان،
گؤزۆن قیرپدی!
بیردن بیره سس اوجالدی:
بیر یانیقلی «گرایلی» آه!
درهلرده
دالغالاندی.
گۆن اوجالدی،
داغلار داشلار
قیزیللاندی...
*
یورولموشام،
سوسامیشام.
بودور قارپیز بوستانینین
کناریندا،
دوردو کروان.
بوستانچییا یا یول وئریلدی.
پارچالاندی دئم قارپیزی.
بیر پاراسی کهربایی،
بیر پاراسی قیرمیزی قان...
*
قارپیز دئمه!
بالدا ائله شیرینلیک یوخ!
گۆلده ائله عطیر یوخدور.
*
“بارینج”دان،
کنده قَدَر،
بیزیم یئرده بوستان چوخدور...
*
داغلار اوجا،
کئچیدلر دار،
بو سحرین شفقینده
قوشلار اوچار.
ککلیکاوتو،
داغدا بیتر.
درهلرده ککلیک اؤتر.
سولار آخار
قایالاردان.
سوسوز قالماز
هئچ بیر کروان.
ترجمهی منظوم، حسین دوزگون.
نخستین سفر
- 1-
در كاروانسرایی
- آن جا كه بویناك بود و آلوده مینمود
و در گوشهای از «سامان میدانی»[1] افتاده بود؛
بیتوته كردیم.
ناگهان صداهای خورناس
فضای اتاق را فشرد
و هوا را درخود خفه كرد.
بامدادان پگاه،
سحر را در سوراخچهی سقف بشكافتم.
شتران را بار كردند،
كاروان را به راه انداختند.
همچو سایهای
بازار را پشت سر مینهادیم.
تبریز فرسوده،
هنوز هم در خواب بود.
سویهای ما
همچو گورستان مینمود.
در پنجرهها
نه نوری، نه چراغی پیدا بود.
هر سوی و هر جا،
بهت بود و سكوت بود.
آرام و خاموش راه سپردیم
گام بر درازای «میدان چایی»[2] گذاشتیم.
«صابیل امیر»[3]
با قندیلهای نقرهای و چراغهایش
هنوز میسوخت،
و بیدار مینمود.
«باغ مئشه»[4] را پشت سر نهادیم،
سپس «بارینج»[5] را نیز.
بوتهها و نهالها
زیر نسیم بامدادی،
دامن افشان بودند...
شتران سر و گوش آویزان
به یاد چراگاه روستاشان،
ره میسپردند.
دشت پهنهها بیصاحب،
راهها خاموش...
چنین مینمود كه داستان غربت آغازید.
-2-
همچو سایههایی، دامن كشان
دامنههای كوههای «قزل داغ»[6] را
پشت سر نهادیم.
بر چشمهساران نشستیم
كه همچو اشك چشم میلغزید.
و از آب زلال آن خوردیم.
برگ ریزان پاییز بود.
خورشید شنگرفی
از پشت كوهها چشمك زد.
و به همراه آن، نوایی بر خاست:
«گرایلی»[7] سوزناكی، آه!
در درهها موج زنان لغزید...
خورشید آسمان را گشود،
كوهها و تپهها را
سرخی بخشید...
خسته،
تشنه،
دلگرفته از راه،
بر كنار هندوانه زاران رسیدیم.
كاروان به درنگ ایستاد؛
هندوانهی خونین،
و كهربایی را خوردیم...
عطر كدامین گل را داشت
و كدامین انگبین را چنان شیرینی...
از بارینج تا روستای ما،
این سوی و آن سوی راه،
چنین عطر آمیز بود.
كوههای بلند آسمان ما
گدارها دارند.
در شفق بامدادان ما
مرغكان بال و پر میسایند.
بر دامنهها و دشتهامان
«كهلیك اوتو»[8] میروید.
بر درههامان
كبكان ترانه میخوانند،
از سنگتختههامان
چشمهها میجوشد،
بر راه كاروانها میلغزد.
[1] مجموعهای از كاروانسراها در محلهی «دوهچی» تبریز كه محل بیتوتهی روستاییان و مسافران روستاهای اطراف تبریز بود. اكنون نیز رونق دارد.
[2] رود خانهای كه از میان تبریز میگذرد.
[3] صابیل امیر دگرگون شدهی «صاحب الامر» نام مسجدی تاریخی در تبریز.
[4] باغ مئشه، محلهای در شرق تبریز.
[5] روستایی در بیرون شرق تبریز.
[6] رشته كوهی بیرون تبریز بر سر راه اهر.
[7] گرایلی، نوعی شعر و آهنگ بومی. هر مصرع شعر گرایلی هشت هجا دارد. گرایلی نام ترانهای خاص نیز است.
[8] گیاهی كوهستانی. در فارسی به صورت «كاكوتی» در آمده است.